این شعر وحشی بافقی یکی از قشنگ ترین چیزاییه که خوندم:
« ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نِشیند
از گوشهٔ بامی که پریدیم، پریدیم... »
اونجا که احمد شاملو میگه:
تو کجایی؟
در گستره ی بی مرز این جهان
تو کجایی؟
من در دوردست ترین جای جهان ایستاده ام
کنار تو...
تو کجایی؟
در گسترهی ناپاک این جهان؛
تو کجایی؟
من در پاک ترین مقام جهان ایستاده ام بر سبز شور این رود بزرگ که میسراید برای تو