eitaa logo
•کتابفروشی ارواح🌬
2.3هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
194 ویدیو
17 فایل
سلام به روح سردرگمی که سر از اینجا درآورده ؛) ‌ دستتو بده چهارتا کتاب خوب بدم بهت📚🫴🏼 . . اینجا با هم به دنیای کتابا سفر می‌کنیم چون ما متعلق به این دنیا نیستیم. . پیام سنجاق شده رو حتما ببین!💙 برای گرفتن کتاب‌ات: @ghosts_ad
مشاهده در ایتا
دانلود
خدا زمین رو مدور آفرید تا به انسان بگه: همون لحظه‌ای که فکر می‌کنی به آخر دنیا رسیده‌ای، درست در نقطه آغاز هستی. :)@book_club
اگر به دنبال شاد کردن دیگران باشی، خودت هم به شادی می‌رسی. 📖
‌ پاندای بزرگ گفت:«دوباره گم شدیم.» اژدهای کوچک گفت:«من وقتی گم می‌شم از اول شروع می‌کنم و سعی می‌کنم یادم بیاد که چرا شروع کردم و همین بهم کمک می‌کنه.» 📖
‌ نمی‌توانی بگویی:«خواستار عشق تو هستم.» بلکه می‌گویی:«دوستت دارم.» وقتی این جمله را ادا می‌کنی از عشقی بسیار عمیق توأم با شادی‌هایش، پرده برمی‌داری. 📖 داستان‌کوتاهی از کریستین‌بوبن
‌ ‌در محیط خانواده و مدرسه به تو آموزش‌هایی می‌دهند اما مهم‌ترین چیزها را باید خودت با لکنت زبان، لغزش و به‌مرور زمان بیاموزی. 📖 داستان‌کوتاهی از کریستین‌بوبن
تبحر، قرار اشخاص بیمار با پیشه‌هایشان و مهارتی که در ایفای آن و به خدمت درآوردنش دارند، است. 📖 داستان‌کوتاهی از کریستین‌بوبن
4_5843936823121807274.mp3
13.19M
🎧 @book_club ــــــــــــــــــــــــ
‌ قلب به آرامی می‌بالد اما ذهن از نقطه شروع، در نهایت هوشیاری است. قلب برای شکوفایی و درک، به زمان بیشتری نیاز دارد. جوانه‌های ذهن به سرعت شکوفا می‌شوند. 📖 داستان‌کوتاهی از کریستین‌بوبن
می‌توانی ساعت ها بدون اینکه چیزی بگویی، صحبت کنی. 📖 داستان‌کوتاهی از کریستین‌بوبن
هری پاتر و سنگ جادو_2023_02_12_00_35_40_753.mp3
34.3M
🧙🏼‍♂✨ قسمت هفتم 🎧 @book_club ــــــــــــــــــــــــ
‌ تقریبا تمام عمر راه رفتنم را صرف پروراندن ایده‌های عجیب و غریبی کرده بودم که جز او کسی حتی یک‌اش را هم نشنیده بود؛ تاحالا. 📖
@book_club ــــــــــــــــــــــــــــــــ
‌ به نظر می‌رسید که یک هدف سیاسی پشت آن بود. آن‌جا نسبت به دفاع از حقوق اکثریت، خیلی محکم برخورد می‌کردند، اما توجه به انسان‌های فقیر یا مظلوم اهمیت چندانی نداشت.! 📖
4_5949384089919294804.mp3
8.53M
🎧 @book_club ــــــــــــــــــــــــ
@book_club ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
‌ اژدهای کوچک پرسید: «داری به چی فکر می‌کنی؟» پاندای بزرگ گفت: «هیچی. فوق العاده‌ست.» 📖
‌ اژدهای کوچک گفت: «با همه مهربون بودن سخته.» پاندای بزرگ گفت: «درسته و از همه سخت‌تر مهربون بودن با خودمونه، ولی باید تلاش کنیم.» 📖
‌ اژدهای کوچک گفت: «نمیتونم از این چاله بیام بیرون.» پاندای بزرگ لبخندی زد و گفت: «پس من می‌آم و اون‌جا پیشت میشینم.» 📖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی پیرمرد داستانش را در سلول تاریک تمام کرد، یکی از تبهکاران پرسید: «پس که این‌طور! اگه اشتباه نکنم اون پیرمرد بدبخت کلبه‌نشین که از همه بزرگ‌تر بود، کسی جز تو نیست؟» پیرمرد ریشو بی‌آنکه حرف او را تایید یا تکذیب کند زمزمه کرد: «هی فرزندان عزیز، زندگی چیز عجیبیه!» تبه‌کارانی که به حرف های او گوش داده بودند، برای لحظاتی سکوت کردند. چون که برخی اتفاق‌ها، حتی تیره‌بخت‌ترین آدم‌ها را هم به فکر می‌اندازد. 📖 داستان عظمت انسان