بانی فاجعه جبر است و سپس پنجَره را
باز کردند ببیند غم این منظره را
از بهشت آمده مستاجریِ روی زمین
ونشان داد کسی عاقبت و مقبره را
خنده ماسید به رویِ لب و از اول کار
گریه آمد که بگیرد عطشِ حنجره را
اولین بوسه و آغوش پر از مِهرِ مَلَک
در بدر کرد تب و لرزِ پر از سیطره را
ناخوش احوال، نگینی است که از بختِ بدش
متحمل شده بد فرم ترین چنبره را...
یک نفر نیست شبِ بی سحرِ میلادش
گِل بگیرد دهنِ مسخره ی زنجره را
#محمدجواد_منوچهری
به وقت میلاد...................2/4
۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
شعر منتخب جشنواره شهدای عشایر۱۴۰۱
استان خراسان
زلال و ساده ام بی ادعا ،سرسخت چون آهن
رفیق دشت و کوه و جویبارم،خانه ام گلشن
پرم از خاطرات کوچ و چادرهای صحرایی
هزاران قصه دارم از غم دل بستن و کندن
لرم،کردم،عرب،افشار و قشقایی و کرمانجم
و حتی ترکمن یا شهسون در قاب این میهن
مرا برنو به دستم خوانده ای و خوب فهمیده است
زبان اقتدار و غیرتم را سینه ی دشمن
برای حفظ ناموس و وطن خون شهیدانم
نشان افتخاری شد برای فصل روییدن
عشایر پاره ای از پیکر ایران آباد است
مگر ایران بدون ایل معنا می شود اصلا
#محمدجواد_منوچهری
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
7.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعر شایسته تقدیر در جشنواره شعر شهدای عشایر
۲ خرداد ۱۴۰۱
۷ خرداد ۱۴۰۱
۱۲ خرداد ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«من یادم نمیاد اولین بار کِی رفتم حرم امام رضا جان و این قشنگترین فراموشی عمرمه چون معنی ش اینه که پیش خودشون قد کشیدم»
هَمسادِ قدیمِ بست پایین شمایُم
پا ثابت جشن و گریه، مین روضه هایُم
پِر دادنِما از او محله ها اگر چه
سنگُم بزنی بازُم همی دُو ر و ورایُم
او بچه ایُم که قد کشیده زیر بالت
آمُختَه یِ صحن نوو و ایوون طلایُم
آهو که نِه، کِفتَرُم که نِه، ولی خداییش
موسی کو تِقیِ ولِ لای کفترایُم
یک عمره که پشت پِنجِره گره زِده نخ
هرکس مِرَضی گرفته ،شاهد شفایُم
آرامش محضه دِ حرم که عمریه مُ
جلد حرم و صحن غریب الغربایُم
یک تیکه ی از بهشته اینجه با وجودت
مُ نوکر پادشای ای صحن سرایُم
از دست کریم و قلب پاک مهربونت
محتاج سفر به سرزمین کربلایُم
#محمدجواد_منوچهری
#السلامعلیکیاعلیبنموسیالرضا
@gida13
۲۲ خرداد ۱۴۰۱
۲۴ خرداد ۱۴۰۱
به هر خیر و شری از روز ایجاد
زمانه پاسخی در شان می داد
گره از کار مردم باز کردیم
گره در کارمان هرگز نیفتاد
#محمدجوادمنوچهری
۲۴ خرداد ۱۴۰۱
۲ تیر ۱۴۰۱
هر قصه ای را آغازی وهر شروعی را پایانیست
وچه غم انگیز قصه ای را که بدون شروع خاتمه یافت
وغم انگیز تر برای نقش اولی که هرگز نقشی نداشت...
#محمدجواد_منوچهری
۷ تیر ۱۴۰۱
۱۹ مرداد ۱۴۰۱