خاطرات طنز شهدا
امتحانات
بعد از داير شدن مجتمع هاي آموزشي رزمندگان در جبهه ، اوقات فراغت از جنگ را به تحصيل مي پرداختيم.
يكي از روزهاي تابستان براي گرفتن امتحان ما را زير سايه درختي جمع كردند .
بعد از توزيع ورقه هاي امتحاني مشغول نوشتن شديم. خمپاره اندازهاي دشمن همزمان شروع كرده بودند. يك خمپاره در چند متريمان به زمين خورد، همه بدون توجه، سرگرم جواب دادن به سئوالات بودند.
يك تركش افتاد روي ورقه دوست بغل دستيم و چون گرم بود قسمتي از آن را سوزاند.
ورقه را گرفت بالا و به ممتحن گفت:
[برگه من زخمي شده بايد تا فردا به او مرخصي بدهي !]
همه خنديدند و شيطنت دشمن را به چيزي نگرفتند.😂😉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سال پیش برا ماه رمضان،
صحبت ازرفقایی بود که قراره آسمانی شوند،
تعدادی شبهای قدر و تعدادی عرفات و تعدادی اربعین آسمونی شدند
و امسال قراره قرعه بنام کی رقم بخوره
آیا میشود ......
اللهم ارزقنی....
نماهنگ شهدایی
#خیلی_زیبا👌
#بارون_بارونه_حال_و_هوای_دل_من
آی شهدا ڪه تڪ به تڪ،
رفتید و ڪیمیا شدید؛
التماس دعا؛
نگاهی هم به ما کنید
ازغافله شهدا جانمانیم
مهدی جان
دلی دارم مملو از حسرت و آه
از این غیبت طولانی ...
بیایید و در این
ماه مبارک رمضان پاسخ تمام
اللهم عجل لولیک الفرج هایمان را بدهید!!
تا این مهمانی،
با ظهور شادى بخشتان کامل شود ...
تعجیل در ظهور #امام_زمان صلوات
اللهم عجل لولیک الفرج
از اصفهان آمده بود برای حج.
" مرض وبا " شهر مکه را گرفتار کرده بود.
ترس و وحشت امانش نمی داد.
یادش افتاد به خوابی که چند ماه پیش دیده بود.
خواب دیده بود. خواب امام زمانش را؛
امام امر کرده بود که کتابی بنویسد.
مشغله ها ولی توفیق نوشتن را از او گرفته بودند.
همانجا عهد جدیدی بست:
«هرطور شده این کتاب را خواهم نوشت، اگر از این مهلکه نجات پیدا کنم.»
به اصفهان که رسید عهدش را وفا کرد.
نام کتاب را هم همانی گذاشت که امام علیه السلام فرموده بود:
«مکیال المکارم فی فوائد الدّعا للقائم:
پیمانه خوبی ها، پیرامون دعا برای حضرت قیام کننده...»
مکیال المکارم ، مقدمه جلد اول.