تو بیا با من باش که تنها تو به من می آیی ...

بعضی از آدم ها فکر میکنن قوی بودن،یعنی هیچگاه احساس درد نکردن اما در واقع قویترین آدم ها اونهایی هستن که درد رو حس میکنن، میفهمن ، و میپذیرن ...

چشمانت نوش داروی دردی هست که من به آن دچارم😌🌸

🦋🌿 یه روزایی تو زندگی هست که، طاقت آدمی تموم میشه؛ روزایی که شاید هیچوقت کسی نفهمه چی بهت میگذره؛ روزایی که غم به روحت چنگ میزنه… و درد امونتو می‌بُره… اما یهو قوی میشی انقدر قوی، که دیگه غم، جرعت نزدیک شدن به روح خسته‌ت رو نداره، که دیگه "درد" برات مفهومی نداره‌‌…

تو هم دلتنگی و هم بی قراری در خیالاتم تو من را دوست داری، عاشق این احتمالاتم❤️

˝💛✨˝ مـاییم‌وتـواۍ‌جـان کہ‌جـگر‌گوشـہ‌مـایۍ..!

مـادرم‌گـفت‌عـاشق‌نـشوۍ‌گـفتم‌چـشم چـشمِ‌تـومـرابۍ‌خـبرازچـشمم‌کـرد :))

🦋🌱 من آدم مغروری نیستم. اما اونقدری غرور دارم که حتی اگه کشته مُرده‌ یه نفرم باشم؛ اما بدونم حسی بهم نداره یا دلش جای دیگه‌ست؛ سمتش نرم... ‌

بـویِ تـو می‌دهـد ، آغـوشِ خالی ام

سازم را رها کردم شالی بر دوش کشیدم شمعی روشن کردم چشم‌ها را بستم و فهمیدم ... عشق در سینه‌ام جان میدهد ...💔

"♥️🖇" جـان‌مـن‌سهـل‌اسـت‌جـانِ‌جـانم‌اوسـت دردمنـدوخـستہ‌ام‌درمـانم‌اوست :))

پیوندِ جان جدا شدنی نیست ماهِ من! تن نیستی که جان دهم و وارَهانمت... #شهریار

آرام آرام چه عاشقانه دنیـایم شـدی؟ بـه راسـتی چه می کند این عشــق....! #امـیـد_آذر.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌ ‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‎‌

⟮🖤؛⟯ همه‌ی پایان ها می‌توانند خود شروعی دوباره باشند؛ مثل تویی که ناگهان گذاشتی و رفتی:) و منی که ناگهان پی بردم هر روز می‌توان خود را به قتل رساند و احساسی را در دل کُشت و هربار گوری را در خود حمل کرد. حالا هی تلاش کن تا بهش فکر نکنی اصلا میتونی؟! - به قول شاعر تو همانی که دلم لک زده لبخندش را:) #یکتا_مجدی

ا؎آرزو؎من، خُـدا‌آسان‌کند‌مــرا‌بہ‌سوێ‌توراهے!💛

[🍂؛] طُ‌بہ اندازه یِ پروانہ شدن زیبایی🦋! #ازطُ‌چہ‌پنهان

گاهی یه حرفایی رو نمیشه زد یه اشکایی رو نمیشه ریخت مث جایی که هوشنگ ابتهاج میگه: "سال ها ناگفته ماند این شرح درد " سال‌ها :)))

شاید خدا مرا به انتظارِ تو فقط آفریده است ... #لیلا_مقربی

نه می‌توان گفت نه می توان نشان داد، ما همین قدر خسته‌ایم... #امیر_حیدرپور

سریال می‌دیدم که یهو پسره برگشت به مادرش گفت :منو می‌بینی؟ من بیست سالمہ اما به اندازه چهل سال غصه خوردم؛ ورزش کردم، سریال دیدم، مهمونی رفتم اما همیشہ قلبم غصه داشت🥀.. باور کن من اگہ پیر بشم هیچوقت دلم براۍ جوونیم تنگ نمیشه !^^ و چقدر حالش شبیھ حال همہ‌ی ما بود'🚶🏻‍♀' -

هر روز جلوی آیینھ با خودت تکرار کن : خسته ای ! باشه یکم استراحت کن، ولی بعد پاشو ... غمگینی ! باشه گریه کن، ولی بعد پاشو ... ناامیدی ! باشه ولی صبحِ بعد تاریکی رو ببین و بعد پاشو، پاشو برای حال خوبت تلاش کن ... چون↶ زندگی حتی اگھ سخت و دوست نداشتنی باشه، تنها چیزیه که تا زنده ای رهات نمیکنه(: پس لااقل تا هستۍ ازش لذت ببر🍃✨

پسر همسایمون اومد تا باهاش منچ بازی کنم . تاس رو انداخت گفت خدایا توروخدا 8 بیارم . بهش گفتم تا 6 بیشتر نمیشه، الکی دعای محال نکن . گفت حالا شاید شد .. تاس رو انداخت اول یه 6 آورد بعد جایزه‌ش 2 آورد🎲:) یاد گرفتم دیگه نگم این آرزوم محاله و نمیشه ؛ باور کنم، شاید شد✨!

💫گنجشکی به خدا گفت: لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگیم، سر پناه بی کسی‌ام بود، طوفان تو آن را از من گرفت! کجای دنیای تو را گرفته بودم؟ خدا در جواب گفت: ماری در راه لانه ات بود. تو خواب بودی، باد و باران را گفتم لانه ات را واژگون کند، آنگاه تو از کمین مار پر گشودی. چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی‌ام برخواستی! خدايا حُکم و حِکمت در دست توست! واسه داده ها و نداده هات شُكر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌