💫گنجشکی به خدا گفت: لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگیم، سر پناه بی کسیام بود، طوفان تو آن را از من گرفت! کجای دنیای تو را گرفته بودم؟
خدا در جواب گفت: ماری در راه لانه ات بود. تو خواب بودی، باد و باران را گفتم لانه ات را واژگون کند، آنگاه تو از کمین مار پر گشودی.
چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنیام برخواستی!
خدايا حُکم و حِکمت در دست توست! واسه داده ها و نداده هات شُكر
- بعد رفتنت دومین پاییز نبودت ك رسید با خودم گفتم :
بَه پسر چقد بسوزی به پاش و بسازی ؛
دیدی سالِ گذشته هم دستِ خودتو نگرفتی ببریش ولیعصر قدم بزنی?! دِ پاشو دیگه ، الانِ وقتشه !
زدم بیرون، اما تا ی قطره بارون صورتمو نوازش کرد ؛
قلبم طلیسچی شد و فریاد زد :
- بارون اومدُ یادم داد تو زورت بیشتره !
یهویی صدا مغزمم شنیدم ك آروم میگه : ‹ ممکنه هر
دفعه اونجوری ك میخواستی پیش نره :)!💙'🎼 ›
!🌒
یادمه یه رفیقی داشتم
هر موقع که حالشو میپرسیدم :
حالش کہ بد بود میگفت : شبم!
میگفتم یعنی چی دیگه؟
میگفت: تاریکم؛ دلم تاریکه ولی آرومم.
مثل ستارهها به مردم لبخند میزنم؛
نمیزارم بقیه حالمو بفهمن . .
و من این روزها با همین فاصلهی دور
در بی خبری دست و پا میزنم؛
و نگرانِ اینم که نکنه تو شب باشی
و من ندونم!
11.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ꞋꞌꞋꞌ𖥸ꞋꞌꞋꞌ
•
فقـط بهم بگو:
محـــالہازمخستـہبشے :)'🚶🏻♂