eitaa logo
گفتمان
300 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
10.5هزار ویدیو
306 فایل
اگر من بخواهم یک توصیه به شما بکنم، آن توصیه این خواهد بود که بصیرت خودتان را زیاد کنید؛ بصیرت. بلاهائى که بر ملتها وارد می­شود، در بسیارى از موارد بر اثر بى‌بصیرتى است. (امام خامنه‌ای) ارتباط با مدیر @Hasan_A_T
مشاهده در ایتا
دانلود
🎧 آموزش شنیداری 🔻 ✍ در عراق رسمه که همدیگر را با کنیه صدا می زنند ، وقتی کنیه کسی را نمیدانیم ، چگونه صدایش بزنیم ؟🤔 🔸️ ابوعلي... 🔸️ابوالشباب ... 🔸️ابوالبواري / ابوالفواكه و... 🎙به توضیحات زیر دقت فرمایید 👇👇 لینک کانال ما را به دوستان خود معرفی بفرمایید.🙏 🌹https://eitaa.com/joinchat/702480562C953c0b091c ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿✿┅┅┄┄‌
با سلام به اعضای محترم کانال اسم و نام کانال با مقداری تغییر تقدیم شما می‌گردد. 🌏 در ایتا‌ و روبیکا👇 ╔══💠❄️  🆔 @kofteman 🆔 https://rubika.ir/kofteman ╚══💠❄️
11.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ خاخام‌های یهودی: جموری اسلامی نباید ۴۰ سالگی‌ش رو ببیند اگر به ۴۰ برسد قدرتش چندین برابر خواهد شد و یهود را نابود خواهد کرد 🔹️ برژینسکی در جلسه ناتو آتلانتیک شمالی : دنیا وارد یک پیچ تاریخی شده که تابلوهای این پیچ را خمینی و خامنه ای نصب کرده‌اند! ⚠️چند دقیقه مهم و حیاتی حتما ببینید 🕰 🌏 در و ╔══💠❄️  🆔 @kofteman 🆔 https://rubika.ir/kofteman ╚══💠❄️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
✅️ پنتاگون: نیرویی در حملات به ایران شرکت نکرده است 🔹سخنگوی وزارت دفاع آمریکا تاکید کرد که هیچ نیروی نظامی آمریکایی در حملات به ایران شرکت نکرده است./نورنیوز 🌏 ╔══💠❄️  🆔 @kofteman 🆔 https://rubika.ir/kofteman ╚══💠❄️
⬅️حضور در کانال گفتمان یعنی اینکه: هر روز میدانم 1⃣ در کشورم چه خبره. 2⃣در منطقه و جهان چه خبره.؟ 3⃣دشمنان چه برنامه هائی دارند.، 4⃣آخرین تحلیها در مورد شرایط کشور چیه؟ 5⃣راهکار مقابله با دشمن چیه؟ 6⃣موضوع سخنرانی امروز چی باشه؟ 7⃣برگزاری جلسات تحلیلی وبیناری با حضور اساتید کشوری پس دوستان خود را به کانال گفتمان دعوت کنید. 🔰جهاد تبیین را جدی بگیریم. 🌏 ╔══💠❄️  🆔 @kofteman 🆔 https://rubika.ir/kofteman ╚══💠❄️
۱-چهل حدیث.mp3
5.07M
🔘 گزیده درسهایی از امام خمینی قسمت اول حجت الاسلام محسن قنبریان رمضان۱۴۰۱ 🌏 ╔══💠❄️  🆔 @kofteman 🆔 https://rubika.ir/kofteman ╚══💠❄️
هیات ، کلاس درس شیعه - @ostadzahedi.mp3
5.78M
🎤 استاد زاهدی: هیئت، کلاس درس شیعه 🔻شاگرد دانشگاه انقلابم 🔻قرآن بود برنامه و کتابم 🔻تا زنده باشم گویم مکرر 🔻 الله اکبر الله اکبر 🔻مردم شهادت باشد افتخارم 🔻من از حسینم دست بر ندارم 🔻آه تا زنده باشم گویم مکرر 🔻الله اکبر الله اکبر 🌏 ╔══💠❄️  🆔 @kofteman 🆔 https://rubika.ir/kofteman ╚══💠❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
؛🌸﷽🌸 🕊برزخ تکریت ۲۶۱ خاطرات اسارت /حکیمی مزرعه‌نو 📌 انتظار فرج از نیمه خرداد کشم۷ بنده که اکثرا در ابتدای آسایشگاه اسکان داشتم زرنگی کرده به اتفاق چند نفر بیرون رفتیم تا زودتر از شر اصلاح خلاص شویم . به هنگام خروج از آسایشگاه مشاهده نمودم که افراد همینجور که به ترتیب خارج می‌شوند توسط نگهبان سعدی به دو گروه تقسیم می‌شوند در یک نگاه زیر چشمی متوجه شدم افرادی که به نگهبان احترام نظامی نکرده و به اصطلاح پای نکوبیده‌اند از سایرین جدا می‌شوند . خیلی زود پی بردم که تنبیه جانانه‌ای در انتظارمان است . بعد از جریان آتش بس یعنی حدود نه ماه قبل بخاطر پایان جنگ ، قانون احترام نظامی کم کم رها شده بود و عراقی‌ها هم چندان سختگیری نمی‌کردند ولی حالا که باید به یک بهانه‌ای اوضاع را به حالت قبل برمی‌گرداندند از همین بهانه شروع کردند. قبل از من پیرمردی تازه پا به سن گذاشته بنام آقای محمد ابراهیمی اهل شمال بود فکر کنم ایشان هم احترام نظامی نکرد و سیلی هم خوردند. نوبت به من که رسید یکی دو تا سیلی زد و از بد حادثه من سمت چپ زیرپوشم با نخ‌های رنگی حوله گل لاله زیبایی با برگهای سبز بسیار زیبا گلددوزی کرده بودم و در آن ساعت چون زمان استراحتمان بود با لباس زیر در آسایشگاه حاضر می‌شدیم به هر حال چون سعدی نگاهش به گل نقاشی شده روی قلبم افتاد چنگ انداخت و آن را پاره کرد و گفت "هــــــا خمینی" یعنی این گل به نشانه امام روی سینه‌ات گل‌دوزی کرده‌ای . تا رفتم حرفی بزنم محکم مشتی گذاشت تو صورتم و دندنم از لب پایین زد بیرون و لبم چاکید به قول معروف خون مثل لوله آفتابه جاری شد سعدی که حول شده بود سریع یکی از بچه‌ها را همراهم فرستاد تا به درمانگاه اردوگاه که بین بند دو سه واقع شده بود بروم . به هرحال بچه های درمانگاه که امکاناتی نداشتند بدون بخیه پانسمانی کردند و بازگشتیم به بند و با همان وضعیت مجبور شدم سرم و صورتم را بتراشم سعدی اجازه نداد با همان زیر پوش خونین وارد آسایشگاه شوم. از خیر ناهار هم گذشتم . در هر صورت از آن لحظه به بعد سختگیری بعثی ها تشدید شد. فردای آن روز به هنگام آمار ، سعدی با اشاره انگشت به بنده داشت ماجرای روز گذشته را برای نگهبان شجاع با آب و تاب تعریف می کرد که چگونه با مشت به فکش زدم و... شجاع نیر بالای سرم آمد و با چوب دستی به فرق سرم زد که اصلا انتظار نداشتم. شجاع نگهبان محبوب و شیعه این ایام آخر خیلی عوض شده بود قبلا در این مورد توضیح دادم. @barzakh_takrit
؛🌸﷽🌸 🕊برزخ تکریت ۲۶۲ خاطرات اسارت /حکیمی مزرعه‌نو 📌 درگیری و تبعید۱ حدودا کمتر از یکماه پس از رحلت حضرت امام ره درگیری در آسایشگاه سه مقدمه تبعید تعدادی از بچه‌ها به خارج از اردوگاه می‌شود غم از دست دادن امام همچنان جو غالب بر اردوگاست . ادامه این وضعیت برای تعدادی از هواداران منافقین و بیشتر می‌توان گفت افراد بی تفاوت که جملگی در انتهای آسایشگاه و کنار تلویزیون جای داشتند غیر قابل تحمل است. طبیعتاً آنها عزادار نبودند و می‌خواستند از برنامه‌های به اصطلاح شاد تلویزیون استفاده کنند و آزاد باشند لذا چاره کار را در انتقالشان به آسایشگاه دیگری می‌دانستند و چند مورد نیز بصورت غیر محسوس از عراق‌ها چنین درخواستی کرده بودند. اما بعثی ها همچنان که در گذشته هم ذکر شد تمایلی به انتقال آنها ندارند و در واقع می‌خواهند از وجود آنها در راستای شناسایی و کنترل افراد تاثیر گذار و همچنین تاثیرات منفی حضورشان بر جمع استفاده کنند. آنها چند روزی بود که رعایت حال سایرین نکرده و با حرکات و سکناتشان داغ بچه‌ها را تازه می‌کردند. آقای سید مهدی حسینی مسوول آسایشگاه در جمع آمار روزانه به آنها تذکر می‌دهد و از آنها می‌خواهد بیش از این مقدمات خشم بچه‌ها را فراهم نکنند آنها مجددا به بعثی‌ها گزارش می‌کنند که ما در آسایشگاه سه امنیت جانی نداریم و خواستار انتقالشان به مکان دیگری می‌شوند . نهایتا با اصرار آنها بعثی‌ها خشمگین شده و سراغ آسایشگاه سه آمدند و پس از تجمیع بچه‌ها در صف آمارِ داخل آسایشگاه بدون مقدمه از یکی از سردمداران آنها خواستند تا افرادی که در این آسایشگاه با آنها مخالفت می‌کنند و به اصطلاح حزب اللهی هستند را معرفی کند . بزرگ آنها که جوانی هیکلی و قد بلند و البته فردی آرام و بی سر و صدا بود بلند شد و از میان جمع ، حدود هفت الی هشت نفری را که رهبری معنوی بچه‌ها را به عهده داشتند از جمله مسوول آسایشگاه را معرفی کرد. طی مدتی که از رحلت امام ره می‌گذشت بعثی‌ها ضمن شناسایی افراد دخیل و موثر در برگزاری عزاداری‌ها از جمله پوشیدن لباس تیره و... مترصد فرصتی بودند تا ضمن تنبیه جانانه ، آنها را به عنوان افراد پر دردسر و مساله ساز به مکان دیگری تبعید کنند. در هر صورت دوستان ما را از آسایشگاه به محوطه منتقل و پس از ضرب و شتم ، افراد دیگری نیز از سایر آسایشگاه های بند یک و دو که از قبل شناسایی کرده و اسامی آنها را در اختیار داشتند به این مهمانی فرا می‌خوانند. 🖋... ادامه دارد @barzakh_takrit
؛🌸﷽🌸 🕊برزخ تکریت ۲۶۳ خاطرات اسارت /حکیمی مزرعه‌نو 📌درگیری و تبعید۲ بنده حدودا در صف‌های آخر نشسته بودم و شاهد بودم که دو نفر از همین افراد بی تفاوت که کنار هم نشسته بودند از اتفاق پیش آمده اظهار خوشحالی نموده و یکی از آنها که چشمان درشتی هم داشت سرش را چرخاند و لبخندی تحویل رفیقش داد . در این لحظه آقای اسد الله توحیدلو که شاهد ماجرا بود خونش به جوش امد و یک سیلی حواله طرف کرد و گفت برای چی می‌خندی ؟ سیلی زدن همانا و به هم ریختن آسایشگاه همانا دوستان طرف به حمایتش برخاستند و سایر بچه‌ها هم که منتظر همچون لحظه‌ای بودند ریختن رو سر اون چند نفر و حسابی دعوا بالا گرفت . این اتفاق درست لحظه‌ای واقع شد که بعثی‌ها در حال انتقال تبعیدی‌ها به خارج از اردوگاه بودند و تقریبا بیشتر آنها در دسترس نبودند . بنده که بنیه‌ای نداشتم سریع خود را به ابتدای آسایشگاه و دور از منطقه دعوا رساندم. بیاد دارم یکی از دوستان بنام م ـ الف که از ناحیه پا مجروح بودند یک پایی و به اصطلاح لنگان لنگان خودش را رساند به انتهای آسایشگاه و مشت محکمی به فک یکی از آنها زد که فک طرف از جای در رفت و بلافاصله خود را به ابتدای آسایشگاه رساند آنها هرچه فریاد می‌‌زدند که عراقی‌ها به دادشان برسند فریادشان به جایی نمی‌رسید دعوا و بزن بزن همچنان ادامه داشت تا اینکه یکی از آنها همان فردی که رییسشان بود چاره کار را شکستن شیشه پنجره دید و با مشت شیشه پنجره آخر را شکست و دستش نیز جراحت برداشت و با تکه پارچه‌ای آن را بستند . عراقی‌ ها از صدای شکستن شیشه متوجه قضیه شدند و به دادشان رسیدند. در آن ایام گروهبان امجد تازه مسوولیت بند یک و دو را به عهده گرفته بود که حقیقتا دل خوشی از این افراد خصوصا هواداران منافقین نداشت . بعثی‌ها که به خیال خودشان چشم فتنه را در آورده بودند و تازه از ضرب و شتم مخالفین خسته و کوفته بازگشته بودند برایشان سخت بود باور کنند که خروج این چند نفر به عنوان لیدر و رهبر بچه‌ها هیچ تاثیری بر جو آسایشگاه نداشته است. لذا لازم دیدند یا مجبور شدند یک گوشمالی حسابی نیز به افراد بی‌تفاوت در راستای ایجاد آرامش در آسایشگاه بدهند. لذا در ابتدا گروهبان امجد شروع کرد به نصحیت که " بابا شینو «شنهو»حزب الله شینو مسعود رجوی" (سر کرده منافقین ) یعنی چیه یک عده می‌گویید حزب الله یک عده طرفدار مسعود رجوی البته یک بار می‌گفت حزب الله سه بار می‌گفت مسعور رجوی و کاملا واضح بود که کلا منظورش آنها بود نه حزب اللهی ‌ها . 🖋... ادامه دارد @barzakh_takrit