امروز دانشگاه شهید گمنام آوردن
استادی که کلاسش زود تموم میکرد امروز دیر تر از همیشه
فاصله بین دو تا کلاس امتحان داشتم و مراسم همون موقع بود و من موقع نماز که رفتم فقط به جایگاهی که برای شهید درست کرده بودن نگاه کردم و به این بی توفیقی فکر میکنم
تا همین یک ماه و نیم پیش دانشجو نبودم بعد فردا آخرین ارائه ترم یکم تموم میشه همین قدر زود
من منتظر بودم دانشجو بشم طرح ولایت شرکت کنم
و خب مرحله اولش دقیقا در هفته ای قرار داشت که من از فشار درسی له شده بودم
و تا سال بعد امکان ورود به دوره وجود نداره:)
گوهَرشاد
تا همین یک ماه و نیم پیش دانشجو نبودم بعد فردا آخرین ارائه ترم یکم تموم میشه همین قدر زود
استاد دیروز رضایت کافی نداشت انقدر عجله داشت برای تموم کردن کلاس که نگذاشت کتابهایی که سنگینش شونه ام و اذیت کرده بود و معرفی کنم
شب نخوابیدن و خستگی باعث شد نتونم بایستم برای استاد توضیح بدم
پیداکردن مطالب خلاصه کردن درست کردن پاور شروع ارائه و بیشترین صفحات برای من بوده و من فقط در دوازده ساعت همه ی این کارا رو انجام دادم
وقتی کتاب باغ های معلق را میخواندم درد و غم زنان روایت کننده را تاب نمی آوردم کتاب را نمی توانستم پیوسته بخوانم با خودم فکر میکردم من فقط اندوه،آوارگی،اسارت،یک شبه بزرگ شدن،شهید شدن،بمباران و بوی باروت را فقط دارم میخوانم به این فکر میکنم این مردمان درد کشیده دوباره آوراگی و جنگ را تجربه میکنند
دوباره محاصره و مضطر شدن
و دوباره در اوج درد و استیصال گفتنِ
پسر فاطمه تو امان ما باش
#کتاب