🍃🌻😍🐣🐥🐣😍🌻🍃
#ویژه برنامه شنبه ها #قصه_مهدوی، تلفیق #دهه_بصیرت و #ولادت عمه زینب سلام الله
#عنوان قصه: #اردو
بنام خدای مهربون. خدای دانا و توانا.
همین الان شب شده بود. صدای بلندگو
می اومد.
عمو مسجدی میکروفن دستش گرفته بود.
اون با صدای بلند گفت: همسایه های خوب مسجد، روز چهارشنبه اردو می بریم.
اردوی تهران، دیدار رهبر.
هرکسی دوست داره بره اردو، بیاد ثبت نام بکنه.
زینب سادات خیلی اردو دوست داشت.
دوید جلو در اتاق بابا.
در زد.
بابا در رو باز کرد.
زینب سادات پرید تو بغل بابا و گفت: سلام باباجونم، بابا! بابا! بریم اردو.
همین الان عمو مسجدی گفت بیایید بریم اردو.
بابا زینب سادات رو بوسید و گفت: سلام دختر طلای بابا.
این اردو برای بزرگتراست.
می خوان برن رهبر رو ببینن.
بهش بگن یار شما می مونیم.
به حرفاتون گوش میدیم.
زینب سادات دخترقشنگم! شما با مهدکودکت برو اردو.
زینب سادات گفت: باباجونم!
منم می خوام به رهبرم بگم اسمم زینب ساداته.
عمه زینب خواهر امام حسین بود.
عمه زینب ۱۰ تا داداش حسین رو دوست داشت.
منم شما رو ۱۰ تا دوست دارم.
چون شما دوست خدا و امام زمان هستید.
مثل عمه زینب که دوست خدا و امام حسین و امام زمان هستند.
خودم بلدم. بابام قصه عمه زینب مهربون رو برام تعریف کرده.
بابایی! باباجونم منم میخوام برم اردو.
بابایی صورت دختر قشنگش رو بوسید.
زینب سادات روسریش رو پوشید.
دست بابا رو گرفت.
اونا باهم رفتن مسجد تا برای اردو ثبت نام بکنند.
-----~~🍃🌻🍃~~----
با ما همراه باشید
❤️@mahde_mahdavi_goolbargh65118
-----~~🍃🌻🍃~~-----
9.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#جمعه_های_عاشقی
#نماهنگ_مهدوی
#اباصالح_اباصالح
#ویژه_اولیاء_و_مربیان