eitaa logo
گلبرگ سرخ
1.2هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
8 فایل
🌹گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی استفاده از مطالب به جهت ترویج فرهنگ ایثار و شهادت با ذکر صلوات به روح ملکوتی امام و شهدا آزاد می‌باشد . @Khademshohadiran
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 در شهریور ۱۳۶۲ با سمت مربی پرورشی به استخدام آموزش و پرورش درآمد و در امور تربیتی واحد سمعی بصری اداره کل آموزش و پرورش استان به فعالیت‌های پرورشی پرداخت؛ اما زنگ تفریح کلاس‌ها و آموزش ضمن خدمت او حضور مستمر در جبهه‌ها بود. اهل تعریف از خود نبود و هرگز از رشادت‌‌ها و مسئولیت‌هایش را به رخ نمی‌کشید. اولین مجروحیت جدی‌اش در سال ۱۳۶۳ در عملیات بدر اتفاق افتاد. همچنین حاج‌عباس در عملیات‌های والفجر۸، کربلای ۱، کربلای ۴و ۵، والفجر ۱۰، مرصاد و... شرکت کرد و تا پایان جنگ تحمیلی در جبهه حضور داشت. در طول این ایام از فعالیت‌های فرهنگی از قبیل فیلم‌برداری و مصاحبه با رزمندگان هم غافل نبود. در عملیات کربلای ۵ در تاریکی شب، با شجاعت بی نظیری به جنگ تن به تن با دشمن پرداخت. 🌱 📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید. ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
🔖آلبوم تصاویر دفتر دوم 📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید. ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
💎خیال دارم در جبهه بمانم سربازی ام جنوب بود. جنگ كه شروع شد، سربازی معنی خودش را پيدا كرد. بعضی از افسران هنوز در حال و هوای دوران طاغوت بودند و دلشان با انقلاب نبود. وقتی كه درگيری ها در جبهه شدت پيدا كرد، پنهانی و تک نفره برای شناسايی وارد خط دشمن می شدم. يك بار يكی از همان طاغوتی ها متوجه شد و تهديدم كرد كه برايم اضافه خدمت رد می كند. خنديدم و گفتم: « من را از چه می ترسانی؟ من خيال دارم در جبهه بمانم.» يكی از شب‌ها كه عراقی ها حمله كردند همان شخص بدون آنكه ايستادگی كند، سريع فرار كرد. 🌱 📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید. ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
🌺رفیق شهید یعنی حاج عباس بعد از اتمام خدمت سربازی، شهيد نجفی در آموزش و پرورش مشغول خدمت می شود. اما غيرتش اجازه نمی دهد از جبهه‌ها دور بماند و در هر فرصتی رخت رزم برتن می كرد. مجتبی حبيبی از دوستان شهيد می گويد: وقتی شهيد نجفی به آموزش و پرورش آمد در ابتدا نيروی تربيتی و فرهنگی بود. با تشكيل بسيج فرهنگيان مرتب به جبهه می رفت. از منطقه هم كه برمی گشت، برای بسيجی كردن معلمان و دانش‌آموزان فعاليت می كرد. جاذبه‌اش طوری بود كه همه را مجذوب خودش می كرد. فقط كافی بود يك بار كسی با او هم‌صحبت شود تا صداقت شهيد چنان جذبش كند كه حاج عباس را امين و رازدار خود بداند. 📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید. ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
⚽️ 🔹دوران عقد بودیم. گفتند پایش توی فوتبال شکسته. رفتم خانه شان، با چوب زیر بغل به استقبالم آمد و هفته ها گرفتار آن بود. 🔸خیلی اتفاق افتاد که دچار شکستگی شود. هربار که دیر می آمد منتظر بودم که برادر و دوستانش با دست و پای گچ گرفته بیاورندش خانه. توی ذهنم سوال بود این چه ورزشی است که به جای دادن سلامتی، سلامتی را می گیرد. هر چه گذشت بیشتر متوجه شدم که برای سرپا نگهداشتن خودش این قدر به ورزش جدیت دارد. اگر غیر از این بود نمی توانست با داروهای زیادی که به خاطر جانبازی اش مصرف می کرد جسمش را قوی و شاداب نگه دارد. 📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید. ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
وصیتنامه شهید حاج عباس نجفی از شهید عباس نجفی وصیت نامه مکتوب به یادگار نمانده است؛ با این حال در سفارش هایی که به همسر و خانواده داشته اند، جملاتی وجود دارد که کمتر از وصیت نامه نیست. با حضور در مسجد امام جواد (ع) این معلم بودنش را به بچه های مسجد نشان داد. هنوز آنها نام و یاد او را به فراموشی نسپره اند. در جلسه ای در روزهای قبل از شهادت بچه های مسجد سفارش کرد که نیکی کردن به پدر و مادرتان را سرلوحه زندگی قرار دهید و هیچ گاه نگذارید، امور مسجد به دست کسانی بیافتد که اعتقاد قلبی به راه و سیره شهدا و امام(ره)ندارند. ☘زنده نگه داشتن یاد شهدا،از شهادت کمتر نیست... 📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید. ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
📌18یادگاری از جنگ‌ در عمليات بدر حاج عباس به شدت مجروح شد. خودش بعدها تعريف كرد كه وقتی عراقی ها بالای سرشان می رسند، با ديدن وضعيت او گمان مي‌كنند به شهادت رسيده و تير خلاص نمی زنند. بعد كه نيروهای ما دوباره به منطقه برمی گردند، حاجی را با خودشان می برند و توی بيمارستان از فرط ضعفی كه ايشان داشت دكترها گفته بودند بايد بدون بیهوشی عمل شود. پارچه‌ای به دهان حاج عباس می گذارند كه بعد از خارج كردن تركشی بزرگ از سرش، آن تكه پارچه زير دندان‌های حاجی تكه تكه شده بود. از آنجا كه تيم پزشكی فكر می كردند ايشان از عمل زنده بيرون نيايد، از قبل خانواده‌اش را آماده شنيدن خبر شهادتش كرده بودند. اما خدا خواست ايشان چند سال ديگر هم بماند. در حالی كه هنوز 18 تركش در سرش باقی مانده بود. 🔖خاطره‌ای از همرزم 📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید. ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
💔دردهايی پنهان عوارض شيميايي در حدود 15 سال شهيد نجفی را آزار می دادند. دردهای او گاه طوری بود كه همسرش مجبور می شد برايش زبان‌گير تهيه كند تا مبادا از شدت درد به خودش آسيب برساند. همسر شهيد می گويد: حاجی گاهی از شدت درد، زبان و لثه‌هايش را گاز می گرفت. وقتی دردش شروع می شد، تمام عضلاتش منقبض می شد و دست و پا می زد. اواخر دُوز قرص‌هايش را بالا برده بود. مدتی بود كه فكر می كردم داروها باعث شده تا حالش بهتر شود. اما وقتی دقت كردم، فهميدم برای اينكه ما ناراحت نشويم و بچه‌ها صحنه درد كشيدنش را نبينند، سر در كمد فرو می برد يا به بهانه مسواك زدن به دستشويی می رود و هم آنجا آرام درد می كشد.نمی گذاشت غصه بخوريم و ناراحت شويم. 📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید. ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
😭 شب پنج‌شنبه‌ای بود كه حاج عباس می خواست از مسجد برود. خداحافظی كرد و گفت: حاج‌آقا كاری نداری؟ من دارم می روم. ديده‌بوسی كردم و گفتم: نه به سلامت. از پله‌ها پايين رفت و برگشت و گفت: كاری نداری؟ گفتم: خير و باز برگشت و گفت: ديگر من را نمی بينی. من ديگر برنمی گردم. پرسيدم: عازم سفريد؟ پاسخ داد: نه كسالت دارم. گفتم: ان‌شاءالله كه چيزی نيست. به خانه كه برگشتم به همسرم گفتم: حاج‌آقا نجفی شهيد می شود. حدسم درست بود. ايشان بعد از سه روز مرگ مغزی در 1381/02/04 بعد از تحمل 15 سال عارضه شيميایی كه از عمليات والفجر 10 همراه خود داشت، دعوت حق را لبيک گفت و به شهادت رسيد. او دلباخته شهادت بود و در عاقبت نيز لباس زيبای شهادت را به تن كرد. 🗣نقل از حجت الاسلام الواری 📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید. ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
دعا کن کم نیارم...🤲 💔در بيمارستان به همسرش گفت: دعا نكن درد نكشم، دعا كن كه كم نياورم. به اقوام و برادارنش گفته بود: دراين مدت آنقدر درد كشيده ام كه حد ندارد ولی نخواستم ديگران بفهمند تا كسي بر من ترحم كند. سرانجام پس از سه روز مرگ مغزي حدود ساعت 2 بعدازظهر روز چهارشنبه 1381/02/04، اين عاشق دلسوخته، سردار تفنگ بدوش جبهه های غرب وجنوب، جانباز سرافراز و صبور دوران انتظار، معلم بسيجی و يادگار شيردل حماسه پرشور دفاع مقدس در بيمارستان مدائن تهران دعوت حق را لبيک گفته و به خيل ياران و همرزمان غيور و شهيدش پيوست و قلب ما را با غمی جانگاه و داغی ماندنی پيوند زد. 🌱 📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید. ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
👌 رفیق ! می‌خواهد گذشتن از دلبستگی‌ها وگرنه تا حالا به نام خیلی‌هامان واژه اضافه شده بود ... ❤️ 📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید. ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
زنگ درب خانه مادرجون به صدا درآمد از پشت پنجره بزرگ ترهای فامیل را دیدم که یکی یکی وارد خانه شدند و همگی رفتند طبقه ی بالا، اتاق مهمان خانه. تعجب کردم! در حدود دو ماهی که من و خواهرم پیش آقاجان و مادرجون زندگی می کردیم،چنین مساله ای سابقه نداشت. من هم سریع رفتم بالا. وارد اتاق که شدم، سلام کردم. یک گوشه نشستم. همه با نگاهی ترحم آمیز و بغض آلود نگاهم می‌کردند. احساس بدی داشتم. احساس دلهره ای همراه با غربت. سردم بود. یک لحظه همه جا ساکت شد. سنگینی این فضای پر ابهام آزارم میداد. خواهرم از درب اتاق وارد شد. بُغض همه ترکید و صدای گریه ها بلند شد. تازه فهمیدم که چه خبر است. اولین کسی که در آغوشم گرفت، آقاجان بود. گریه نکردم. سریع آمدم پایین و به مامان زنگ زدم. خیلی محکم و با صلابت بهم گفت: که بابات رفت پیش خدا. لحن صدایش پُر از صبر بود. بهش گفتم: «من این همه دعای توسل و زیارت عاشورا خوندم. پس چرا خدا جوابشو بهم نداد؟ » با همان صلابت و محبت گفت: اتفاقا خدا جواب همین دعاها رو بهمون داد. زن داییم دست منو و آبجی رو گرفت و رفتیم گوشه ی اتاق نشستیم. قرآن رو باز کردن و آیه «ولا تحسبن الذین قتلوا...» را برایمان خواند و تفسیر کرد. آخرش زد روی شونه ی راستم و گفت: « تو دیگه مَرد خونه شدی ها! » لبخندم تلخ بود.... 📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید. ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh