eitaa logo
گلچین شعر
14.2هزار دنبال‌کننده
785 عکس
272 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
عاقلانه کنار گذاشتمت اما هر بار که مژه‌ای می‌افتد روی گونه‌ام بی اختیار تو را آرزو می‌کنم مثل بعضی صبح‌ها که یادم می‌رود نیستی و بلند می‌گویم: صبح بخیر @golchine_sher
بعد از هزار دور به‌ من‌ هم عجب رسید جانم به لب رسید که جامم به لب رسید بر روی آفتاب تو موی سیاه ریخت یاللعجب چگونه در این صبح، شب رسید؟ روز نخست، نوبت‌ ‌تقسیم تاب و تب تابش به موی تو، به من خسته تب رسید وصل تو‌ واجب است و ‌خیال تو ‌مستحب صد شکر دست من به همین مستحب رسید بختم سیاه گشت ز داغ تو، تلخ نه این هم شباهتی که به من از رطب رسید @golchine_sher
هر شب رفو کرده غمم را چرخ خیّاطی با بغض من، مانوس تنها چرخ خیّاطی هرگاه دلتنگی به دورم حلقه می بندد شادم من از هم صحبتی با چرخ خیّاطی در تار و پودِ زندگی غرق خیالاتم رویام را پُر کرده حالا چرخ خیّاطی ماسوره ها بی تاب دل بستن به ماکوها... تا می کند این پا و آن پا چرخ خیّاطی در جمع بشکاف و نخ و سوزن هیاهویی ست اینجا چه شوری کرده برپا چرخ خیّاطی در هم نشینی هايمان از واژه ها مستم من حرفم و محو تماشا چرخ خیّاطی... با من که دایم وارثِ اندوه بسیارم هی نخ به نخ کرده مدارا چرخ خیّاطی هرگز مرا یک دم به حال خویش وا نگذاشت توی رفاقت بوده یکتا چرخ خیّاطی پیراهنی از شعر را پوشانده بر من_ با ترکیبی از رنگ و غزل ها چرخ خیّاطی با اینکه عمری همدمم بوده ست با لبخند، لبریزِ تنهایی ست امّا چرخ خیّاطی @golchine_sher
397.9K
هنوز هم دوستت دارم، از همین فاصله‌ دور، با همین سرمای موجود در قلبت و آنقدر به این دوست داشتن ادامه خواهم داد تا به زانو در آورم  قلب نامهربانت را... دعوتت میکنم به کافه ای دنج در پیچ و خم های شمیرانِ دفترم در بطن یکی از شعرهایم.... همانی که برای تو نوشته بودم همانی که مختص توست خود خودت.... و دو فنجان قهوه ترک قجری، که تو را  مسخ کند تلخی اش برای خوابی ابدی در آغوش عاشقانه هایم هنوز هم دوستت دارم عالیجناب.... @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🏴 در عزای شهادت مظلومانهٔ مادرسادات 🏴🍃 بیچاره ام بسیار؛ یازهرا(س) أغیثیني از دستِ روزگار؛ یازهرا(س) أغیثیني برگشته ام با توبه مثلِ آدم و حوّا ای رمزِ استغفار؛ یازهرا(س) أغیثیني شرمنده ام از اینکه فاطمیه می آیم هر بار عصیانکار...یازهرا(س) أغیثیني ذکرِ توسّل بر تو مرهم داده بر دردم گفتم هزاران بار: یازهرا(س) أغیثیني این "دو عبارت" رویِ دربِ خانه ام حک شد "ألجّار ثُمّ الدّار"، "یازهرا(س) أغیثیني" حاجتروا شد بی برو برگرد هر کس گفت: در سجده با اصرار؛ یازهرا(س) أغیثیني لبریز کن اشک مرا بسیار! حالا که داغت شده سرشار...یازهرا(س) أغیثیني لعنت به شورایی که در آن حق، به غارت رفت آماده شد آزار... یازهرا(س) أغیثیني هر کوچه در خود داشت چندین منکرِ حیدر شهری پُر از مکّار؛ یازهرا(س) أغیثیني آشوبم و ای وای... با خشم و تشر آمد ابلیس پایِ کار؛ یازهرا(س) أغیثیني از هیزمی که داشت فکر آتش افروزی از قوم ِ لاکردار؛ یازهرا(س) أغیثیني همراهِ "در" شد شعله ور! آهی کشید و شد- ذکرِ لبِ دیوار؛ یازهرا(س) أغیثیني وارد نمیشد بیهوا هرگز به پهلویَت میگفت اگر مسمار: یازهرا(س) أغیثیني جانِ حسن(ع) "عجّل وفاتي" را نگو دیگر ای مادرِ بیمار؛ یازهرا(س) أغیثیني زل میزنم با گریه بر تابوت...میگویم- با حیدرِ کرّار: یازهرا(س) أغیثیني جانش به لب آمد علی(ع) هنگام ِ غسلِ تو غم از دلش بردار؛ یازهرا(س) أغیثیني!    @golchine_sher
تقدیم به مادر شهدای مفقودالاثر باد در بین شاخه ها پیچید غنچه ای رو به آسمان خندید تک درخت بلند همسایه خانه را پر نمود از سایه حوض آبی به آسمان رو زد موج شانه به مو و گیسو زد گل شمعدانی همیشه بهار لبه ی حوض می شود بیدار سیب سرخی میان حوض نشست گریه کرد آسمان و بغض شکست لب خندان کاشی ایوان بوسه زد بر ترنم باران بوی گل های نسترن آمد خبر از عطر پیرهن آمد زنگ در را کسی نشانه گرفت باز یعقوب دل بهانه گرفت ابرها بی قرار می رفتند با دلی گریه دار می رفتند اولین تک ستاره پیدا شد شب شعر زنی محیا شد چوب مشرق که بر فلق می خورد خاطراتش کمی ورق می خورد خاطرش بود ساک خاکی رنگ یوسفی را که داد بر یک جنگ نامه هایی که پشت هم آمد لرزه ای که به ارگ بم آمد سر سجاده اش دعا می کرد پیرزن هی خدا خدا می مرد یادش آمد کسی خبر آورد خبر زخم بال و پر آورد عطر یاس و محمدی آمد خبر مبهم و بدی آمد دیده بودند روی خاک افتاد یا حسین گفت و سینه چاک افتاد آنکه دائم دم از سفر می زد دیده بودند بال و پر می زد از گل سرخ خون جگر گشته ساک او سمت خانه برگشته پای سفره هنوز یک بشقاب پای بشقاب قامت یک قاب سر شب بود و مثل هر شب آه رفت چشمش به سمت در ناگاه انتظار از نگاه پر می زد در خیالش کسی به در می زد @golchine_sher
خط به خطش را اگرچه پینه ها پوشانده است بازهم دیدیم دنیا دست‌مان راخوانده است هرچه درسم داده من هم امتحان پس داده‌ام این نفس‌ها هرچه دنیاداده برگردانده است! حاصل با دوست بودن زخم بود و بعد از این سهم تنهایی‌ست از من هرچه باقی مانده است سنگ‌دل دریاست یا ساحل؟ که دست دوستی هرچه دریا پیش آورده ست ساحل رانده است شاه هم بودی بترس از ترس رعیت‌ها که گاه شاه خنجر میخورد از آن‌که خود ترسانده است پیش هر کس سفره‌ی دل را نباید بازکرد هرچه بر ما رفته است ازاین دل وامانده است @golchine_sher
بگذار بگذرد همه چیز آن چنان که هست دنیا همین که بوده و دنیا همان که هست پای سفر که پیش بیاید مسافریم آدم هراس جاده ندارد جوان که هست تا هرچه دور پشت مرا گرم می کند مثل تو دست همسفری مهربان که هست اصلا بدون مشکل، شیرین نمی شود درراه دست کم دو سه تا امتحان که هست گاهی برای ما خود این راه، مقصد است: یک جاده با فراز و نشیب آن چنان که هست حالا اگر چراغ نداریم بی خیال فانوس شعرهای تو در دستمان که هست خواب دو جفت بال و پر سبز دیده ام پاهایمان شکسته، ولی آسمان که هست @golchine_sher
حضرت_زهرا_س_شهادت سرنوشت آن گل پرپر نمی‌دانم چه شد شرح این خون‌گریه را آخر نمی‌دانم چه شد احترامش را پدر خیلی سفارش کرده بود آن سفارش‌های پیغمبر نمی‌دانم چه شد روزگاری مرغ عشقی این حوالی خانه داشت آشیانش سوخت، بال و پر نمی‌دانم چه شد چند نامرد آمدند و هیزمی آماده شد «در» که کلاً سوخت، میخ در نمی‌دانم چه شد بعد از آن سیلی که چون طوفان به رخسارش وزید حالت گلبرگ نیلوفر نمی‌دانم چه شد شد فدک سیراب از سرچشمه‌ی پهلوی او لاله‌های رسته بر بستر نمی‌دانم چه شد دست‌های شوهرش زخمی شد از ردّ طناب ریسمان بر گردن حیدر نمی‌دانم چه شد هیچ کس قبر شریفش را نمی‌داند کجاست آخرِ این قصه را دیگر نمی‌دانم چه شد @golchine_sher
هرچند که فصل غزل و گشت و گذار است هر جا بِروم بی تو دلم مثل مزار است هر دانه ی من دربدر خاک غریبی ست صد بار برویم همه ام،دشنه و خار است کور است زمین، راه‌ نجویم به رسیدن ای ماه، کجا بی تو مرا صبر و قرار است ؟ از اشک، فروزان، چه کنم خانه ی دل را وقتی تو نباشی ، همه جا تیره و تار است یک خوشه نگاهت بچکد ناب ترین است آن صبح که بی چشم خراب تو خمار است حتی به تنش عطر خیال تو بپیچد پاییز ترین دختر این شهر بهار است بر شانه بزن خیمه ی گیسو که ببینی صد سلسله دل راهی آن کوی و دیار است از پچ پچ گنجشک دلان هیچ میازار این تن که پر از همهمه ی باد و چنار است آهو‌تر از آنی که تو را شیر نخوانند ای آنکه دلت سرد و سرت گرم شکار است ما را چه به نزدیکیِ تو ماهِ مجسم بر شاه ،تقرب به گدایان همه عار است @golchine_sher
دل که بعد از دیدنت دیگر به جایش بند نیست عقل هم با دیدن چشم تو قدرتمند نیست ساده مثل عامل تاراج "بانک صادرات" قلب من را برده ای ، دستم به جایی بند نیست می شود پایان تلخ عاشقی را حدس زد پاسخ عاشق ولی چیزی بجز لبخند نیست اسم خود را حذف کردم از صف اهدای عضو قلب عاشق ها که دیگر قابل پیوند نیست من فقط با وصف زیبایی تو شاعر شدم پیش چشمت اسم شاعر لایقم هرچند نیست @golchine_sher
محتاج نگاه و با دلی غرق گناه بردیم به نام حضرت نور پناه وا شد گره کور هر آنجا گفتیم یا فاطمه اشفعی لنا عند الله مانند تو نشناخت علی(ع) را احدی دادند جواب خوبـی ات را بـه بدی در سـایه ی تو بهشـت می شد دنیا ملعونی اگـر بـه در‌ نمی زد لگدی عشق است و به خود نمی پذیرد خللی وقتی که وسط کشیده شد پای ولی در مرثیـه ی حضـرت زهـرا س بنویس مظلوم ترین فدایی راه علی تاویل آیه های زلال شریفه شد تنها زنی که صاحب ارج و صحیفه شد اندوه و درد «فاطمه(س)» اندوه مصطفی(ص) است... نفرین به هرکه باعث اشک «عفیفه» شد جایی که عهد عترت و قرآن شکسته شد سیلی زدن به «عصمت کبری» وظیفه شد نفرین به هرکه برد ز خاطر غدیر را حق را به بند بُرده به ناحق خلیفه شد ما داغـدار مادر پهلـو شکسته ایم سنگ بنای داغ دل ما، سقیفه شد در اصلِ غدیر، خدشه ناممکن بود کشتند هر آنکس به علی(ع)مومن بود از شُوْر سقیفه سهم سادات جهان بی مادری و شهادت محسن(ع) بود @golchine_sher
هدایت شده از رباعی_تک بیت
مانند کویرِ در پیِ بارانم دور از تو درون دشت سرگردانم بلبل شده ام از غم هجرانت دوست هر روز به شوق دیدنت می خوانم @robaiiyat_takbait
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر روز ما به مدح علی می شود شروع هوهوی صبح باد صبا مدح حيدر است صبحتون بخیر و برکت بحق علی«ع» @golchine_sher
درخت «باور» من برگ و بار و سایه ندارد «دروغ» هرچه که باشد اساس و پایه ندارد چه باوری‌ست که چون«کوزه‌ شکسته» در آتش برای شعله شدن هم خمیرمایه ندارد چنین که یافته ام دشمن حقیقی خود را دلم به غیر «خود» از هیچ‌کس گلایه ندارد به استخاره سراغ از دلم مگیر که عمری‌ست کتابی ام که به غیر از عذاب آیه ندارد برای صحبت آیینه‌ها به سنگ بیندیش صریح باش، که دل طاقت کنایه ندارد @golchine_sher
ببند پنجره‌ها را، ببند درها را به گوش من نرسان آخرین خبرها را که سقف ریخته را ترس باد و زلزله نیست که زخم‌خورده‌ی دست رفیق را گله نیست مرا ببین و به دنیا امیدوار نباش برای رفتن این شب در انتظار نباش مرا ببین، دهن و کاسه‌های زهر منم دل شکسته‌ی تنها چراغ شهر منم به دستمال تکان داده‌های پشت سرت به « در کنار تو هستیم‌» های دور و برت به هر امید که پیراهن صبوری شد به آنچه معنی دلواپسی و دوری شد به غیرتت که گره کرده مشت‌هایش را به دشمنت که به‌پاکرده است آتش را به نام اول و آخر، به کاغذ و کلمه به دوستت، به شریکت، به هیچکس؛ به همه به چشم‌ها و لب و گوش اعتماد نکن به حرف‌های در آغوش اعتماد نکن به روی ماه تو این خال‌وخط نمی‌ماند در این دیار کسی عاشقت نمی‌ماند بیا به بوسه، به آغاز راه برگردیم به اشتباه‌ترین اشتباه برگردیم به من بچسب زمستان پیش‌روی بدی‌ست مرا بخواه که این دوست داشتن ابدی‌ست به دستمال من از اشک‌ها ادامه نده مرا بگیر در آغوش یا ادامه نده ... @golchine_sher
حضرت_زهرا_س_شهادت🖤 نام زهرا است که بر روی زبان است هنوز داغ من تازه‌ترین داغ جوان است هنوز... آمدی دست عنایت به جهان آیه‌ی نور نبض دستان تو بر کل جهان است هنوز... از غم هجر تو این آه...که در سینه‌ی من! شده یک آتش جان سوز، فغان است هنوز... گاه بین در و دیوار سخن می‌گویم! زخم پهلو چقدر بار گران است هنوز... در عطش سوختم و ناله‌ی من چاه شنید! چاه از ناله‌ی من دل نگران است هنوز... بعد تو بلبل غم بر در این خانه نشست! بال و پر ریخته و تعزیه خوان است هنوز... بی تو این خانه سرای غم و اندوه من است! زینبم دیده‌ی تر مرثیه خوان است هنوز... بی تو کارم شده چون شمع فقط سوختن است! گفتن نام تو آرامش جان است هنوز... جان به لب می‌رسد از عشق تو ای یاس کبود فصل من بعد نگاهِ تو خزان است هنوز... نیستی غربت تو خانه نشینم کرده! هر چه گفتند به من زخم زبان است هنوز... سوختم در غم این حادثه آن شب که تو را نیمه شب بُردم و تاریخ بیان است هنوز... آمدم تا که تو را خاک کنم دست گرفت! اشک بر دیده‌ی دست آب روان است هنوز... همه‌ی شعر مرا غربت و اندوه پر است! داغ زهرا است که در سینه و جان است هنوز... اشک می‌ریزم و این حسرت عالم سوز است! تربت فاطمه بی‌نام و نشان است هنوز... @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نشسته پوست می گیرد در ایوان پرتقالش را به آرامی نسیمی می نوازد نازِ شالش را کمی فهمیده احساس مرا  چینی احساسش که می دزدد نجیبانه نگاه بی مثالش  را رعیت زاده ام ، او دخترِ خانِ دِهِ بالا چه زیباتر نموده غنچه لبهاش خالش را جواب خان مشخص بود ، چون بیگانه با عشق و نمی فهمید جز باغ و زر و سیم و ریالش را گذشته کاشکی تکرار میشد آرزو دارم که گیرم بلکه با دیوان حافظ باز فالش را خیالی نیست غم ها را ، همین اندازه خوشحالم که می گیرم به آغوشم همه شبها خیالش را @golchine_sher               
شهادت حضرت زهرا تو بغض واژه‌های گلوگیری، لبریزی از ترانه‌ی تنهایی ای شعر بیقرار که می ماند،نامت بر آستانه‌ی تنهایی پهلو گرفت کشتی فریادت، در موجی از هجوم هیاهوها ای دامنت همیشه‌ی اقیانوس، ای وسعت کرانه‌ی تنهایی آن روز سرشکسته‌تر از پاییز، طوفان خشم و جهل تو را کوبید گلدان حرمتت که تَرَک برداشت، پژمرده شد جوانه‌ی تنهایی بعد از تو ای کتاب سراسر نور، ای برگ‌برگ خاطره‌ی دیروز از دفتر زمانه چه خواهد دید، این بیت عاشقانه‌ی تنهایی این یادگار خسته‌ی دوران‌ها،این دست‌های بسته‌تر از تاریخ این کوچه‌گردِ بارِ زمان بر دوش، این تا ابد روانه‌ی تنهایی اصلا عجیب نیست اگر بر خاک، از تو نشانِ سنگ مزاری نیست مانده‌ست از ورای زمان تا حال، تابوت تو به شانه‌ی تنهایی این بیت‌های خسته زمین می خورد، بی اهتزاز پرچم یا زهرا از یُمنِ نام سبز تو روییده‌ست، این شعر، این نشانه‌ی تنهایی @golchine_sher
اقلیم درد غزه، روزی هم خزان تو بهاری می شود جمعه ای پایان این اندوه و زاری می­ شود سرو قامت مانده ای، درهجمه های شوم کفر سربلند اسلام، از این بردباری می­ شود مسجدُالأقصی شهادت می­ دهد داغِ تو را آه تو بر قلب صهیون زخمِ کاری می­ شود بی گمان صبح رهایی عصر انسانیت است! آسمانت، سهم پرواز قناری می­ شود می رسد پایان غمهای تو ای اقلیم درد فصل زیتون برلبانت خنده جاری می شود هرچه می کوبندَت اما استواری، عنقریب حال و روزِ نخل­های تو بهاری می­ شود @golchine_sher
دنبالِ شهری هستم مانند خودمان زمستانش مانندِ ماست پاییزش، آرامشش و جنونش مانندِ ماست و تندرها و خیزابهایش. دنبالِ شهری به رنگِ چشمانِ توام به رنگِ اندوههای من! دنبالِ شهری درانتهای جهان هستم جایی که کسی را نمی شناسیم و کسی مارا نمی شناسد. بارانهایش غرقمان می کند و برفش مارا می سوزانَد. دنبالِ کوچه های تنگی هستم که ما را می بلعد، دنبالِ قایقی ماجراجو که شبی مارا می گیرد و پس نمی دهد! دنبالِ گوشه ای در رستورانی هستم که به گفتگوی ما گوش می دهد، دنبالِ باده ای ناب که پیش ازآنکه آن را بنوشیم ما را می نوشد! دنبالِ شعری هستم که لابلای انارها جا گذاشتم. از کتاب «عشقِ تو پرنده ای سبزاست!» @golchine_sher
از تو سکوت مانده و از من صدای تو چیزی بگو که من بنویسم به جای تو حرفی که خالی‌ام کند از سال‌ها سکوت حسی که باز پُر کُندَم از هوای تو این روزها عجیب دلم تنگِ رفتن است تا صبح راه می‌روم و پا به پای تو... در خواب حرف می‌زنم و گریه می‌کنم بیدار می‌کنند مرا دست‌های تو هِی شعر می‌نویسم و دلتنگ می‌شوم حس می‌کنم کنارمی و آه... جای تو... این شعر را رها کن و نشنیده‌ام بگیر بگذار در سکوت بمیرم برای تو... @golchine_sher