eitaa logo
گلچین شعر
14.3هزار دنبال‌کننده
787 عکس
272 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
همیشه می‌خواندم و لاله های دو گوشت را به‌سْحربارترین نغمه گرم می‌کردم و سنگِ تختِ دلت را به شعلهٔ سخنِ گرم، نرم می‌کردم: «مرا به گوشهٔ چشمان خود محبت کن «به نیم‌لبخندی «مرا _به باغ‌های سخاوت _به‌بوسه‌زاران بر «مرا به چهچه مرغان باغ دعوت کن به چشمه ساران بر مرا به تاب تحمل فرا بخوان _به صبوری «ز لوح‌ خاطره‌ام، خاطرات تلخ بشوی «از این تَکُدر دیرینه‌ام رهایی بخش «مرا به خلوتِ خاصِ خودْ آشنایی بخش... @golchine_sher
متولد شدم تا دوستت داشته باشم ... @golchine_sher
حال من، گنجشک خیسی زیر باران مانده است از زمین و از زمان و از خدا هم رانده است با شمایم سنگ‌ها! آباد باشد خانه‌تان! تا خرابی سهم این ویرانه‌ی درمانده است بادها دیگر نگفتند از پریشان‌حالی‌ام؟ شرحِ این دیوانه چندین ابر را بارانده است؟ هرکه در آوازهای زخمی‌ام دقّت کند حرف چشمم را اگر هم بسته باشد، خوانده‌است زندگی می‌رقصد و هرگز نمی‌فهمد کسی بال‌های کوچکش در چرخ او جا مانده‌است... ‏ @golchine_sher
چشمان من شبیهِ تو هرگز ندیده است قربانِ آن کسی که تو را آفریده است! تو مثلِ آن بلورِ روانی که آسمان از شهد و شیر و شعر تو را پروریده است یا آنکه دستِ معجزه‌سازِ خدا تو را از روی کاردستیِ شیطان کشیده است! گویی از آب و آتش و باد و خیال و خاک یک قطره روی بومِ حقیقت چکیده است شاید خدا برای تمام فرشتگان پیغمبری به نامِ شما برگزیده است شیرین که ماهپاره‌ی زیبای قصه هاست پیشِ طلوعِ روی تو حیرت دمیده است یوسف که دست بسته‌ی تقواست، پیشِ تو دستانِ بی اراده‌ی خود را بُریده است! گیسوی چون کمندِ تو یلداتر از شب است پیشانیِ بلندِ تو مثل سپیده است تو آن پدیده‌ای که زبان از تو عاجزاست هرکس بخواهد از تو بگوید پدیده است... @golchine_sher
دیوار های شهر دلم را خراب کرد از من گذشت و غیر مرا انتخاب کرد دیریست در درون دلم خانه کرده است بیچاره من که عشق مرا هم جواب کرد عمری نشسته ام به هوایش در انتظار کاری که کرد با من و انگور ناب کرد رفت از دلم ولی به دل دیگری نشست آتش به پا شد و دل من را کباب کرد پروردگار عالمیان بعد رفتنش غم را برای من دو برابر حساب کرد @golchine_sher
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر این سفر راه قیامت میروی تنها چرا @golchine_sher
‍ بگُذارید کمی شعر تلاوت بکنم به خدای غزلم عرضِ ارادت بکنم سرِسجّاده ی دفتر بِنِشینم تا صبح آنقَدَر شعر بگویم که قیامت بکنم نه یهودی،نه مسیحی، نه مسلمانم من بگُذارید خیالِ همه راحت بکنم «بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم» چه لزومی است که احساسِ خجالت بکنم؟! بگُذارید شبان باشم و موسی نشوید که خدا را به فلان شکل عبادت بکنم به کسی ربط ندارد که به جایِ اَشهَد غزلم را سرِ سجاده قرائت بکنم! به خدا میرسم از گوشه ی میخانه اگر بُتِ خود را بگُذارید زیارت بکنم @golchine_sher
هر چند که از گردش دنیا سیریم با نور تو مهر و آشتی میگیریم آنقدر به گرمای تو عادت کردیم یک روز نبینیم تـــــو را مـــیمیــریم @golchine_sher
‌چـون غنچۀ بـاغ ارغوان باش و بخنـد سازی بنـواز و نغمه‌خوان باش و بخنـد صبـح اسـت و شروع تازۀ خـوشـبختـی آسـودۀ غمهای جـهان باش و بخند @golchine_sher
من برای صیدآغوش تو دستم بازباز چون عقابی که دمادم می گشاید بال را @golchine_sher
گاه شاعر بغض دارد در گلو ، در سینه آه... بغض ها گر اشک شد باید قلم گیرد به دست! @golchine_sher
لیلا دوباره قسمت ابن السّلام شد عشق بزرگم آه چه آسان حرام شد می‌شد بدانم این‌که خطِ سرنوشتِ من از دفترِ کدام شب بسته، وام شد؟ اوّل دلم، فراقِ تو را سرسری گرفت و آن زخمِ کوچکِ دلم آخِر جُذام شد گلچین رسید و نوبت با من وزیدنت دیگر تمام شد. گل سرخم! تمام شد شعر من از قبیلهٔ خونست. خون من، فوّاره از دلم زد و آمد کلام شد ما خونِ تازه در تن عشقیم و عشق را شعر من و شکوه تو، رمزالدّوام شد بعد از تو باز عاشقی و باز …آه نه! این داستان به نام تو، این‌جا تمام شد @golchine_sher
هر روز روزگار به رسم دگر مرا اشك بصر فزايد و خون جگر مرا در حسرتم ز عمر گرانمايه اى كه رفت كاخر چه بود از شجر من ثمر مرا جز جمع اصطلاح صناعات گونه گون از سعى روز و شب چه اثر بوده مر مرا از شير پاك و دامن قدسى كنار مام وز لقمه حلال و مباح پدر مرا وز عالمان دين بحق در سماى علم سياره و ثوابت والا گهر مرا بايد كه در عداد اولى احنجه بدى سوى عروج ذروه دل بال و پر مرا صاحبدلى كجاست كه دل را دهم بدو تا از جهان دل بكند با خبر مرا خاك در ولى خدايست توتيا يارب كه بينمش شده كحل بصر مرا گاه سحر كه با سهرم بود الفتى دل داشتم چنانه كه دلبر به بر مرا دوش از بشارتى كه اشارت نموده پير شد در ديار باده گساران گذر مرا ساقى بحق جام شراب طهور دوست هرگز مدار تشنه دور از نظر مرا در اعتلاى فهم خطاب محمدى بينى در آب ديده همى غوطه ور مرا از ضامن دو چشم حسن دى نبات و نقل شيرين نموده كام چو شهد و شكر مرا @golchine_sher
درین سرای بی کسی، کسی به در نمی‌زند به دشتِ پُرملال ما پرنده پَر نمی‌زند یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی‌کُند کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی‌زند نشسته‌ام در انتظارِ این غبارِ بی سوار دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی‌زند گذرگهی است پُر ستم که اندر او به غیر غم یک صلای آشنا به رهگذر نمی‌زند دل خراب من دگر خراب‌تر نمی‌شود که خنجر غمت از این خراب‌تر نمی‌زند چه چشم پاسخ است از این دریچه‌های بسته‌ات؟ برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی‌زند نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی‌زند @golchine_sher
تو غزل خواندی و حافظ بجنون آمد گفت: «از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر...» @golchine_sher
اندر آن روز که پرسش رَوَد از هرچه گذشت کاش با ما سخن از حسرت ما نیز کنند @golchine_sher
کم نوشت از غم پروانه و بسیار گریست پابه‌پای دل او شمع گرفتار گریست تازه شاعر شده بود و قلمش لکنت داشت با غزل کرد به عشق خودش اقرار و گریست هرچه می‌خواست بخندد دهنش باز نشد چشم را بست و از این بخت به‌ناچار گریست شعرگفتن که عزیز دل من آسان نیست پای هر بیت سراینده‌ء آن زار گریست گفت گل درعوض دادن یک قطرهء عطر آنچنان درد کشیدیم که عطار گریست آن که دلداده‌ء آواز کبوترها بود سال‌ها مثل خودم بر سر دیوار گریست شاعری مرد ولی هیچ‌کسی غمگین نیست در عزایش غزل و دفتر و خودکار گریست @golchine_sher
سوخت نصف حرف هایــــم در گلو ... اما تو را هرچه می سوزد گلویـــــم دوست دارم بیشتر @golchine_sher
بی تو خفّت‌ها ز دستِ اهل دنیا می‌کِشم رفتی و مـا را به دستِ روزگار انداختی @golchine_sher
اسم خود را حذف کردم از صف اهدای عضو قلب عاشق ها که دیگر قابل پیوند نیست @golchine_sher
خــبر آمد همه جـا شعر تـو را ميـخوانـد شعرمـان ورد لبـش بــود نـمـيدانستـيـم @golchine_sher
قاصد ز برم رفت که آرد خبر از یار باز آمد و اکنون خبر از خویش ندارد! @golchine_sher
در دعای اهل دل باران فراز آخر است گریه کن در گریه‌ی عاشق صفایی دیگر است   عاشقان با اشک تا معراج بالا می‌روند بهترین سرمایه ی انسان همین چشم تر است   در جواب بی‌وفایی خلوتی با خود بساز دست کم تنها شدن از دل شکستن بهتر است   شد فراموش آنکه بیش از قدر خویش آمد به چشم آنکه با گمنام بودن سر کند نام‌آور است صحبت از پرواز جانکاه است وقتی روح ما مثل مرغ خانگی زندانی بال و پر است   گرچه چندی چهره‌ی خورشید را پوشانده‌اند در پس این ابرهای تیره صبحی دیگر است @golchine_sher
بین جماعتی که مرا سنگ می‌زنند می‌بینمت، برای تماشا خوش آمدی... @golchine_sher
در محفلِ خود راه مَده همچو منی را افسرده ‌دل ، افسرده کند انجمنی را @golchine_sher