از کودکی دیوانه بودم، مادرم می گفت:
از شانه ام هر روز می چیده ست شب بویی
نام تو را می کَند روی میزها هر وقت
در دست آن دیوانه می افتاد چاقویی
بیچاره آهویی که صید پنجه ی شیری است
بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی
اکنون ز تو با نا امیدی چشم می پوشم
اکنون ز من با بی وفایی دست می شویی
آیینه خیلی هم نباید راست گو باشد
من مایه رنج تو هستم، راست می گویی
#فاضل_نظری
@golchine_sher
گاه بر ڪوچهٔ معشوقهٔ خود سجده ڪنم...
چه ڪنم ڪوچهٔ معشوقهٔ ما ڪعبهٔ ماست...
#راحمتبریزی
@golchine_sher
دلتنگم و با هیچ کسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
وحشی بافقی
@golchine_sher
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سر زا رفت
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه ی قبله نما رفت
در بین غزل نام تو را داد زدم داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت
بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت؟
من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت
با شانه شبی راهی زلفت شدم اما
من گم شدم وشانه پی کشف طلا رفت
در محفل شعر آمدم و رفتم و گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت؟
می خواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت
محمد سلمانی
@golchine_sher
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت
کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت
خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت
رفت و از گریه ی طوفانی ام اندیشه نکرد
چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت
بُوَد آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند
آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت
سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که توش
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت
هوشنگ ابتهاج
@golchine_sher
به خودم آمدَم انگار تویی در مَن بود
این کَمی بیشتر اَز دل به کسی بستن بود
#عليرضا_آذر
@golchine_sher
عمرم شده تاریخ پر از حسرت ایران
در هر ورقم خائن و نامرد زیاد است
#سید سعید صاحب علم
@golchine_sher
من دانم و دل، غیر چه داند که در این بزم
از طرز نگاه تو چه فهمیدهام امروز
#شیخ_بهایی
@golchine_sher
در خم زلف تو، پابند جنون شد دل من
بیخبر از دو جهان غرقه به خون شد دل من
چونکه با رشتهٔ گیسوی تو پیوندی داشت
مو به مو بسته به زنجیر جنون شد دل من
اینهمه فتنه مگر زیر سر چشم تو بود
که گرفتار دو صد سحر و فسون شد دل من؟!
آنچه گفتم به دل از روی نصیحت، نشنید
عاقبت عشق تو ورزید و زبون شد دل من
بعد مرگ من اگر بر سر خاکم گذری
دهمت شرح، که از دست تو، چون شد دل من
سالها سخت تر از کوه گران بود ولیک
در سر عشق تو بی صبر و سکون شد دل من
نقطهٔ خال تو تا دید به پرگار وجود
یکسر از دایرهٔ عقل، برون شد دل من
#شاطر_عباس_صبوحی
@golchine_sher
شب، محو انتظار تو بودم،دمید صبح
گشتم به یاد روی تو، قربان آفتاب
#بیدل دهلوی
@golchine_sher
در ظلمت شب نور چراغید شما
چون سرخی آلاله ی باغید شما
رفتید و خوشا به حالتان خوش باشید
گلچین شده ی شاهچراغید شما
#نوروزرمضانی
#شهدای شاهچراغ
@golchine_sher
يک كوچه غيرت ای قلندر تا علی مانده است
شمشير بردارد هر آنكس با علی مانده است
ديشــــب تمام كوچه های كوفه را گشتم
تنها علی، تنها علی، تنها علی مانده است
ای ماهتــــاب آهسته تر اينجا قدم بگذار
در جزر و مد چاه، يك دريا علی، مانده است
از خيل مردانی كه می گفتند مب مانيم
انگار تنها ابن ملجم با علی مانده است
اي مرد بر تيغت مبــــادا خاك بنشيند
برخيز تا برخاستن يك يا علی مانده است
مهدی جهاندار
@golchine_sher