eitaa logo
گلچین شعر
14.7هزار دنبال‌کننده
923 عکس
313 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
چرا مردم قفس را آفريدند؟ چرا پروانه را از شاخه چيدند؟ چرا پروازها را پر شكستند؟ چرا آوازها را سر بريدند؟ پس از كشف قفس، پرواز پژمرد سرودن بر لب بلبل گره خورد كلاف لاله سر در گم فرو ماند شكفتن در گلوي گل گره خورد چرا نيلوفرِ آواز بلبل به پاي ميله هاي سرد پيچيد؟ چرا آواز غمگين قناري درون سينه اش از درد پيچيد؟ چرا لبخند گل پرپر شد و ريخت؟ چه شد آن آرزوهاي بهاري؟ چرا در پشت ميله خط خطي شد صداي صاف آواز قناري؟ چرا لاي كتابي، خشك كردند براي يادگاري پيچكي را؟ به دفترهاي خود سنجاق كردند پر پروانه و سنجاقكي را؟ خدا پر داد تا پرواز باشد گلويي داد تا آواز باشد خدا مي خواست باغ آسمان ها به روي ما هميشه باز باشد خدا بال و پر و پروازشان داد ولي مردم درون خود خزيدند خدا هفت آسمان باز را ساخت ولي مردم قفس را آفريدند @golchine_sher
هدایت شده از رباعی_تک بیت
وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی  ای سرانگشت تو آغاز گل افشانی ها    @robaiiyat_takbait
من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغاز عالم تو را دوست دارم چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی من ای حس مبهم تو را دوست دارم سلامی صمیمی‌ تر از غم ندیدم به اندازه‌ غم تو را دوست دارم بیا تا صدا از دل سنگ خیزد بگوییم با هم: تو را دوست دارم جهان یک دهان شد هم‌ آواز با ما تو را دوست دارم، تو را دوست دارم @golchine_sher
قطار می‌رود تو می‌روی تمام ایستگاه می‌رود و من چقدر ساده‌ام که سالهای سال کنار این قطار ایستاده‌ام و همچنان به نرده‌های ایستگاه رفته تکیه داده‌ام.. @golchine_sher
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟ شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟ پر می زند دلم به هوای غزل، ولی گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟ گیرم به فال نیک بگیرم بهار را چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟ تقویم چارفصل دلم را ورق زدم آن برگهای سبز سرآغاز سال کو؟ رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟ @golchine_sher
سایه سنگ بر آینه خورشید چرا؟ خودمانیم، بگو این همه تردید چرا؟ نیست چون چشم مرا تاب دمى خیره‌شدن طعن و تردید به سرچشمه خورشید چرا؟ طنز تلخى است به خود تهمت هستى بستن آن که خندید چرا، آن که نخندید چرا؟ طالع تیره ام از روز ازل روشن بود فال کولى به کفم خط خطا دید چرا؟ من که دریا دریا غرق کف دستم بود حالیا حسرت یک قطره که خشکید چرا؟ گفتم این عید به دیدار خودم هم بروم دلم از دیدن این آینه ترسید چرا؟ آمدم یک دم مهمان دل خود باشم ناگهان سوگ شد این سور شب عید چرا؟ @golchine_sher
ز بس بی تاب آن زلف پریشانم، نمی دانم حبابم، موج سرگردان طوفانم؟ نمی دانم حقیقت بود یا دور و تسلسل حلقه ی زلفت؟ هزار و یک شب این افسانه می خوانم، نمی دانم ... سراسر صرف شد عمرم همه محو نگاه تو ولی از نحوه ی چشمت چه می دانم؟ نمی دانم چو اشکی سرزده یک لحظه از چشم تو افتادم چرا در خانه ی خود عین مهمانم؟ نمی دانم ستاره می شمارم سال های انتظارم را : هزار و سیصد و چندین و چندانم؟ نمی دانم نمی دانم بگو عشق تو از جانم چه می خواهد؟ چه می خواهد بگو عشق تو از جانم؟ نمی دانم نمی دانم به غیر از این نمی دانم، چه می دانم؟ نمی دانم، نمی دانم ، نمی دانم ، نمی دانم!! @golchine_sher
دل داده ام بر باد بر هرچه بادا باد ! مجنون تر از ليلي شيرين تر از فرهاد اي عشق ! از آتش اصل و نصب داري از تيره ي دودي، از دودمان باد آب از تو طوفان شد ، خاک از تو خاکستر از بوی تو آتش در جان باد افتاد هر قصر بی شیرین ، چون بیستون ویران هر کوه بی فرهاد ، کاهی بدست باد هفتاد پشت ما از نسل غم بودند ارث پدر ما را اندوه مادرزاد از خاک ما در باد بوی تو می آید تنها تو می مانی ، ما می رویم از یاد   @golchine_sher
می‌خواهمت چنانکه شب ِ خسته خواب را می‌جویمت چنانکه لب ِ تشنه آب را محو تو ام چنانکه ستاره به چشم ِ صبح یا شبنم ِ سپیده دمان آفتاب را بی‌تابم آنچنانکه درختان برای باد یا کودکان خفته به گهواره تاب را بایسته‌ای چنانکه تپیدن برای دل یا آنچنانکه بال ِ پریدن عقاب را حتی اگر نباشی می‌آفرینمت چونانکه التهاب بیابان سراب را ای خواهشی که خواستنی‌تر ز پاسخی با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را @golchine_sher
می‌خواهمت چنان که شب خسته خواب را می‌جویمت چنان که لب تشنه آب را محو توام چنان که ستاره به چشم صبح یا شبنم سپیده‌دمان آفتاب را بی‌تابم آنچنان که درختان برای باد یا کودکان خفته به گهواره تاب را بایسته‌ای چنان که تپیدن برای دل یا آنچنان که بال پریدن عقاب را حتی اگر نباشی، می‌آفرینمت چونانکه التهاب بیابان سراب را ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را ۸ آبان سالروز درگذشت قیصر امین‌پور @golchine_sher
با تيشه ی خيال تراشيده‌ام تو را در هر بتی كه ساخته‌ام ديده‌ام تو را از آسمان به دامنم افتاده آفتاب؟ يا چون گل از بهشت خدا چيده‌ام تو را رويای آشنای شب و روز عمر من! در خواب‌های كودكی‌ام ديده‌ام تو را از هر نظر تو عين پسند دل منی هم ديده، هم نديده، پسنديده‌ام تو را زيباپرستیِ دل من بی‌دليل نيست زيرا به اين دليل پرستيده‌ام تو را با آن‌كه جز سكوت جوابم نمی‌دهی در هر سؤال از همه پرسيده‌ام تو را از شعر و استعاره و تشبيه برتری با هيچ‌كس بجز تو نسنجيده‌ام تو را @golchine_sher
می‌خواهمت چنانکه شب خسته خواب را می‌جویمت چنانکه لب تشنه آب را محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح یا شبنم سپیده دمان آفتاب را بی تابم آنچنانکه درختان برای باد یا کودکان خفته به گهواره تاب را بایسته ای چنان که تپیدن برای دل یا آنچنان که بالِ پریدن عقاب را حتی اگر نباشی، می آفرینمت چونان که التهاب بیابان سراب را ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی با چون تو پُرسشی چه نیازی جواب را @golchine_sher