چرا مردم قفس را آفريدند؟
چرا پروانه را از شاخه چيدند؟
چرا پروازها را پر شكستند؟
چرا آوازها را سر بريدند؟
پس از كشف قفس، پرواز پژمرد
سرودن بر لب بلبل گره خورد
كلاف لاله سر در گم فرو ماند
شكفتن در گلوي گل گره خورد
چرا نيلوفرِ آواز بلبل
به پاي ميله هاي سرد پيچيد؟
چرا آواز غمگين قناري
درون سينه اش از درد پيچيد؟
چرا لبخند گل پرپر شد و ريخت؟
چه شد آن آرزوهاي بهاري؟
چرا در پشت ميله خط خطي شد
صداي صاف آواز قناري؟
چرا لاي كتابي، خشك كردند
براي يادگاري پيچكي را؟
به دفترهاي خود سنجاق كردند
پر پروانه و سنجاقكي را؟
خدا پر داد تا پرواز باشد
گلويي داد تا آواز باشد
خدا مي خواست باغ آسمان ها
به روي ما هميشه باز باشد
خدا بال و پر و پروازشان داد
ولي مردم درون خود خزيدند
خدا هفت آسمان باز را ساخت
ولي مردم قفس را آفريدند
#قیصر_امین_پور
@golchine_sher
هدایت شده از رباعی_تک بیت
وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی
ای سرانگشت تو آغاز گل افشانی ها
#قیصر_امین_پور
@robaiiyat_takbait
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نمنم، تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی
من ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمی تر از غم ندیدم
به اندازه غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد هم آواز با ما
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم
#قیصر_امین_پور
@golchine_sher
قطار میرود
تو میروی
تمام ایستگاه میرود
و من چقدر سادهام
که سالهای سال
کنار این قطار ایستادهام
و همچنان
به نردههای ایستگاه رفته
تکیه دادهام..
#قیصر_امین_پور
@golchine_sher
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟
پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟
گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟
تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبز سرآغاز سال کو؟
رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟
#قیصر_امین_پور
@golchine_sher
سایه سنگ بر آینه خورشید چرا؟
خودمانیم، بگو این همه تردید چرا؟
نیست چون چشم مرا تاب دمى خیرهشدن
طعن و تردید به سرچشمه خورشید چرا؟
طنز تلخى است به خود تهمت هستى بستن
آن که خندید چرا، آن که نخندید چرا؟
طالع تیره ام از روز ازل روشن بود
فال کولى به کفم خط خطا دید چرا؟
من که دریا دریا غرق کف دستم بود
حالیا حسرت یک قطره که خشکید چرا؟
گفتم این عید به دیدار خودم هم بروم
دلم از دیدن این آینه ترسید چرا؟
آمدم یک دم مهمان دل خود باشم
ناگهان سوگ شد این سور شب عید چرا؟
#قیصر_امین_پور
@golchine_sher
ز بس بی تاب آن زلف پریشانم، نمی دانم
حبابم، موج سرگردان طوفانم؟ نمی دانم
حقیقت بود یا دور و تسلسل حلقه ی زلفت؟
هزار و یک شب این افسانه می خوانم، نمی دانم
...
سراسر صرف شد عمرم همه محو نگاه تو
ولی از نحوه ی چشمت چه می دانم؟ نمی دانم
چو اشکی سرزده یک لحظه از چشم تو افتادم
چرا در خانه ی خود عین مهمانم؟ نمی دانم
ستاره می شمارم سال های انتظارم را :
هزار و سیصد و چندین و چندانم؟ نمی دانم
نمی دانم بگو عشق تو از جانم چه می خواهد؟
چه می خواهد بگو عشق تو از جانم؟ نمی دانم
نمی دانم به غیر از این نمی دانم، چه می دانم؟
نمی دانم، نمی دانم ، نمی دانم ، نمی دانم!!
#قیصر_امین_پور
@golchine_sher
دل داده ام بر باد بر هرچه بادا باد !
مجنون تر از ليلي شيرين تر از فرهاد
اي عشق ! از آتش اصل و نصب داري
از تيره ي دودي، از دودمان باد
آب از تو طوفان شد ، خاک از تو خاکستر
از بوی تو آتش در جان باد افتاد
هر قصر بی شیرین ، چون بیستون ویران
هر کوه بی فرهاد ، کاهی بدست باد
هفتاد پشت ما از نسل غم بودند
ارث پدر ما را اندوه مادرزاد
از خاک ما در باد بوی تو می آید
تنها تو می مانی ، ما می رویم از یاد
#قیصر_امین_پور
@golchine_sher
میخواهمت چنانکه شب ِ خسته خواب را
میجویمت چنانکه لب ِ تشنه آب را
محو تو ام چنانکه ستاره به چشم ِ صبح
یا شبنم ِ سپیده دمان آفتاب را
بیتابم آنچنانکه درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را
بایستهای چنانکه تپیدن برای دل
یا آنچنانکه بال ِ پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی میآفرینمت
چونانکه التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنیتر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را
#قیصر_امین_پور
@golchine_sher
میخواهمت چنان که شب خسته خواب را
میجویمت چنان که لب تشنه آب را
محو توام چنان که ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیدهدمان آفتاب را
بیتابم آنچنان که درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را
بایستهای چنان که تپیدن برای دل
یا آنچنان که بال پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی، میآفرینمت
چونانکه التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را
۸ آبان سالروز درگذشت قیصر امینپور #قیصر_امین_پور
@golchine_sher
با تيشه ی خيال تراشيدهام تو را
در هر بتی كه ساختهام ديدهام تو را
از آسمان به دامنم افتاده آفتاب؟
يا چون گل از بهشت خدا چيدهام تو را
رويای آشنای شب و روز عمر من!
در خوابهای كودكیام ديدهام تو را
از هر نظر تو عين پسند دل منی
هم ديده، هم نديده، پسنديدهام تو را
زيباپرستیِ دل من بیدليل نيست
زيرا به اين دليل پرستيدهام تو را
با آنكه جز سكوت جوابم نمیدهی
در هر سؤال از همه پرسيدهام تو را
از شعر و استعاره و تشبيه برتری
با هيچكس بجز تو نسنجيدهام تو را
#قیصر_امین_پور
@golchine_sher
میخواهمت چنانکه شب خسته خواب را
میجویمت چنانکه لب تشنه آب را
محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده دمان آفتاب را
بی تابم آنچنانکه درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را
بایسته ای چنان که تپیدن برای دل
یا آنچنان که بالِ پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی، می آفرینمت
چونان که التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پُرسشی چه نیازی جواب را
#قیصر_امین_پور
@golchine_sher