ببند پنجرهها را، ببند درها را
به گوش من نرسان آخرین خبرها را
که سقف ریخته را ترس باد و زلزله نیست
که زخمخوردهی دست رفیق را گله نیست
مرا ببین و به دنیا امیدوار نباش
برای رفتن این شب در انتظار نباش
مرا ببین، دهن و کاسههای زهر منم
دل شکستهی تنها چراغ شهر منم
به دستمال تکان دادههای پشت سرت
به « در کنار تو هستیم» های دور و برت
به هر امید که پیراهن صبوری شد
به آنچه معنی دلواپسی و دوری شد
به غیرتت که گره کرده مشتهایش را
به دشمنت که بهپاکرده است آتش را
به نام اول و آخر، به کاغذ و کلمه
به دوستت، به شریکت، به هیچکس؛ به همه
به چشمها و لب و گوش اعتماد نکن
به حرفهای در آغوش اعتماد نکن
به روی ماه تو این خالوخط نمیماند
در این دیار کسی عاشقت نمیماند
بیا به بوسه، به آغاز راه برگردیم
به اشتباهترین اشتباه برگردیم
به من بچسب زمستان پیشروی بدیست
مرا بخواه که این دوست داشتن ابدیست
به دستمال من از اشکها ادامه نده
مرا بگیر در آغوش یا ادامه نده ...
#وحید_نجفی
@golchine_sher