بـرق چـشمـان تـو از دور مـرا می گـیـرد
مـن اگـر دسـت بـه زلفـت بزنم می میرم
#کاظم بهمنی
@golchine_sher
رسیدهام به چه جایی... کسی چه میداند
رفـیــق گـریـه کجایی؟ کـسی چـه میدانــد
میـان مـایی و با مـا غـریبهای ...افسوس
چه غفلتی! چه بلایی! کسی چه میداند
تـمـام روز و شبـت را همـیشه تنهایی
«اسیر ثانیههایی» کسی چه میداند
بـرای مـردم شهـری کـه با تو بد کردند
چگونه گرم دعایی؟ کسی چه میداند
تـو خـود بـرای ظـهـورت مـصـمـّـمی اما
نمیشود که بیایی کسی چه میداند
کـسی اگر چه نداند خدا که میداند
فقط معطل مایی کسی چه میداند
اگـر صحـابـه نباشد فـرج که زوری نیست...
تو جمعه جمعه میآیی کسی چه میداند
#کاظم بهمنی
@golchine_sher
رازداری کن و از من گله در جمع مکن
باز بازیچه مشو، بارِ سفر جمع مکن
با حضور تو قرار است مرا زجر دهند
خویش را مایهی دلگرمی هر جمع مکن
به گناهی که نکردم، به کسی باج مده
آبرویی هم اگر هست بخر، جمع مکن
ترسم آسیب ببیند بدنت، دورِ خودت
این همه هرزهی آلوده نظر جمع مکن
آخرین شاخهی تو، سهم عقابی چو من است
روی آن چلچله و شانه بسر جمع مکن
تا برآمد نفسم، جمعِ هوادارت سوخت
روبروی منِ دیوانه، نفر جمع مکن..
#کاظم بهمنی
@golchine_sher
درد سر ، بین گذر ، چند نفر، یک مادر...
شده هر قافیه ام یک غزل درد آور
ای که از کوچه ی شهر پدرت می گذری
امنیت نیست ، از این کوچه سریع تر بگذر
دیشب از داغ شما فال گرفتم ، آمد :
دوش می آمد و رخساره … نگویم بهتر!
من به هر کوچه ی خاکی که قدم بگذارم
نا خود آگاه به یاد تو می افتم مادر
چه شده ؟! قافیه ها باز به جوش آمده اند:
دم در، فضه خبر! مادر و در، محسن پر...
#کاظم بهمنی
@golchine_sher