eitaa logo
گلچین شعر
14.2هزار دنبال‌کننده
784 عکس
272 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
تو آنی و ما کمــتر از آن و اینیم برخیز که در بـــــاور تو بنشینیم شب با همه ی تیرگی اش آخر شد ای صبح چه خوب است تو را میبینیم @golchine_sher
شهریور است و شمعدانی ها خبر دارند حتی پرستوها همه قصد سفر دارند گویی تمام قاصدک ها نغمه می خوانند چون بچه گنجشکان که شوق بال و پر دارند شهریور است و عاشقان تاصبح بیدارند تا پرده از یک عشق ناب تازه بردارند در کافه شعرخلوتِ یک عصر بارانی فنجانی از لبخند و صدها شعر تر دارند اما میان غربت این شهر درد آلود یک عده چون من حرف هایی مختصر دارند اصلا چه فرقی می کند پاییز باشد یا... وقتی تمام فصل ها چشمان تر دارند @golchine_sher
دو ساعتی که به اندازه‌ ی دو سال گذشت تمام عمرِ من انگار در خیال گذشت  ببند پنجره ها را که کوچه ناامن است نسیم آمد و نشنید و بی‌ خیال گذشت درست روی همین صندلی تو را دیدم نگاه خیره ‌ی تو،لحظه ای که لال گذشت  چه ساعتی‌ است ببخشید؟… ساده بود اما چه‌ ها که از دل تو با همین سؤال گذشت گذشت و رفت و به تو فکر می‌کنم،تنها دو ساعتی که به اندازه ‌ی دو سال گذشت @golchine_sher
هدایت شده از احمد ایرانی نسب
از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه از کاروان جا ماندم اما از سپاهت نه حالا که بین زائرانت نیستم ، آیا بیرون شدم از سایه ی مهر و پناهت؟ نه نوکر درِ این خانه باشد آبرو دارد فرق است بین رو سفید و رو سیاهت؟ نه نام مرا بنویس بین اربعینی ها من دل به راهت دادم آقا پا به راهت نه امسال نذر دخترت بودم که جاماندم من با رقیه جان تو دارم شباهت! نه؟ . . ام ابیهای حسین ، ای وارث زهرا اشک است سهم چشم های بی گناهت؟ نه دندان شکسته ، گوش پاره ، چشم های تار یک جای سالم مانده روی ، روی ماهت؟ نه اشک تمام زائران کربلا هرگز آیا برابر میشود با سوز آهت؟ نه من مثل تو جا ماندم اما خوب میدانم از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه @ahmadiraninasab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ایکاش که با إذن و عنایاتِ رضا(ع) قسمت میشد یک سفرِ کرب و بلا یک نیم نگاه کاشکی می انداخت سلطانِ خراسان به گذرنامهٔ ما @golchine_sher
یک نفر قلب تو را بی سحر و جادو می برد بی گمان من می شوم بازنده و او می برد اشک می ریزم و می دانم که چشمان مرا عاقبت این گریه های بی حد از سو می برد آنقدر تلخم که هر کس یک نظر میبیندم ماجرا را راحت از رفتار من بو می برد من در این فکرم جهان را می شود تغییر داد عاقبت اما مرا تقدیر از رو می برد یک نفر از خواب بیدارم کند دارد کسی با خودش عشق مرا بازو به بازو می برد @golchine_sher
نه بی قرار کسی بوده ام نه یار کسی نبوده ام همه عمر وامدار کسی چه احتیاج به گرمابه و گلستانش نگشته ام نفسی نیز یار غار کسی به حکم خال سیاهی نباختم دل را نبوده است دلم عرصه قمار کسی کسی که خون دلش از شراب سرخ تر است چرا پیاله به کف باشد و خمار کسی کتیبه ای است ترک خورده در غبار دلم به روی پیکره اش زخم یادگار کسی چه ها کشیده مگر شاعری که می گوید «خدا کند که نباشد کسی دچار کسی»* میان سینه دلم را شبانه خاک کنم که هیچ وقت نیامد دلم به کار کسی تمام حسرت من یک نفس شکفتن بود که پرپرم بکند باد بر مزار کسی این غزل در استقبال از غزل دوست خوبم سروده شده و وامدار مصرعی از دوست نادیده ام است. @golchine_sher
یک جرعه آب خوش به کام خشک دریا نیست دنیای شیرینی که گم کردیم اینجا نیست قلب گوَن ها را مسوزان بادِ ویرانگر بر شاخه های آرزو ابری شکوفا نیست سر می رود از صبرِ برکه اشک نیلوفر این دشتِ سیل آورده سهم چشم صحرا نیست چشمِ بصیرت نیست در مینای این مردم انگار دنیای پس از تو اهل معنا نیست ناپایدار و بی تعلق بادهای زرد .... یک دانه بر ماندن در این بیغوله مانا نیست اصلا نمی ارزد بمانی پیش آنکس که یک دم دلش با قلب مهجورت هم آوا نیست یکریز می‌جوشی به کام تشنه ی یاران اما کسی پای تو در این قصه کوشا نیست چون موج روی شانه های باد می رقصی در سینه ی امواج اما روح دریا نیست امروز را دریاب و خوش باش و مدارا کن پشت شبِ دیجور ما شاید که فردا نیست یک وقت می‌بینی که زیر تلی از خاکی در ظلمت شبگیرِ گورت نور صهبا نیست حالا که هستی چشم دل وا کن عزیز جان دنیا فقط بادام و آب و نان و بابا نیست یا گاه مثل گله ای آهو رها باشی جایی که در هر فصل آن سبزیِ افرا نیست دنیا محل رفتن و در خود نماندن هاست خورشید را در خاک تیره ذره ای جا نیست @golchine_sher
دلتنگی ام را از تو پنهان می کنم برگرد هر جور باشد چهره خندان می کنم برگرد با اینکه از این گریه های غم گریزی نیست بعد از تو آن را زیر باران می کنم برگرد بوی نوازش های دستان تو را دارد گیسوی خود را تا پریشان می کنم برگرد آرام می گیرد در آغوشم به جای تو بغض غریبی را که مهمان می کنم برگرد از من سراغ بوسه هایت را نمی گیرند وقتی لبانم را پشیمان می کنم برگرد بی تو دلم را می سپارم دست پاییز و این خانه را مانند زندان می کنم برگرد قصدت اگر خاموشی این جسم بی جان است کار تو را این بار آسان می کنم برگرد @golchine_sher
نشانه از هیجان بهار داری تو درون سینه ی تنگت قرار داری تو همیشه مثل ثریا هوای پاییزم همیشه توی دلت شهریار داری تو میان بوته ی انگورهای مزرعه ها به روی گونه ی سیبت انار داری تو حباب حوصله‌ای روی آسمان ای عشق که وقت رفتن از اینجا قرار داری تو تو کهنه کار تسلای هر دل تنگی که مانده‌ای و به چشمت هوار داری تو به زخمه‌های تبر روی گرده های بلوط نشانه از غم هر همجوار داری تو به آفتاب قشنگی که امد از چشمت طلوع مولوی حلقه دار داری تو بریز باده و باران‌ترم کن ای آدم که در برابر من اقتدار داری تو چقدر حادثه هستی قبیله ی بی نام چقدر توی دو چشمت شکار داری تو چقدر ابلق سبزت شده تماشایی که چشم سیب گلابی خمار داری تو بیا حروف بهانه! ترانه می داند در آستین خودت شاهکار داری تو تو را به وسعت تاریخ می‌شوم منصور که روی دار لبت، سر به دار داری تو همیشه عشق یکی نیست در مقابل عشق نگو زیاده ز حد جان‌نثار داری تو منم عبور علاقه منم هوای سه تار اگرچه رد کنی‌ام اختیار داری تو نشسته حسرت من بر دل زمین و زمان خوشا به حال تو کِه یار غار داری تو @golchine_sher
از منظره ات عکس به تعداد گرفتم از هرچه به جز چشم تو ایراد گرفتم! من سارق یک مثنوی از چشم تو بودم دزدیدم و هی " دست مریزاد" گرفتم در برکه ی آغوش تو لغزیدم و ناگاه از پیرهنت ماهی آزاد گرفتم! خطّاط نبودم؛ به تماشات نشستم... از خطّ ِدواَبروی خودت یاد گرفتم رفتی و من از پستچی ِتازه ی تقدیر هر نامه ی گنگی که نشان داد، گرفتم از آذر دستان من امروز رها شد آن دست که در گرمی مرداد گرفتم باد آمد و برداشت تو را، حقّ من این بود! باید بدهم هرچه که از باد گرفتم... @golchine_sher
گاهی مرکّب قلم از اشک دیده است زیرا که سوز داغ عزیزی چشیده است زخم فراق و آه جگرسوز، حاصلش موی سپید و حسرت و پشتی خمیده است ماتم، حرم، اسیری و فریاد کودکان زینب در این میانه چه رنجی کشیده است؟ آتش، عطش، سه‌ساله، سری روی نیزه‌ها هریک‌ خودش شروع هزاران قصیده است "اصلاً حسین جنس غمش فرق می کند" آخر کسی به‌ وسعت او غم ندیده است در آسمانِ عرش خدا هم ز سوگ او دلهای قدسیان همه در خون تپیده‌است رمز بقای دین خدا در قیام اوست آری! حسین کشته ی راه عقیده است شام سیاه ظلمت و افسون جاهلی با خون پاک حضرت مولا سپیده است آتش گرفت واژه از اندوه و ماتمش طوفان مثنوی به کلامم رسیده‌است باز این چه‌شورش است که در اربعین به‌پاست ؟ باز این چه خیزشی‌ست که در ارض کربلاست؟ این موج عشق و لطف جهانگیر از کجاست؟ "حُبُّ الحُسِین یَجمعُنا" رمز ماجراست راه حسین جلوه‌ی احیای مکتب است حب‌ّ حسین در گرو حبّ زینب است زینب بیان روشن تاریخ کربلاست زینب طلوع فصل جدیدی ز ماجراست صدشعله پا گرفت از آتش فشانی‌اش اوج حماسه بود تبِ خطبه‌خوانی‌اش آن خطبه‌ها که بر لب بانو نشست و بعد بنیاد ظلم و جور و جفا را شکست و بعد آتش به پا نمود به دربار شامیان رسوا نمود حیله ی آل حرامیان باید مرام زینب کبری مَثَل شود صبر و وفای دختر زهرا غزل شود سردار مهر و معنیِ ایثار زینب است در بزم عشق نقطه ی پرگار زینب است در زیر ابر خنجر و غوغای الوداع آرام جان و مخزن اسرار زینب است سنگ صبور قافله تنها نگاه اوست از کربلا به شام پرستار زینب است کابوس شام و دولت و بزم یزید اوست آیینه ی فصاحت گفتار، زینب است تیغ کلام حیدری‌اش را چشید خصم تصویر جلو‌‌‌‌ه‌ی حیدر کرار زینب است در چشم او تلألو خورشید فاطمیست زیباترین سروده ی دلدار زینب است @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی یکسر به کانال ما بزن 👌 🌷فقط رباعی و تک بیت حتما حالت خوب میشه یکبار امتحان کن🌷 ❤️کاش جای بوسه‌اش می‌ماند بر پیشانی‌ام با خدا بودن نشان از مِهر می‌خواهد نه مُهر!❤️ https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
هدایت شده از رباعی_تک بیت
گفتم دل سیر یا ابا عبدالله ای ماه منیر یا ابا عبدالله در لحظه ی مرگ سر ز پا نشناسم دستم تو بگیر یا ابا عبدالله @robaiiyat_takbait
هدایت شده از رباعی_تک بیت
کپی فقط با نام شاعر کانالهایی که کپی می کنید لطفا اسم شاعر رو هم بنویسید از نظر اخلاقی درست نیست 🙏🙏🙏 @golchine_sher @robaiiyat_takbait
باز هم صبح را بغل کردم غم خود را در آه حل کردم عوض چای تلخ هرروزی کام دل را پر از عسل کردم باز تصویر توست در جانم روشن از نور توست ایوانم از تنور محبتت ای دوست! هر شب و صبح می‌رسد نانم باز یارب مرا صدا کردی با نگاه خود آشنا کردی ازمیان تمام مخلوقات بهر عشقت مرا سوا کردی  قلب من شد بهار با یادت چشم شد چشمه‌سار با یادت تیر صیادها نخورد به من دل من شد شکار با یادت در دلم یک غزال می‌رقصد عقل و وهم و خیال می‌رقصد ماهی سرخ عشق تو دارد در شرابی زلال می‌رقصد من کلاغ و درخت و صحرایم آتش و آسمان و دریایم شعر و احساس و عقل و نور و یقین واژه و حرف و صوت و معنایم باز آغوش توست معبد من خانۀ عشق توست مقصد من کشتگان تو مقتلی دارند کنج آغوش توست مشهد من @golchine_sher
عاشقم کرد و سپس پای قرار خود نماند  رفت و در قلبم نهال بی کسی ها را نشاند مثل یک دیوانه که از جمع طفلان بگذرد  هرکسی بی او مرا میدید چیزی می پراند   لالِ مادر مرده ای هستم که اندوه مرا هیچ کس از عمق چشمان پریشانم نخواند! من رسول مذهب دیوانگان عالمم هیچ کس مانند من از خویشتن ،خود را نراند خاک بر سر مانده ام مانند برنوهای ایل  کاش دستی می رسید و ماشه ام را می چکاند کاش دستِ مهربانِ آدم بی کینه ای  گرد غربت را ز روی شانه هایم می تکاند من نمیدانم چه کم می شد ز الطاف خدا  عشق  اگر در انتهای قصه خود را می رساند   @golchine_sher
تو را تنها برای خود، چه خود خواهانه می خواهم تو را با هرچه غیر از چشمِ خود، بیگانه می خواهم کبوتر می شوم جَلدِ حریم پاک چشمانت و از دست نگاهِ مهربانت، دانه می خواهم دلم می ترسد از غربت، بیا و آشنایم شو من و تو، حوضی و ایوان،هوای خانه می خواهم تصور کن که ما هردو، همان عشاق مشهوریم بگو لیلی ، بگویم جان ؟! کمی افسانه می خواهم بیا آن وقت پیش من کمی نزدیک تر بنشین من از دار و ندار تو فقط یک شانه می خواهم ولش کن عقل و منطق را، جنون هم عالمی دارد تو را هم مثل حالای خودم دیوانه می خواهم @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رباعی خواند از تب غنچه های پرپر شده ات از داغ تن به خون شناور شده ات مداح گرفت پول خود را و گذشت من ماندم و نخل های بی سر شده ات ــــــــــــــــــــــــــ دیدیم که ننگ در جهان خشک نشد رگ های تفنگ در جهان خشک نشد یک روز به کربلا و امروز اینجاست! سرچشمه ی جنگ در جهان خشک نشد ــــــــــــــــــــــــ شد پیچ و خم فرات پابست خودت این شعر مرا بزن به پیوست خودت از کتف تو جای دست،  گل روئیده! گل کاشته ای دوباره با دست خودت! ـــــــــــــــــــ هرچند که در مسیر طوفان باشد، باید قدمت گذشته از جان باشد شاید که دوباره- کربلای بعدی- در سینه کش همین خیابان باشد! @golchine_sher
اللهم عجل لولیک الفرج یا_صاحب_الزمان به چشم روشنی شام تار منتظرم به صبح - آن قسم آشکار- منتظرم بیا که عید بیاید به خانه‌ی دل ما حضور سبز تو را ای بهار منتظرم اگرچه دیر شده با گذشت اینهمه سال به حکم مطلق پروردگار منتظرم تورا نخواستم آنگونه‌ای که باید خواست شبیه مردم اهل شعار منتظرم زمانه می‌گذرد نا امید ؛ اما من به رغم خستگی روزگار - منتظرم هنوز آمدنت آرزوی عقربه هاست به دیرپایی این انتظار منتظرم تو را ندارم و از هرکسی ندارترم کجاست آن کرم بی‌شمار ؟ منتظرم میان روضه هوای مدینه پیچیده به خاک چادر آن بی مزار منتظرم @golchine_sher
چه استراحت خوبی است در جوار خودم خودم برای خودم با خودم کنار خودم همین دقیقه که این شعر را تمام کنم از این شلوغِ شما می‌روم به غار خودم به سمت هیچ تنم را اشاعه خواهم داد به گوش او برسانید رهسپار خودم چه لذتی است که یک صبحِ سرد پاییزی کنار پنجره باشم در انتظار خودم گُلی نزد به سرم زندگی اجازه دهید خودم گلی بگذارم سرِ مزار خودم اگر چه این همه سخت است نازنین بپذیر دلم به کار تو باشد سرم به کار خودم @golchine_sher
امام زمان هر طرف می نگرم رد عبورت پیداست در دل عاشق ما پرتو نورت پیداست جمعه ها سینه ما محفل دلتنگی‌هاست بر لب منتظران شوق ظهورت پیداست عالمی منتظر بانگ اناالمهدی توست در زمین دل ما شور نشورت پیداست می رسد نغمه‌ی داوودی تو بر دنیا آیه‌ی صلح، از آهنگ زبورت پیداست وعده داده ست خداوند، فرج نزدیک است در گلستان جهان عطر حضورت پیداست شیعه لبریز غم غربت و مظلومیت است غصه‌های همه از قلب صبورت پیداست هر زمان واژه تراوید قلم از تو نوشت نظر افکن به کلامم که مرورت پیداست @golchine_sher
دوباره دختری امشب به خواب دیده مرا که از زبان غزل های من شنیده مرا  و با هزار دلیل از دلش که پرسیده  به این نتیجه رسیده که برگزیده مرا  تمام خوابش را کرده است نقاشی  کنار خود لب یک باغچه کشیده مرا  مرا گرفته و بوسیده پر پرم کرده ولی نگفته چرا بی اجازه چیده مرا  جواب نامه او چیست؟ اگر آری ست  چه طعم میدهد این میوه رسیده مرا؟  ندیده عاشق او میشوم همین امشب  رها نمی کند این شوق تا سپیده مرا  جواب میدهم آری اگر چه می دانم  خدا برای رسیدن نیافریده مرا @golchine_sher