eitaa logo
کانال گلچین تاپ ترینها
2هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
29.5هزار ویدیو
166 فایل
موضوع کانال: انگیزشی/داستان آموزنده/معلومات عمومی/تاریخی/ ایران شناسی/ روانشناسی/شعر/طنز/قوانین حقوقی/موسیقی/آشپزی/ خبرروز ای دی مدیر کانال جهت انتقاد یا پیشنهاد @bondar1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁 براتون دو تا 🌼آرزوی قشنگ دارم 🍁اول سلامتی و کانونی 🌼گرم از عشق و محبت 🍁دوم آرامـش 🌼و دل خـوش 🍁امیدوارم خداوند هر دو را 🌼به شماخوبان عنایت بفرماید دوشنبه تون دل انگیز 🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلت رو بسپار به خدا❤️😊 و نگرانیها و غصه ها رو فراموش کن☺️🍁 مثل پرندگان رها باش 🕊 شاد و خوشحال زندگی کن🍂😇 با امید و انگیزه🧡🍂
سرماخوردگی 🔮 سر شلغم بزرگی را با چاقو برداريد و داخلش را تا حدي خالي كنيد،٢قاشق عسل بريزيد و رويش يك ليوان قرار داده و یک شب تا صبح جای گرمی قرار دهید. آب شلغم با عسل تركيب شده و حجم مايع داخلش زیاد می شود. اين مايع شفابخش، درمان سرماخوردگي است.
درمان درد کلیه با تخم کرفس کرفس ادرار را افزایش میدهد و سبب تسکین درد کلیه میشود. روغن فرّاری که در آن موجود است ،ضدقارچست و در درمان عفونت کلیه بسیار مفید است. 🍏🍎🍎🍏
📝 گويند؛ صاحب دلى، براى اقامه نماز به مسجدى رفت . نمازگزاران ، همه او را شناختند ؛ پس ، از او خواستند كه پس از نماز، بر منبر رود و پند گويد . پذيرفت . نماز جماعت تمام شد . چشم ها همه به سوى او بود. مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست . بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آن گاه خطاب به جماعت گفت : مردم !هر كس از شما كه مى داند امروز تا شب خواهد زيست و نخواهد مرد، برخيزد! كسى برنخواست . گفت : حالا هر كس از شما كه خود را آماده مرگ كرده است ، برخيزد! باز كسى برنخواست . گفت : شگفتا از شما كه به ماندن اطمينان نداريد و براى رفتن نيز آماده نيستيد!!!! 👤
📝 روزی یك یهودی با یك نفر مسیحی و یك مسلمان همسفر شدند. در راه به كاروانسرایی رسیدند و شب را در آنجا ماندند. مردی برای ایشان مقداری نان گرم و حلوا آورد. یهودی و مسیحی آن شب غذا زیاد خورده بودند ولی مسلمان گرسنه بود. آن دو گفتند ما سیر هستیم. امشب صبر می كنیم، غذا را فردا می خوریم. مسلمان گفت: غذا را امشب بخوریم و صبر باشد برای فردا. مسیحی و یهودی گفتند هدف تو از این فلسفه بافی این است كه چون ما سیریم تو این غذا را تنها بخوری. مسلمان گفت: پس بیایید تا آن را تقسیم كنیم هركس سهم خود را بخورد یا نگهدارد. آن دو گفتند این ملك خداست و ما نباید ملك خدا را تقسیم كنیم. مسلمان قبول كرد كه شب را صبر كنند و فردا صبح حلوا را بخورند. فردا كه از خواب بیدار شدند گفتند هر كدام خوابی كه دیشب دیده بگوید. هركس خوابش از همه بهتر باشد. این حلوا را بخورد زیرا او از همه برتر است و جان او از همه جان ها كامل تر است. یهودی گفت: من در خواب دیدم كه حضرت موسی در راه به طرف من آمد و مرا با خود به كوه طور برد. بعد من و موسی و كوه طور تبدیل به نور شدیم. از این نور، نوری دیگر رویید و ما هر سه در آن تابش ناپدید شدیم. بعد دیدم كه كوه سه پاره شد یك پاره به دریا رفت و تمام دریا را شیرین كرد یك پاره به زمین فرو رفت و چشمه ای جوشید كه همه دردهای بیماران را درمان می كند. پاره سوم در كنار كعبه افتاد و به كوه مقدس مسلمانان (عرفات) تبدیل شد. من به هوش آمدم كوه برجا بود ولی زیر پای موسی مانند یخ آب می شد. مسیحی گفت: من خواب دیدم كه عیسی آمد و مرا به آسمان چهارم به خانه خورشید برد. چیزهای شگفتی دیدم كه در هیچ جای جهان مانند ندارد. من از یهودی برترم چون خواب من در آسمان اتفاق افتاد و خواب او در زمین. مسلمان گفت: اما ای دوستان پیامبر من آمد و گفت برخیز كه همراه یهودیان با موسی به كوه طور رفته و مسیحی هم با عیسی به آسمان چهارم. آن دو مرد با فضیلت به مقام عالی رسیدند ولی تو ساده دل و كودن در اینجا مانده ای. برخیز و حلوا را بخور. من هم ناچار دستور پیامبرم را اطاعت كردم و حلوا را خوردم. آیا شما از امر پیامبر خود سركشی می كنید؟ آنها گفتند نه در واقع خواب حقيقي را تو ديده ای نه ما. 📗داستان هاي مثنوي به نثر از دکتر محمود فتوحی