۞﷽۞
قرآن میفرماید:
«إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّیْطانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا..
چنان نجوایى صرفا از "القائات" شیطان است تا كسانى را كه ایمان آورده اند؛ دلتنگ گرداند»..
شیطان به شاد بودن مؤمن حسادت میکند و غصّه میخورد و با حملات خودش میخواهد مؤمن را در چنبره غم و غصه و اضطراب بیاندازد؛ استادی داشتیم خیلی مرد نورانی و باصفایی بود؛ وقتی در کلاس کسی میگفت: استاد؛ مثلاً شاید چند روز دیگر اینطوری بشود یا مثلاً دو روز دیگر فلان اتفّاق بیفتد؛ استاد میگفت: عزیزم شما کارت را بکن؛ شاید اتفّاق دیگری افتاد؛ اگر کسی اینطوری باشد؛ دیگر غصّه نمیخورد؛ کسی که ماهیّت جنینی خودش را در رحم دنیا باور کند؛ متوجّه می شود که وقت ندارد؛ پس غصّه نمیخورد؛ جنین نمیتواند لحظهای در رحم مادر بیکار باشد؛ معنای بیکاری یک جنین در رحم؛ یعنی نقص عضو؛ یعنی بیماریهای خطرناک و عذاب و جهنم و بدبختی؛ اصلاً ما وقت نداریم متوقف شویم؛ باید بدویم و آماده شویم؛ بخواهی بایستی و به عقب برگردی، حماقت است؛ چون کسی که امیدوار است و میدود؛ به خودش امیدوار نیست؛ بلکه به خدا امیدوار است؛ این یک نگاه درست توحیدی است..
«شیطان به شاد بودن مؤمن حسادت میکند؛ استاد محمّد شجاعی»
🌷🙏🌷
این تصویر امروز در سراسر دنیا دست بدست در فضای مجازی می چرخد؛ این خانه مربوط به یکی از هنر مندان آمریکا به نام یوهان سینا است و تنها خانه ای است که در میان هزاران خانه سوخته شده در آتش؛ سالم مانده است؛ او می گوید من به قرآن اعتقاد دارم و در داخل منزلم کتاب قرآن داشتم..
«شان ومنزلت کلام خدا»
🌷🙏🌷
۞﷽۞
مرد جوانی با دختر کم سن و سالی ازدواج کرد؛ دریکی ازروزها جمعی از دوستانش برای دیدنش به خانه آنها آمدند؛ مرد از دیدن دوستانش بسیار خوشحال شد و به رسم عادتشان در میهمان نوازی و بخشش؛ لاشه ای گوشت تهیّه و از همسرش خواست آن را بعنوان غذایی برای مهمانانش آماده کند؛ امّا در كمال تعجّب همسرش گفت: كه نمی داند چطور آن را بپزد وآن را در خانه پدرش یاد نگرفته است؛ مرد بسیار ناراحت و آزرده خاطر شد و بر همسرش خشم گرفت و از او خواست خودش را آماده کند تا او را به خانه پدرش باز گرداند؛ چرا که او بلد نبود گوشت را بپزد و به او گفت: كه شايستگی اين را نداردکه همسرش باشد؛ زمانی که به خانه خانواده همسرش رسیدند؛ مرد به پدر زنش گفت: این کالایتان است که به شما بازگردانده شده است دخترتان بلد نیست چگونه گوشت بپزد من نیازی به او ندارم مگر اینکه اصول آشپزی و پخت و پز را به او یاد دهید؛ پدر حکیمانه و عاقلانه جواب داد و گفت: تا دوماه او را نزد ما بگذار در این فرصت؛ آنچه نمی داند به او یاد خواهیم دادوبعدازآن می توانی همسرت را برگردانی؛ زن به مدّت دو ماه در خانه پدرش ماند؛ در موعد مقرّر مرد آمد تا مجدداً همسرش را برگرداند چون که آموزش پخت و پز را به اتمام رسانده بود و بعد از این که پدر زنش به او گفت الآن دخترش در هنر آشپزی بخصوص در پختن گوشت بسیارماهر شده است؛ گفت: پس در این صورت اجازه دهید ما به خانه مان بر گردیم؛ امّا پدر زنش مانع رفتنشان شد واصرار كردكه شوهر دخترش بايد قبل از رفتنشان ببيند كه همسرش پخت گوشت را بخوبی ياد گرفته؛ پس بلند شد و گوسفند زنده ای را آورد و به شوهر دخترش گفت: این را سر ببُرتا حقیقتاً ببینیم دخترمان پختن گوشت را یاد گرفته است؛ مرد گفت: امّا من که بلد نیستم گوسفند سر ببرم پدر زنش به او گفت: بسیار خوب؛ پس نزد خانواده ات برو تا مردانگی را به تو یاد دهند؛ هر وقت یاد گرفتی بیا و همسرت را ببر؛ هیچوقت تحت هیچ شرایطی از همسرت عیب نگیر و اگر خواستی عیبی از همسرت بگیری؛ اوّل به خودت نگاه کن؛ از یکی از صالحان پرسیده شد: ندیده ایم هیچوقت از کسی عیب بگیری؛ گفت: کامل نیستم که بخواهم از کسی عیب بگیرم..
«داستان زیبا و آموزنده»
🌷🙏🌷
rahim_moazenzadeh.mp3
267.7K
#رحیم_موذن_زاده
#اذان
عاشقان وقت نماز است
اذان میگویݩد…
نمازاولوقٺ...
14.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 ناله عاشق صادق از درد جانکاه فراق