#انگیزشی
گران باش!!
گاهی برای خودت هم خط و نشان بکش...
رژیمِ ارزشمندی و غرور بگیر...
به دلت اجازه نده هر کار که دلش خواست بکند و با منتِ هرکس را کشیدن تمامِ هویت و ارزشت را لگد مال کند...
خودت را تحمیل نکن ، بگذار انتخابت کنند!
یاد بگیر اگر کسی تو را نادیده گرفت ؛
بی هیچ حرف و سوالی، مسیرت را جدا کنی...
خودت را از دوست داشتن و احترام هایِ یک طرفه تحریم کن...
با ارزش باش...
بگذار شبیهِ یک گنجینه، دنبالت بگردند،
خودت را پشت هیچ ویترینی عرضه نکن ،گران باش!
♥️🍃
نزديكترین آدمها، غریبهترین افراد میشوند و دورترین انسانها از ناکجا میآیند و عزیزانت میشوند؛ و این چرخه مداوم بیشتر از همیشه بیهودگی روابط انسانی را به تو نشان میدهد.
❤️🕊
#داستانک_ارّه
✍روزی مردی از کنار جنگلی می گذشت مرد دیگری را دید که با اره ای کند به سختی مشغول بریدن شاخه های درختان است .پرسید ای مرد چرا اره ات را تیز نمی کنی تا سریعتر شاخه ها را ببری . مرد گفت وقت ندارم باید هیزم ها را تحویل دهم کارم خیلی زیاد است و حتی گاه شب ها هم کار میکنم تا سفارش ها را به موقع برسانم .
دیگر وقتی برای تیز کردن اره نمی ماند .مرد داستان ما اگر گاهی می ایستاد و وقتی برای تیز کردن اره می گذاشت شاید دیگر با کمبود وقت مواجه نمی شد چون بدون شک با اره کند نمی توان سریع و موثر کار کرد .
حکایت بیشتر ما انسانها نیز همین است .باید اندکی تامل کنیم . گاه ذهن ما بسیار درگیر کار یا تحصیل است و ما با فشار زیاد سعی در پیش کشیدن خود داریم .گاه باید بایستیم و به درون خود رسیدگی کنیم و اره ذهن و روح خود را تیز کنیم زندگی ترکیبی از تناقض هاست.
#پست_ویژه
شاید اونی ک داری براش میجنگی تو قسمتِ داستانت نیست،شاید داری برای ی آدمِ اشتباه همه ی توانتو میزاری تا پیروز بشی . . . :)
ͲᎻᎬ_ᎬΝᎠ
🌺🍃🌺🍃
#داستان
خاطره یک دختر دانش آموز👇
خانم معلم همیشه پالتواش را شبیه زنهای درباری روی شانه اش می انداخت. آنروز مادرِ دخترک را خواست.
خانم معلم به مادر گفت: متأسفانه باید بگم که دخترتون نیاز به داروهای آرام بخش داره. چون دخترتون بیش فعاله و مشکل حاد تمرکز داره. اصلا چیزی یاد نمیگیره. ترس به قلب مادر زد و چشمانش در غم خیس خورد. انگار داشت چنگ می زد به گلوی خودش، اما حرف خانم معلم را قبول کرد. وقتی همه چیز همانطور شد که معلم خواسته بود، دخترک گفت: خجالت می کشم جلوی بچه ها دارو بخورم. خانم معلم پیشنهاد داد، وقت بیکاری که دختر باید دارو مصرف کند، به بهانه آوردن قهوهء خانم معلم، به دفترش برود و قرصش را بخورد.
دختر خوشحال قبول کرد. مدتها گذشت و سرمای زمستان، تن زرد پاییز را برفی کرد.
خانم معلم دوباره مادرش را خواست. اینبار تا جا داشت از دخترک و هوش سرشارش تعریف کرد.
در راه برگشت به خانه، مادر خیلی بالاتر از ابرها سیر می کرد. لبخندزنان به دخترش گفت: چقدر خوبه که نمره هات عالی شده، چطور تونستی تا این حد تغییر کنی؟!
دختر خندید: مامان من همه چیز رو مدیون خانم معلمم هستم.
چطور؟
هرروز که براش قهوه می آوردم، قرص رو تو فنجون قهوه اش مینداختم.
اینجوری رفتار خانم معلم خیلی آروم شد و تونست خوب به ما درس بده.
خیلی وقتها، تقصیر را گردن دیگران نیندازیم...
این ماهستیم که نیاز به تغییر داریم....!!
بہ خیلیا باس گفت:
هیچڪدوم از لباساے مارڪت نمیتونه
بے شخصیتیہ درونتو بپوشونہ
سرنوشت، مثل همهی نمایشنامهنویسها، پیچ و خمهای طرح یا گرهگشایی آن را از همان اول برای ما آشکار نمیکند. هرچیز سر نوبت خودش میآید، تا وقتی پرده پایین بیفتد، چراغها خاموش شود و تماشاگران به خانه بروند و بخوابند.
📚دن کاسمورو
👤ماشادو د آسیس
هدایت شده از افسانه سلطانی
ʟɪғᴇ ɪs ᴛᴏᴏ sʜᴏʀᴛ ,
ʟɪᴠᴇ ᴡɪᴛʜ sᴏᴍᴇᴏɴᴇ
ᴡʜᴏ ɪs ᴄʀᴀᴢʏ ᴀʙᴏᴜᴛ ʏᴏᴜ
زندگی خیلی کوتاهه
با کسی زندگی کن که دیوونهی توئه
کسانی که ما را دوست دارند، از آنها که از ما نفرت دارند، خطرناکترند! زیرا انسان قادر نیست در مقابل آنها از خود مقاومتی نشان دهد. هیچکس نمیتواند به اندازه یک دوست، انسان را به انجام کاری وادار کند که درست بر خلاف میل اوست.
📙 #دیوانه_وار
✍🏻 #کریستین_بوبن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدترین دردبیشعوریه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی عالی عالی عالی عالی حتما نگاه کنید خیلی عالی
A0030.mp3
15.43M
اذان
📝طنین دلنشین اذان
🎤 حاج سلیم موذن_زاده_اردبیلی
حی علی الصلاه🕌
هدیه به چهارده معصوم
🔸🌸🔸🌸🔸🌸🔸