خودمونو خر نکنیم؛
از آدمی که هیچ
اهمیتی براش نداریم، بگذریم
از آدمی که دوسمون نداره، بگذریم
از آدمی که با حرفاش
قلبمونو پاره پاره کرد، بگذریم
از آدمی که فرقمونو
با بقیه نمیدونه، بگذریم
از آدمی که بند دلمون نیست، بگذریم
اگه نگذریم، بجاش
باید از غرورمون
از آرامشمون
از قلبمون
از خودمون، بگذریم
که تهش باز به این نتیجه میرسیم
"کاش ازش گذشته بودم″
📝
چیزی که بین زوجهای در حال طلاق رایجه، یا به قول نویسنده روابطی که به وضوح میبینه به جدایی ختم میشن، اینه که افراد یک «جدول امتیاز» در ذهنشون درست میکنن و شروع میکنن به کارهای خودشون و پارتنرشون امتیاز دادن، تا مشخص کنن "حق با منه".
در این «جدول امتیاز»، همهچیز سلیقهایه. طرف موقع حساب کتاب، به هر «کار بد» ۲۵ امتیاز منفی میده و به «کارهای خوب» نیم امتیاز مثبت - تازه اگه اصلا به چشمش بیان، چون اون درگیر جمعآوری «کارهای بد»ه.
سر هر اختلافنظری، برای این افراد مهمتر اینه که ثابت کنن حق با اونهاست و خودشون رو برندهی بحث ببینن، تا این که به راهکار دو طرفهای برسن.
فرق روابط سالم با این موارد هم در همینه؛ برای طرفین حفظ تعادل مهمتر از نشون دادن برحق بودنشونه. اونها بلدن چطور با هم بحث و مخالفت داشته باشن. پذیرفتن اشتباه، عذرخواهی، و اصلاح عمل در چنین روابطی راحتتره. چون طرف مقابل دنبال برنده شدن نیست.
در چنین روابطی، طرفین دیگری رو در حس شرم و گناه فرو نمیبره تا نشون بده حق با اونه. مثلا اگه پارتنری عذرخواهی کرد، طرف مقابل هم تلاشش رو میکنه تا بار احساس منفی رو دوتایی به دوش بکشن؛ مثلا اون هم عذرخواهی میکنه اگه موقع بحث تندرویای داشته.
(حرف نویسنده اینه که وقتی یکی اشتباهش رو پذیرفت و بابتش احساس بدی داشت، طرف مقابل حمله و بحث رو تا مرز تحقیر و نابودیِ شخصیت فرد ادامه نمیده. حتی گاهی عقبنشینی هم میکنه تا پارتنر خیلی در احساس منفی غرق نشه)
خلاصه، وقتی «بر حق بودن» اولویت افراد باشه، شادی و آرامش اولین چیزهایی هستن که در اون رابطه از دست میرن.
واقعیتهای زندگی:
وکیل ها امیدوارن تو دردسر بیوفتی.
دکترا امیدوارن مریض بشی.
پلیسا امیدوارن یه جرمی بکنی.
معلما امیدوارن تو یه احمق بدنیا اومده باشی.
صاحبخونه ها امیدوارن تو هیچوقت خونه نخری.
دندانپزشکا امیدوارن دندونات فاسد بشن.
مکانیکا امیدوارن ماشینت خراب بشه.
موسسات کفن و دفن امیدوارن بمیری.
فقط دزدا واست یه زندگی خوب و پر بار و موفق و با برکت آرزو میکنن!.
و همینطور یه خواب خوب و خوش و آروم و راحت و عمیق ...😁😁
"روابط"ِ آدم ها ، شبیهِ بازیِ "دومینو" است ...
باید مهره هایِ مشابه کنارِ هم قرار بگیرند ، وگرنه بازی از همان ابتدای کار ، به هم می خورَد ...
اصلا وقتی مهره های اولِ زنجیره جفت نشده ، بازی شروع نمی شود که بخواهد ادامه پیدا کند !
متعجبم از مهره هایِ اشتباهی که مُصِرّانه رویِ همان پله ی اول در جا می زنند و با تمامِ عذاب و سماجت ، توقعِ ادامه ی مسیری را دارند که مدت هاست ، فاتحه ی ادامه اش خوانده شده ...
چه اِصراری است که حتما باید کار به جاهای باریک بکشد تا رابطه هایِ اشتباهتان را قطع کنید ؟!
خُب همان اولش که متوجه شدید وجهِ مشترکی ندارید ، خیلی محترمانه فاصله بگیرید ...
برایِ یک بار هم که شده بپذیریم ؛
آدم هایِ متفاوت ، هیچ کدام "بد" نیستند ، فقط برایِ هم ساخته نشده اند ، همین !!!
ارتباط ، قوانینِ مخصوصِ خودش را دارد ...
وقتی ماهیتِ مهره ها با هم سازگار نیست ، با هیچ روشی جز تعویضِ مهره ها نمی توان بازی را ادامه داد ...
گاهی باید قوانین را پذیرفت ...
گاهی نباید اِصرار کرد ...
#داستانکوتاه
معلمی از دانشآموزان خواست تا عجایب هفتگانه جهان را فهرستوار بنویسند.
دانشآموزان شروع به نوشتن کردند.
معلم نوشتههای آنها را جمعآوری کرد.
با اینكه همه جوابها یکی نبودند اما بیشتر دانشآموزان به موارد زیر اشاره کرده بودند:
اهرام مصر، تاج محل، کانال پاناما، دیوار بزرگ چین و…
در میان نوشتهها کاغذ سفیدی نیز به چشم میخورد.
معلم پرسید:
این کاغذ سفید مال چه کسی است؟ یکی از دانشآموزان دست خود را بالا برد.
معلم پرسید: دخترم چرا چیزی ننوشتی؟
دخترک جواب داد: عجایب موجود در جهان خیلی زیاد هستند و من نمیتوانم تصمیم بگیرم کدام را بنویسم.
معلم گفت:
بسیار خب، هرچه در ذهنت است را به من بگو، شاید بتوانم کمکت کنم.
در این هنگام دخترک مکثی کرد و گفت:
به نظر من عجایب هفتگانه جهان عبارتند از:
لمس کردن، چشیدن، دیدن، شنیدن، احساس کردن، خندیدن و مهر ورزیدن.
پس از شنیدن سخنان دخترک، کلاس در سکوتی محض فرو رفت.
آری؛
عجایب واقعی همین نعمتهایی هستند که ما آنها را ساده و معمولی میانگاریم.
من نیاز دارم وسط شلوغیات به یادم باشی و بهم زنگ بزنی؛ نه اینکه وقتی خوش گذرونیت تموم شد و بیکار شدی بیایی بگی دلت برام تنگ شده.
آدمای زندگیتونو جوری انتخاب کنید که برای موندنشون نیازی نباشه دست به قد و قوارهتون بزنید و تبدیل به آدمی بشید که هیچوقت نبودید!
باشه ولی تو یادت نره یه آدم احمقی بود اینور دنیا حاضر بود جونشم برات بده .