eitaa logo
کانال گلچین تاپ ترینها
2هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
29هزار ویدیو
162 فایل
موضوع کانال: انگیزشی/داستان آموزنده/معلومات عمومی/تاریخی/ ایران شناسی/ روانشناسی/شعر/طنز/قوانین حقوقی/موسیقی/آشپزی/ خبرروز ای دی مدیر جهت انتقاد یا پیشنهاد @golchintap1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفته شده این نقاشی ۱۰ ماه زمان برده😐 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
7.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سه دقیقه خنده براتون اوردم روز خوبی داشته باشید😂😂 😂
«شعری بسیار زیبا و پر معنا با تمام حروف الفبا برای خدا» (ا) الا یا ایها الاول به نامت ابتدا کردم (ب) برای عاشقی کردن به نامت اقتدا کردم (پ) پشیمانم پریشانم که بر خالق جفا کردم (ت) توکل بر شما کردم بسویت التجا کردم (ث) ثنا کردم دعا کردم صفا کردم (ج) جوانی را خطا کردم زمهرت امتناع کردم (چ) چرایش را نمیدانم ببخشا که خطا کردم (ح) حصارم شد گناهانی که آنجا در خفا کردم (خ) خداوندا تو میدانی سر غفلت چه هاکردم (د) دلم پر مهر تو اما چه بی پروا گناه کردم (ذ) ذلالم داده ای اکنون که بر تو اقتدا کردم (ر) رهت گم کرده بودم من که گفتم اشتباه کردم (ز) زبانم قاصر از مدح و کمی با حق صفاکردم (س) سرم شوریده میخواهی سرم از تن جدا کردم (ش) شدی شافی برای دل تقاضای شفا کردم (ص) صدا کردی که ادعونی خدایا من صدا کردم (ض) ضعیف و ناتوانم من به در گاهت ندا کردم (ط) طلسم از دل شکستم من که جادو بی بها کرد (ظ) ظلمت نفس اماره که شکوه بر صبا کردم (ع) علیمی عالمی بر من ببخشا که خطا کردم (غ) غمی غمگین به دل دارم که نجوا با خدا کردم (ف) فقیرم بر سر کویت غنی را من صدا کردم (ق) قلم را من به قرآن کریمت مقتدا کردم (ک) کتابت ساقی دلها قرائت والضحی کردم (گ) گرم از درگهت رانی نمی رنجم خطا کردم (ل) لبم خاموش و دل را با تکاثر آشنا کردم (م) مرا سوی خود آوردی از این رو من صفا کردم (ن) نرانی از درگهت یا رب که الله راصدا کردم (و) ولی را من تو می دانم ؛ تو را هم مقتدا کردم (ه) همین شعرم به درگاهت قبول افتد دلم را مبتلا کردم (ی) یکی عبد گنهکارم اگرعفوم کنی یا رب غزل را انتها کردم
ﻏﺮﻭﺭ ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﺩﺷﻤﻦ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ... ﺗﻨﺪﺭﺳﺘﯽ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﺍﺳﺖ،،،، ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺗﯽ ﺩﺭﺩﻧﺎﮎ ﺗﺮﯾﻦ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺍﺳﺖ!!! ﺁﺳﺎﯾﺶ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺶ،،، ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻧﻌﻤﺖ ﺍﺳﺖ..
یه دعایی قشنگی توی سوره اسرا هست که میگه : «رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا» یعنی خدایا منو توی (هرکاری و شغلی یا هرچیزی ) به درستی وارد کن و به درستی بیرون بیار! و همیشه از سمت خودت یه نیروی کمکی برای من بفرست! خیلی قشنگه 🤍 🟢🟢🙏🙏
از خداوند به اندازه‌ی دارایی‌اش بخواهید و نه به اندازه‌ی رویاهایتان. خداوندی که صاحب آسمان‌ها و زمین است، هیچ چیز خارج از اراده‌‌اش نیست. از او غیر ممکن طلب کنید!✨ 🙏🙏🟢🟢🟢
📝 هر انسانی که از کنار تو می گذرد، برای تو فرستاده شده تا به تو چیزی دهد يا به تو خدمت کند يا به تو درسی را بياموزد و يا تو به او چيزی دهی. هيچ مورچه ای بدون اجازه خدا بارش را حمل نمی کند. هيچ زنبوری بدون اجازه خدا وارد کندويش نمی شود و هيچ جوانه ای بدون اجازه خدا سبز نميشود. پس انسان هایی که وارد زندگی تو می شوند، بر اساس طرحي الهي به خاطر تو می آيند و دست خير و عشق خداوند در پشت تمامی اين اتفاقات است حتی اگر در ظاهر اینگونه نباشد. اگر خداوند انسانی را به زندگی ات وارد می‌کند، فقط از طريق وحدت با همان يک نفر می توانی به اوج کمال برسی. ميتوانی از طريق يکی شدن با او، طعم زیبایى، ستايش، توحيد، وحدت و یگانگی را بچشی. يکی شدن فقط منظور ازدواج نيست. تمام عالم، معشوق تمام عالم است. ما با هر کسی ارتباطی روحانی و معنوی برقرار می کنيم. ما با تمام انسان های اطرافمان، حتی آنهایی که فقط از کنارشان می گذريم، بدون اين که متوجه باشيم، ارتباطی روحانی داريم. هنگامی که در چشمان پيرزنی نگاه ميکنی و به او لبخند می‌زنی، با او يکی شده ای. هنگامی که سکه ای را در دست فقيری ميگذاری و درخشش و شعف و شادمانی را در چشمان او نظاره ميکنی، با او يکی شده ای. هنگامی که کاری برای دوستی انجام ميدهی و او صميمانه و با خوشحالی تشکر ميکند، با او يکی شده ای. هنگامی که فقط احساس خوبی نسبت به شخصی داری، با او يکی شده ای... 📗چشم دل بگشا 👤 کاترین پاندر
📝 آرزو می‌کنم که سلامت و خوشحال بمانی و در نهایت شادابی و اشتیاق، پیر شوی. آرزو می‌کنم که وا ندهی و روزگار را مغلوب خواسته‌ها و لبخندهات کنی. که سبز بمانی و هیچ‌زمانی امید را از یاد نبری. آرزو می‌کنم به صد سالگی‌ت که رسیدی از تو بپرسند چند ساله‌ای؟ و تو با افتخار و با همان شور و اشتیاق روزهای کودکی، سرت را بالا بگیری و بگویی من الآن صد سالم شده، "شده که شده‌باشد، به من چه؟ من سعی می‌کنم فعال باشم... " و کودکی بازیگوش در عمق چشم‌هات بخندد... تو حرف بزنی و نسل‌های بعد، معنای حقیقیِ حیات را در جملات امیدبخش تو جستجو کنند و آرزو کنند شبیه به تو پیر شوند. که گذار سالیان، طراوت و امید را از آن‌ها نگیرد، که همچنان لبخند بزنند و روی پای خود بایستند و شبیه اقیانوس‌های بکر و دست‌نخورده، در نهایت روشنی و شُکوه، در جریان باشند. که به قدر توانشان همچنان با بی‌رحمی روزگار بجنگند و پویا و سرزنده بمانند. آرزو می‌کنم یکی از روزهای صد سالگی‌ت، روی نیمکت پارکی نشسته‌باشی و در نهایت شور و هیجان، به خاطرات خوب سال‌های جوانی‌ت بخندی... آرزو می‌کنم خوب پیر شوی، از آن پیرهای دوست‌داشتنی که جان و حوصله و اعصاب درست و حسابی دارند و آدم کیف می‌کند کنارشان و پای حرف‌هاشان بنشیند. 👤
📝 یک نفر سرچ کرده ؛ " وقتی کسی ما رو ول کرد رفت " و گوگل نشونه ی اینجا رو بهش داده ، حالا اینکه چرا وبلاگ من ؟ ... بماند ! اما خواستم به اون دوست عزیز بگم وقتی کسی ما رو ول کرد و رفت ، خب به درک بهترین جمله و استراتژیه که میشه با تکیه بهش به زندگی ادامه داد ، شاید الان که اینا رو می نویسم بگید خیلی بی رحمم و یا اون آدم رو نمی فهمم یا همچین چیزی رو تجربه نکردم و هزار تا حرف دیگه اما هر آدمی یک روز به جایی می رسه که میفهمه عزا گرفتن برا کسی که رفته یه جور حماقته ، میفهمه تک تک لحظه هاشو هدر داده ، به خودش ، به آدمایی که دوستش دارن ظلم کرده . ما آدما هنوز قدرت تشخیص یه عشق دوزاری رو نداریم ، انقدر زندگی و لحظه هامون رو وقف یه رابطه بی ارزش می کنیم که موقع از هم پاشیدنش خودمون رو می بازیم . خودمم رو از این آدم ها جدا نمی کنم کاش هممون انقدر عقل مون درست کار می کرد که می فهمیدیم زندگی خیلی جدی تر از این حرف هاست ، خیلی با ارزش تر از این حرف هاست ، باید انقدری خودمون رو دوست داشته باشیم که به کسی اجازه ندیم به ما آزار برسونه ، رفته ؟ خب بره ... ! می میرم و نمیتونم و این حرفا هم همش الکیه یه آدم بارها میتونه از نو شروع کنه ، و هیچ آدم دیگه ای اجازه نداره شادی ، خندیدن و خوشبختی رو از ما بگیره . اگه واقعا ما از خودمون مطمئن باشیم و بدونیم همه سعی مون رو برا خوب بودن کردیم دلیل نداره از رفتن کسی تا آخر عمر غمباد بگیریم ، سخته میدونم ، سنگ که نیستیم ، ناراحت می شیم حتی ممکنه از بعضی اتفاقا بشکنیم، اما مهم اینجاست که تا کی به غم ادامه بدیم ؟ من همیشه به این اعتقاد دارم که آدما حق دارن بابت اتفاقات تلخ زندگی شون ناراحت باشن ، حتی گریه کنن اما تا کی اش مهمه ، از جایی به بعد باید این غم تموم شه ، باید جنگید و بعدش رها شد ، رها شد و لبخند زد . تموم شد رفت خب بشه. به سلامت 🌐
📝 انسان هاى عجيبى هستيم، گاهى هم كَر مى شويم هم كور... نمى بينيمشان، نمى شنويمشان... بعضى از آدمهاى اطرافمان را مى گويم، آدم هايى كه كَم نمى گذارند برايت... آنهايى كه حضورشان بيصداست، بدون توقعى هوايت را دارند، به پاى درد و دل هايت مى نشينند، اشك هايت را پاك مى كنند، دلت گرم مى شود به بودنشان، اما بودنشان برايت عادى مى شود و تكرارى... ديگر دغدغه اى براى از دست دادنشان ندارى، خيالت از بابتِ بودنشان راحت است، اهميتى نمى دهى به بودنشان، به اشك هايشان، به درد و دل هايشان... روزى كه از اين روزگار به تنگ آمدند، از اينكه حضورشان تكرارى است جان به لب شدند، آرام و بيصدا مى گذارند و مى روند... روزى مى رسد كه در كوچه و پس كوچه هاى زندگى ات جاى خاليشان عذابت مى دهد، و آنوقت است كه ميفهمى، ميفهى داشتن آدمهايى كه تورا براىِ خودت دوست دارند مى ارزد به فوج فوج آدمهايى كه براى نيازشان دوستت دارند... 👤کميل باقرى
📝 چند روز پیش، داشتم به دوستی توضیح می‌دادم که چرا استفاده از چاقوی کره خوری برای هم زدن شکر در لیوان چای، منطقی است (کاری که من معمولاً انجام می‌دهم). به او توضیح دادم که با این کار، چاقو گرم می‌شود کره را بسیار راحت‌تر می‌برد و می‌توانی لذت بیشتری را در خوردن چای شیرین تجربه کنی. وقتی احساس کردم هنوز به اندازه‌ی کافی قانع نشده است، مجبور شدم توضیحاتم را به شکل رادیکال‌تری (که البته واقعاً‌ قبولش دارم) تکمیل کنم: حتی اگر چای را با چاقو هم نزنم، اگر چنگال کوچک روی میز باشد، هرگز این کار را انجام نمی‌دهم که آن را با قاشق چای خوری هم بزنم. چون در زمان دانشگاه، درس مکانیک سیالات خوانده‌ام و به خوبی می‌دانم که با چنگال می‌توان توربولانس بیشتری در چای ایجاد کرد و شکر بهتر حل می‌شود. دوستم هنوز با تعجب و نگاه عاقل اندر سفیه به من خیره شده بود و گفت: خوب! پس چرا هیچ کس این کار را نمی‌کند؟ بلافاصله جمله‌اش را عوض کرد: چرا خیلی‌ها این کار را نمی‌کنند؟ من هم توضیح دادم که چون قاشق در تاریخ انسان، زودتر از چنگال اختراع شده است و زمانی که چنگال اختراع شد، دیگر انسان‌ها به هم زدن مایعات با قاشق عادت کرده بودند. به او تصاویری از گور ایرانیان دفن شده در سیلک هم نشان دادم تا مطمئن شود که در قبر آنها، چیزی شبیه قاشق هست، اما چیزی شبیه چنگال یافت نمی‌شود! بگذریم. قصدم از روایت این گفتگو (که شاید عنوان “کل کل کردن” برایش مناسب‌تر باشد) تاکید بر این مسئله بود که در بسیاری از جنبه‌های زندگی، شرایط تغییر می‌کنند و علت رفتارها و عادتهای ما از بین می‌رود،‌ ولی ما همچنان به عادتها و رفتارهای قبلی خود ادامه می‌دهیم. کسی که بین قضاوت دیگران و عقل خود، قضاوت دیگران را انتخاب می‌کند،قابل اعتماد نیست. به او تکیه نکن.