eitaa logo
🇮🇷 گل نرگس 🇮🇷
1.3هزار دنبال‌کننده
9هزار عکس
14.1هزار ویدیو
77 فایل
به نام خدا سلام علیکم عزیزان 💐✋ به کانال مذهبی ولایتی و بصیرتی خوش آمدید ♥️🤝 رهبر عزیزمان فرمودند : جهاد تبیین یک فریضه عینی و فوری و قطعی می باشد👌🟢 منتظر حضور سبزتان در کانال گل نرگس هستیم👇👇🤩 🏵️ @gole_nargesaa
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از طوقان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زن ایرانی زن اروپایی زن زندگی آزادی واقعی @Akhbarefori
هدایت شده از ابوشهاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 شیخ حسین انصاریان همان کسی است که یک روزی این حرفو زد و بهش حمله کردند و گفتند داری سیاه نمایی میکنی‌. اون زمان اگر مسئولین این حرفشو میشنیدن امروز کار به اینجا نمیرسید. الهی هر دستی که این کلیپ به اشترک می‌ذاره به ضریح امام حسین ع بخوره
حدود سه دقیقه
هدایت شده از سخنرانی های عالی
51.mp3
3.66M
🔖منبر کوتاه🔖 راهکار علیه السلام برای اینکه تمام شب برای انسان عبادت نوشته شود‌. ✍نیت هنگام خوابیدن سخنرانی های عالی 👇 https://eitaa.com/joinchat/3474259983C7b462f497c
لطفا منتشر کنید
بسم الله الرحمن الرحیم سلام قولا من رب رحیم مادر سرپرست خانواده دخترش موقع برگشت از مدرسه تصادف کرده است دو میلیون تاکنون هزینه درمان شده است با اطلاع رسانی دوستان ان شا الله بتوانیم یاری کنیم ضمنا عزیزی دیگر، برای مورد ضروری زندگی ، وام گرفته اند ،برای پرداخت اقساط ،در مضیقه اند. اگر عزیزی میتوانند ماهیانه ۲۰۰ تومن را تقبل کنند ،در خصوصی در خدمتم یاحسین یا حجت ابن الحسن العسکری
فـصـل دوم : در مختصرى از مناقب و مكارم اخلاق و سيرت حميده آن حضرت و اعتراف دوست ودشمن و مخالف و مؤ الف به فضل آن جناب عليه السلام ( اَنـْتَ يا جَعْفَرُ فَوْقَ الْمَدْحِ وَالْمَدْحِ عَناءٌ اِنَّما الاَشْرافُ اَرْضٌ وَ لَهُمْ اَنْتَ سَماءٌ جازَ حَدَّ الْمَدْحِ مَنْ قَدْ وَلدَتْهُ الاَنْبِياءُ ) شيخ مفيد رحمه اللّه فرموده كه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام در ميان برادران خود خـليـفه پدرش امام محمدباقر عليه السلام و وصى و قائم به امر امامت بعد از آن حضرت بـود و از تمامى برادران خود افضل و مبرّزتر بود و قدرش اعظم و جلالتش بيشتر بود در مـيـان عـامـه و خـاصـه ، و آن قـدر مـردمـان از عـلوم آن جـنـاب نـقـل كـرده انـد كـه به تمام بغداد و شهرها منتشر گشته و اصقاع عالم را فرا گرفته و نـقـل نـشـده از احـدى از عـلمـاء اهـل بـيـت آنـچـه از آن حـضـرت نـقـل شـده ، و نـقـله اخـبـار و سـدنـه آثـار نـقل نكرده اند از ايشان مانند آنچه از آن حضرت نقل كرده اند. همانا اصحاب حديث جمع كرده اند اصحاب راويان از آن جناب را از ثقات با اختلافشان در آراء و مـقـالات عـددشـان بـه چـهـار هـزار رسـيـده ، و آن قـدر دلائل واضحه بر امامت آن حضرت ظاهر شده كه دلها را روشن نموده و زبان مخالف را گنگ كرده از طعن زدن در آن دلائل به ايراد شبهات انتهى .(11) و سـيد شبلنجى شافعى گفته كه مناقب آن حضرت بسيار است به حدى كه محاسب نتواند تمام را در حساب آورد و مستوفى هشيار دانا از انواع آن در حيرت شود. روايـت كـرده انـد از آن جـنـاب جـمـاعـتـى از اعـيـان ائمـه اهـل سـنـت و اعـلام ايـشـان مـانند يحيى بن سعيد و ابن جريح و مالك بن انس و ثورى و ابن عـيـيـنـه و ابـوايوب سجستانى و غير ايشان .(12) ابن قتيبه در كتاب ( ادب الكـاتـب ) گـفته كه كتاب جفر را امام جعفر صادق عليه السلام نوشته و در آن است آنـچـه مـردم بـه دانستن آن احتياج دارند تا روز قيامت و به همين جفر اشاره كرده ابوالعلاء معرّى در قول خود: لَقَدْ عَجِبُوا لا لِ الْبَيْتِ لَمّا اتاهُمْ عِلْمُهُمْ فى جِلْدِ جَفْرٍ وَ مِراةُ الْمُنَجِّمِ وَ هِىَ صُغْرى تُريِه كُلِّ عامِرَةٍ وَقَفْرٍ(13) يـعـنـى مـردم تـعـجـب كـردنـد از اهـل بـيـت وقـتـى كـه آمـد ايـشـان را عـلم اهـل بيت در پوست بزغاله كه جفر باشد، يعنى مى گويد چگونه مى شود كه اين همه علم در پـوسـت بـزغـاله چـهـارماهه جمع شود، پس براى رفع استبعاد ايشان مى گويد: آيينه مـنـجـم كـه اسـطرلاب باشد با آنكه چيز كوچكى است مى نماياند به منجم آسمان و زمين و جاهاى معمور و غير معمور را. و روايـت شده كه آن حضرت مجلسى داشت از براى عامه و خاصه ، مردم از اقطار عالم به خـدمـتـش مـى رسـيـدنـد و از حـضـرتـش از حـلال و حـرام و از تـاءويـل قرآن و فصل الخطاب سؤ ال مى نمودند و احدى از خدمتش بيرون نمى آمد مگر با جوابى كه مرضى و پسنديده اش بود. فقير گويد: كه ظاهرا اين مجلس در ايام حج بوده براى آن حضرت . و بالجمله ؛ نقل نشده از احدى آنچه نقل شده از آن حضرت از علوم و با آنكه چهار هزار نفر از آن جناب روايت كرده اند و بطون كتب و اسفار دينيه از احاديث و علوم آن حضرت مملو است ، هـنـوز عـشـرى از اعـشـار عـلم آن حـضـرت نـمـايـان نـشـده بلكه قطره اى ماند كه از دريا بـرداشـتـه شده و گفته شده كه بعضى از علماء عامه از تلامذه و از خدّام و اتباع آن جناب بـوده انـد و از آن بـزرگـوار اخـذ كـرده انـد مـانـند ابوحنيفه و محمّد بن حسن ، و ابويزيد طـيـفـور سقّاء آن حضرت را خدمت كرده و سقايت نموده و ابراهيم بن ادهم و مالك بن دينار از غلامان آن حضرت بوده اند.(14) مؤ لف گويد: و شايسته باشد كه ما در اين مقام به ذكر چند روايت تبرك جوييم . اول ـ ابـن شـهـر آشـوب از ( مـسـنـد ابـوحـنـيـفـه ) نـقـل كـرده كـه حـسـن بـن زيـاد گـفـت : شـنـيـدم كـه از ابـوحـنـيـفـه سـؤ ال كـردنـد كـه را ديـدى كـه از تـمـامـى مردم فقاهتش ‍ بيشتر باشد؟ گفت : جعفر بن محمّد! زمانى كه منصور او را از مدينه طلبيده بود فرستاد نزد من و گفت اى ابوحنيفه مردم مفتون جـعـفـر بـن مـحـمـّد شـده انـد مـهـيـا كـن بـراى سـؤ ال از او مـسـاءله هـاى مـشـكـل و سـخـت خـود را، پـس مـن آمـاده كـردم بـراى او چـهـل مـساءله ، پس منصور مرا به نزد خود طلبيد، و در آن وقت و در ( حيره ) بود من بـه سـوى او رفتم ، پس چون وارد شدم بر او ديدم حضرت امام جعفر صادق عليه السلام در طـرف راسـت مـنـصـور نـشـسـتـه بود همين كه نگاهم به او افتاد هيبتى از آن جناب بر من داخل شد كه از منصور فتّاك بر من داخل نشد، پس ‍ سلام كردم به او، اشاره كرد بنشين ، من نـشـستم آن وقت رو كرد به جناب صادق عليه السلام گفت : اى ابوعبداللّه ! اين ابوحنيفه اسـت . فـرمـود: بـلى مـى شـنـاسـم او را، آنـگـاه مـنـصـور رو به من كرد و گفت : بپرس از ابـوعـبداللّه سؤ الات خود را، پس من مى پرسيدم از آن حضرت او جواب مى داد، م
ى فرمود شما در اين مساءله چنين مى گوييد و اهل مدينه چنين مى گويند و فتواى خودش گاهى موافق مـا بـود و گـاهـى مـوافـق اهـل مـديـنـه و گـاهـى مـخـالف جـمـيـع و يـك يـك را جـواب داد تـا چهل مساءله تمام شد و در جواب يكى از آنها اخلال ننمود، آن وقت ابوحنيفه گفت : پس كسى كـه اعـلم مـردم بـاشـد بـه اخـتـلاف اقـوال ، از هـمـه عـلمـش بيشتر و فقاهتش زيادتر خواهد بود.(15) دوم ـ شـيـخ صـدوق از مـالك بـن انـس فـقـيـه اهـل مـديـنـه و امـام اهـل سـنـّت روايت كرده كه گفت : من وارد مى شدم بر حضرت امام جعفر صادق عليه السلام پس براى من ناز بالش مى آورد كه تكيه كنم بر آن و مى شناخت قدر مرا و مى فرمود: اى مـالك ! مـن تو را دوست مى دارم ، پس من مسرور مى گشتم به اين و حمد مى كردم خدا را بر آن ، و چـنـان بـود آن حـضرت كه خالى نبود از يكى از سه خصلت : يا روزه دار بود و يا قائم به عبادت بود و يا مشغول به ذكر؛ و آن حضرت از بزرگان عبّاد و اكابر زهاد و از كسانى بود كه دارا بودند خوف و خشيت از حق تعالى را، و آن حضرت كثيرالحديث و خوش مـجـالسـت و كـثـيـرالفوائد بود. و هرگاه مى خواست بگويد: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله و سلم رنگش تغيير مى كرد! گاه سبز مى گشت و گاهى زرد به حدى كه نمى شـنـاخـت او را كـسـى كـه مـى شـنـاخـت او را؛ و هـمـانـا بـا آن حـضـرت در يـك سـال به حج رفتيم همين كه شترش ايستاد در محل احرام خواست تلبيه گويد چنان حالش ‍ مـنـقـلب شد كه هرچه كرد تلبيه بگويد صدا در حلق شريفش منقطع شد و بيرون نيامد و نـزديـك شـد كـه از شـتـر بـه زمـيـن افـتـد، مـن گـفـتـم يـابـن رسـول اللّه ! تـلبـيـه را بـگـو و چـاره نـيـسـت جـز گفتن آن ، فرمود: اى پسر ابى عامر! چـگـونـه جـراءت كـنـم بـگـويـم ( لَبَّيْكَ اَللّهُمَّ لَبَّيْكَ ) و مى ترسم كه حق عز و جل بفرمايد ( لالَبَّيْكَ وَ لاسَعْدَيْكَ. ) (16) مـؤ لف گـويد: كه خوب تاءمل كن در حال حضرت صادق عليه السلام و تعظيم و توقير او از رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلم كـه در وقـت نقل حديث از آن حضرت و بردن اسم شريف آن جناب چگونه حالش تغيير مى كرده با آنكه پـسـر پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم و پاره تن او است ، پس ياد بگير اين را و با نـهايت تعظيم و احترام اسم مبارك حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم را ذكر كن و صـلوات بـعـد از اسـم مباركش بفرست و اگر اسم شريفش را در جايى نوشتى صلوات را بـدون رمـز و اشـاره بـعد از اسم مباركش بنويس و مانند بعضى از محرومين از سعادت به رمـز ( ص ) و يا ( صلعم ) و نحو آن اكتفا مكن بلكه بدون وضو و طهارت اسـم مـبـاركـش را مگو و ننويس و با همه اينها باز از حضرتش معذرت بخواه كه در وظيفه خود نسبت به آن حضرت كوتاهى نمودى و به زبان عجز و لابه بگو: هزار مرتبه شويم دهان به مشك و گلاب هنوز نام تو بردن كمال بى ادبى است از ابـى هـارون مـولى آل جـعده روايت است كه گفت : من در مدينه جليس حضرت صادق عليه السـلام بـودم ، پـس چـنـد روزى در مـجـلسـش حـاضـر نـشـدم ، بعد كه خدمتش مشرف گشتم فرمود: اى ابوهارون ! چند روز است كه تو را نمى بينم ؟ گفتم : جهتش آن بود كه پسرى بـراى مـن مـتولد شده بود، فرمود: بارَكَ اللّهُ لَكَ فيهِ، چه نام نهادى او را؟ گفتم : محمّد، حضرت چون نام محمّد شنيد صورتش را برد نزديك به زمين و گفت : محمّد، محمّد، محمّد! تا آنـكه نزديك شد صورتش بچسبد به زمين پس از آن فرمود: جانم ، مادرم ، پدرم و تمامى اهل زمين فداى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم باد، پس فرمود: دشنام مده اين پسر را و مزن او را و بد مكن با او و بدان كه نيست خانه اى كه در آن اسم محمّد باشد مگر آنكه آن خانه در هر روزى پاكيزه و تقديس كرده شود.(17) سـوم ـ در ( كـتـاب تـوحـيـد مـفـضـّل ) اسـت كـه مـفـضـل بـن عـمـر در مسجد حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم بو، شنيد ابن ابى العـوجـا بـا يـكـى از اصـحـابـش مـشـغـول اسـت بـه گـفـتـن كـلمـات كـفـرآمـيـز، مـفـضـل خوددارى نتوانست كرد فرياد زد بر او كه يا ( عَدُوَّاللّهِ! اَلْحَدْتِ فِى دينِ اللّهِ وَ اَنـْكـَرْتَ الْبـارى جـَلَّ قـُدْسـُه ) ؛ اى دشمن خدا! در دين خدا الحاد ورزيدى و منكر بارى تـعـالى شد. و از اين نحو كلمات با وى گفت ؛ اب ابى العوجا گفت : اى مرد! اگر تو از اهـل كـلامـى بـيـا با هم تكلم كنيم ، هرگاه تو اثبات حجت كردى ما متابعت تو مى نماييم و اگـر از عـلم كـلام بـهره ندارى ما با تو حرفى نداريم ، و اگر تو از اصحاب جعفر بن مـحـمـدى آن حـضـرت بـا مـا بـه ايـن نـحـو مـخـاطـبـه نـمـى كـنـد و بـه مـثـل تـو بـا ما مجادله نمى نمايد. و به تحقيق كه شنيده است از اين كلمات بيشتر از آنچه تـو شنيدى و هيچ فحش به ما نداده است و در جواب ما به هيچ وجه تعدى ننموده و همانا او مـردى است حليم باوقار، عاقل محكم و ثابت كه از جاى خود به در نرود و از طريق رفق و مدارا پا ب
يرون نگذارد و غضب او را سبك ننمايد، بشنود كلام ما را و گوش دهد به تمام ، حـجـت و دليلهاى ما تا آنكه ما هرچه دانيم بگوييم و هر حجت كه داريم بياوريم به نحوى كه گمان كنيم بر او غلبه كرديم و حجت او را قطع نموديم ، آن وقت شروع كند به كلام پـس بـاطـل كـند حجت و دليل ما را به كلام كمى و خطاب غير بلندى ملزم كند ما را به حجت خـود و عـذر مـا را قطع كند و ما را از رد جواب خود عاجز نمايد ( فَاِنْ كُنْتَ مِنْ اَصْحابِهِ فَخاطِبْنا بِمِثْلِ خِطابِهِ ) : پس هرگاه تو از اصحاب آن جنابى با ما مخاطبه كن به مثل خطاب او.(18) چهارم ـ در برآوردن آن حضرت حاجت شقرانى و موعظه فرمودن او را: در ( تذكره سبط ابن الجوزى ) است كه از مكارم اخلاق حضرت صادق عليه السلام اسـت آن چـيـزى كـه زمـخـشـرى در ( ربـيـع الا بـرار ) نـقـل كـرده از اولاد يـكـى از آزاد كـرده هـاى حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـليه و آله و سلم كه گفت : در ايامى كه منصور شروع كرده بود به عـطـا و جـايـزه دادن به مردم ، من كسى نداشتم كه براى من نزد منصور شفاعت كند و جايزه بـراى مـن بـگـيرد، لاجرم رفتم بر در خانه او متحير ايستادم كه ناگاه ديدم جعفر بن محمّد عـليـه السـلام پـيـدا شـد و مـن حـاجـت خـود را بـه آن جـنـاب عـرض كـردم ، حـضـرت داخـل شـد بر منصور و بيرون آمد در حالى كه عطا براى من گرفته بود و در آستين نهاده بود پس عطاى مرا به من داد و فرمود: ( اِنَّ الْحَسَنَ مِنْ كُلِّ اَحَدٍ حَسَنٌ اِنَّهُ مِنْكَ اَحْسَنُ لِمَكانِكَ مِنّا ) ؛ يـعـنـى خـوبى از هركس باشد نيكو است و لكن از تو نيكوتر است به سبب مكان و منزلت تـو از مـا، يـعنى انتساب تو به ما كه مردم تو را مولى و آزاد كرده ما مى دانند، و بدى و قبيح از هركس بد است و لكن از تو قبيح تر است به جهت مكانت تو از ما. و ايـن فـرمـايـش حضرت صادق عليه السلام به او براى آن بود كه شقرانى شراب مى خورد، و اين از مكارم اخلاق آن جناب بود، او را ترحيب كرد و حاجتش را برآورد با علمش به حـال او و او را بـه نـحـو تـعـريـض و كـنـايـه مـوعـظـه فـرمـود: بـدون تـصـريـح بـه عمل زشت او، ( وَ هذا مِنْ اَخْلاقِ الاَنْبياءِ عليهم السلام . ) (19) پنجم ـ در حفظ كردن آن حضرت است لباس زينت خود را به لباس ‍ وصله دار: روايت شه كه روزى يكى از اصحاب حضرت صادق عليه السلام بر آن حضرت وارد شد ديـد آن جـنـاب پـيراهنى پوشيده كه گريبان آن را وصله زده اند، آن مرد پيوسته نظرش بـر آن پـيـنـه بـود و گـويـا از پـوشـيـدن آن حـضرت آن پيراهن را تعجب داشت ، حضرت فرمود: چه شده ترا كه نظر به سوى من دوخته اى ؟ گفت : نظرم به پينه اى است كه در گريبان پيراهن شما است ، فرمود: بردار اين كتاب را و بخوان آن چيزى كه در آن نوشته است . رواى گفت : مقابل آن حضرت يا نزديك آن حضرت كتابى بود پس آن مرد نظر افكند در آن ديد نوشته است در آن : ( لاايمانَ لِمَن لاحَياءَ لَهُ وَ لامالَ لِمَنْ لاتَقْديرَ لَهُ وَ لاجَديدَ لِمَنْ لاخَلِقَ لَهُ ) ؛ يـعـنـى ايـمـان نـدارد كـسـى كـه حـيـاء نـدارد، و مـال نـدارد كـسـى كـه در مـعـاش خـود تـقـديـر و انـدازه نـدارد، و نـو نـدارد كـسـى كـه كـهـنـه ندارد.(20) مـؤ لف گـويـد: كـه گـذشـت در ذيـل مواعظ و كلمات حكمت آميز حضرت امام محمّدباقر عليه السلام كلماتى در حيا و بيانى در تقدير معيشت ، به آنجا رجوع شود. ششم ـ در تسليت والد دختران از اندوه روزى ايشان است : شـيـخ صـدوق روايـت كـرده كـه روزى حـضـرت صـادق عـليـه السـلام پـرسـيـد از حـال يـكى از اهل مجلسش كه كجا است ؟ گفتند: عليل است . پس حضرت به عيادت او تشريف بـرد و نـشـسـت نـزد سـر او ديـد كه آن مرد نزديك به مردن است ، فرمود به او احسن ظنّك بـاللّه ، نـيكو كن گمان خود را به خدا، آن مرد گفت : گمانم به خدا نيك است و لكن غم من براى دخترانم است مرا ناخوش نكرد مگر غصه آنها، حضرت فرمود: ( اَلَّذى تَرْجُوهُ لِتَضْعيفِ حَسَناتِكَ وَ مَحْوِ سَيِّئاتِكَ فَارْجِهِ لاِصْلاحِ بَناتِكَ ) ؛ آن خـدايـى كـه امـيـدوارى بـه او بـراى مـضـاعف كردن حسناتت و نابود كردن گناهانت پس امـيـدوار بـاش بـراى اصـلاح حـال دخـتـرانـت ، آيـا نـدانـسـتـى كـه حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلم فـرمـود كه در ليلة المعراج زمانى كه گذشتم از سـدرة المـنـتـهـى و رسـيـدم بـه شـاخـه هـاى آن ديـدم بـعـضـى مـيوه هاى آن شاخه ها را كه پـسـتـانـهـاى آنـهـا آويـزان اسـت بـيـرون مـى آيـد از بعضى از آنها شير و از بعض ديگر عـسـل و از بـعـضـى روغـن و از بـعـضـى ديـگـر مانند آرد خوب سفيد و از بعضى جامه و از بـعـضـى چـيـزى مـانـنـد سـدر و ايـنـهـا پـايـيـن مـى رفـتـنـد بـه سـوى زمـيـن ، پـس مـن در دل خـود گـفـتـم كـه ايـن چـيـزهـا كـجـا فـرود مـى آيـد و نـبـود بـا مـن جبرييل ؛ زيرا كه من از مرتبه او تجاوز كرده بودم و او مانده بود از مقام من ، پس ندا كرد مـرا پـروردگـار عـز و