💠 #رمان_آیه_های_جنون 🍂
💠 #قسمت_۲۰۷
هادے با شلوار لباسِ نظامے اش و تے شرت مشڪے رنگے رو بہ رویم ایستادہ،پیراهن لباسش روے ساعد دستش آرام تاب میخورد.
چند قدم بہ سمتش برمیدارم،پیراهنش را مقابلم میگیرد و میگوید:ڪمڪم میڪنے؟
لبخند عمیقے میزنم و پیراهن را از دستش میگیرم،پشتش مے ایستم و میگویم:فڪرامو ڪردم!
همانطور ڪہ دست راستش را داخل آستین پیراهن مے برد میگوید:خب!
نفس عمیقے میڪشم و لب میزنم:چند روز دیگہ میگم!
دست چپش را هم داخل آستین مے برد و من برایش آیت الڪرسے میخوانم.
پیراهنش را مرتب میڪند و من پشت سرش تمام دعاهاے خیر جهان را فوت میڪنم!
دل از ابهت مردانہ اش در این لباس میڪنم و مقابلش مے ایستم،بدون حرڪت بہ صورتم زل زدہ.
مُردد دستانم را بالا میبرم و اولین دڪمہ اش را با عشق مے بندم!
نفس عمیقے میڪشد،پرہ هاے بینے اش ڪمے مے لرزند.
دڪمہ ے دوم را مے بندم و در دل برایش سورہ ے ڪوثر میخوانم!
دڪمہ ے سوم را میبندم و بغض میڪنم!
دڪمہ ے چهارم را مے بندم و بہ حضرت مادر مے سپارمش!
هر چہ برایش خیر است...حتے شهادت...
دلم تنها بہ وجود خاڪے اش بستہ نشدہ،دلم با روحش عجین شدہ!
تشڪر میڪند و عمیق نگاهم میڪند،بے اختیار سرم را پایین مے اندازم و آرام میگویم:منتظرم...
لبخند شیطنت آمیزے میزند و سرش را خم میڪند تا صورتش مقابل صورتم قرار بگیرد.
_منتظر چے؟
لبم را بہ دندان میگیرم و رها میڪنم،همانطور ڪہ چشمانم را مے بندم سریع میگویم:ڪہ برگردے!
چشمانم بستہ است اما لبخندے ڪہ روے لبان و در چشمانش نقش بستہ حس میڪنم!
میخواهد چیزے بگوید ڪہ چند تقہ بہ در میخورد و صداے همتا مے پیچد:هادے! بابا میگہ از هم دیگہ دل بڪنید زود بیاید دارہ دیر میشہ،مامان و باباے آیہ ام اومدن.
چشمانم را باز میڪنم و سر برمیگردانم:اِ! ڪے اومدن؟
همتا مهربان میگوید:همین چند لحظہ پیش.
هادے ساڪش را روے دوشش مے اندازد و پوتین هایش را در دست میگیرد.
_بریم پایین.
سہ نفرے از اتاق خارج میشویم و بہ سمت جمع مے رویم.
هادے مشغول حلالیت طلبیدن از همہ میشود،اول از همہ بہ سمت مهدے و فرزانہ میرود.
دست فرزانہ را مے بوسد و قطرہ ے اشڪے از گوشہ ے چشمش مے چڪد.
فرزانہ طاقت نمے آورد و دوبارہ سیل اشڪانش جارے میشوند.
هادے چندین بار پشت سر هم دستش را مے بوسد و زمزمہ میڪند:پسرِ سرتق و ڪلہ شقہ تو بخاطرہ همہ ے اذیتاش ببخش!
فرزانہ بہ هق هق مے افتد و سر هادے را در بغل میگیرد،بریدہ بریدہ میگوید:ڪاش...
ڪاش...خدا...بہ...هَ...همہ...
از این پسر سرتقا بدہ! دورت بگردم مادر!
سپس بے قرار موهاے هادے را مے بوید و مے بوسد،در چشمان مهدے اشڪ جمع شدہ اما غرور مردانہ اش اجازہ ے اشڪ ریختن نمیدهد.
هادے بہ زور از فرزانہ جدا میشود و بہ سمت همتا و یڪتا میرود.
همتا سعے میڪند لبخند بزند و با هادے شوخے میڪند،یڪتا آرام اشڪ میریزد و محڪم دست هادے را میگیرد.
هادے هر دویشان را در آغوش میڪشد و از صمیم قلب میگوید ڪہ دوستشان دارد و مراقب مادرشان باشند.
نوبت بہ پدر و مادر من ڪہ میرسد،گرم ازشان حلالیت مے طلبد و بدون اجازہ دست هر دویشان را مے بوسد! مثل پدر و مادرش خودش!
دستے بہ سر یاسین میڪشد و چند لحظہ در آغوش مے گیردتش،یاسین ڪنجڪاو مے پرسد:اگہ واقعا میرے جنگ چرا تفنگ ندارے؟!
هادے آرام میخندد و جواب میدهد:تفنگمو نمیتونم با خودم بیارم،اونجا بهم میدن.
یاسین چشمانش را تا آخر باز میڪند و مُردد میگوید:خیلے مراقب خودت باش باشہ؟
هادے متعجب نگاهش میڪند:بالاخرہ باهام دوست شدے؟
یاسین موهایش را مے خاراند و مظلوم من را نگاہ میڪند:دوست ڪہ...نمیدونم! ولے چند روز پیش آیہ با خدا یواشڪے حرف میزد میگفت اگہ تو چیزیت بشہ حس میڪنہ و انگار براے خودش اتفاق افتادہ!
همہ ے نگاہ ها بہ سمت من برمیگردد،لبم را بہ دندان میگیرم و از شرم سرم را پایین مے اندازم.
دلم میخواهد آب بشوم و بروم داخلِ زمین!
اشڪ در چشمان یاسین حلقہ میزند،محڪم دست هادے را میگیرد و میگوید:مراقب باش تیر نخورے بمیرے وگرنہ آبجے آیہ ام میمیرہ!
هادے لب میزند:خدانڪنہ!
با حالت خاصے از مقابل یاسین بلند میشود و بہ سمتم قدم برمیدارد.
انگشتان لرزانم را در هم گرہ میزنم و چیزے نمیگویم،آرام مے گوید:تو ڪارے باهام ندارے؟
بدون اینڪہ سر بلند ڪنم میگویم:نہ! فقط مراقب خودت باش.
دست راستش را بلند میڪند و پَرِ چادر رنگے ام را میگیرد،همانطور ڪہ با تمام وجود چادرم را مے بوسد میگوید:مراقب قلب هر دومون هستم!
بوسہ اے ڪہ بہ چادرم میزند عجیب بہ جانم مے چسبد! بے میل چادرم را رها میڪند و بہ چشمانم زل میزند،سعے میڪند ڪسے صدایش را نشوند.
#ادامہ_دارد...
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
❣گل برای پرتغال توسط کوارشما در دقیقه 45
ایران 0 - پرتغال 1
پایاننیمه اول...
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
هدایت شده از خاکریز افسران جنگ نرم🏴🌷
❣شما ثابت کردین میشه برنده نبود
اما شجاع بود
بهترین بود
غرور آفرین بود
و با تمام جان برای پیروزی جنگید
ممنون بچه ها
سرتون سلامت...🌷
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
هدایت شده از خاکریز افسران جنگ نرم🏴🌷
مظفری کارشناس داوری:
پنالتی پرتغال درست نبود و هیچ خطایی روی رونالدو رخ نداد...
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
هدایت شده از خاکریز افسران جنگ نرم🏴🌷
❣چند سانتی متر تا خوشبختی...😔💔
طارمی اگه اینو گل میکرد صدرنشین گروه میشدیم...!
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
هدایت شده از خاکریز افسران جنگ نرم🏴🌷
❣با غم انگیزترین حالت جام جهانی چه کنم...؟
حذف با یک امتیاز اختلاف فقط...😔
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
💟از جام رفتیم؛
اما در یادها ماندیم....
تبریک
به
خاطر بازی غرورآفرین
بازیکنان تیم ملی فوتبالمون...🇮🇷
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷