eitaa logo
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
3.9هزار دنبال‌کننده
26.5هزار عکس
10.8هزار ویدیو
196 فایل
💠خاطرات،وصایا،سیره عملی شهدا💠 ،انتقادات پیشنهادات @Sun_man313 🕪مسئول تبادلات و تبلیغات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k در غیر اینصورت پیام ندهید این کانال در سروش👇 https://sapp.ir/golestanekhaterat
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 🍂 💠 ۲۲۷ پاهاے بے رقمم را بہ زور روے پارڪت میڪشم و سلانہ سلانہ راہ میروم. صداے پچ پچِ چند زن میشود سوهانِ روحم! _واے بیچارہ دخترہ! معصومہ خانم همش هیجدہ سالشہ ها! درس و مشقشو تموم نڪردہ بیوہ شد! _بیوہ ڪدومہ بابا؟! بہ صیغہ ے موقت خوندہ بودن،رو دختر مردم اسم نذارید! _حالا چرا این دخترہ رو از بقیہ پنهون میڪردن؟! چرا نمیگفتن هادے نامزد دارہ؟! _فڪر ڪنم براے همچین روزایے دیگہ،طفلڪے رو نگاہ جون تو تن و صورتش نیست! _آرہ! دیدے موقع تشیع جنازہ چطور بہ تابوت خیرہ شدہ بود؟ بہ خدا جیگرم ڪباب شد براش! _خدا صبرش بدہ،جوونے و عمرش رفت! بہ زور نفس عمیقے میڪشم و خودم را نزدیڪ پلہ ها مے رسانم. همتا نگران و بے حال بہ دنبالم مے آید،همانطور ڪہ سعے میڪند جلوے ریزش اشڪانش را بگیرد میگوید:ڪجا میرے عزیزم؟ بذار ڪمڪت ڪنم! بدون اینڪہ نگاهش ڪنم میگویم:میخوام برم اتاقِ هادے! نگاهے بہ جمع مے اندازد و بازویم را میگیرد،آرام زمزمہ میڪند:قوربونت برم الان برے بالا فقط حالت بدتر میشہ! بہ زور خودم را سرپا نگہ داشتہ ام،دستِ بے جانم را روے نردہ میگذارم. _میخوام برم بالا بلڪہ بتونم تو آخرین جایے ڪہ بودہ بخوابم! بخوابم و دیگہ بیدار نشم! مادرم و نورا نگران بہ سمتم مے آیند،همتا با صدایے بغض آلود میگوید:اصرار دارہ برہ اتاق هادے! مادرم نگران میگوید:بیا برگردیم خونہ یڪم استراحت ڪن،تو این چند ساعت از بین رفتے! بے توجہ پایم را روے اولین پلہ میگذارم،فرزانہ گوشہ اے نشستہ و عڪس هادے را بغل ڪردہ. چشمانش را بستہ و بے توجہ بہ اطراف براے هادے لالایے میخواند! چند زن دورش را گرفتہ اند و سعے میڪنند دلدارے اش بدهند،در این بین من غریبہ ام! همہ با دیدنم تعجب میڪردند و در گوشِ یڪدیگر پچ پچ! سپس نگاہ هایشان رنگِ ترحم میگرفت! مقابل چشمانم هادے ام را در تابوت گذاشتند و روے دوششان بردند،هر چقدر سعے ڪردم فریاد بزنم و دنبالشان بدوم نتوانستم! انگار صدایے از گلویم خارج نمے شد و جانے در پاهایم نبود. پدرم بہ زور زیر بازوهایم را گرفتہ بود و همراهے ام میڪرد،همراہ جمعیت بہ سمت بهشت زهرا رفتیم. در طولِ مسیر گیج و مبهوت بہ جمعیت و تابوت زل زدہ بودم و حرف هایے ڪہ یاس در دیدار اولمان زد در گوشم مے پیچید: "تازہ فهمیدم راهے ڪجاش ڪردم،هر ثانیہ استرس،نگرانے،دلهرہ،گاهے چند روز بے خبرے! دیونہ شدنت با شنیدن خبر شهید شدن مدافعاے حرم یا دیدن تشیع جنازہ شون! با خودت میگے ببین ممڪنہ توام یہ روزے اینجا باشے! پشت یہ تابوتے ڪہ روش پرچم سہ رنگ ڪشورتہ و توے تابوت عزیزترین ڪَسَت!" من حتے این حس و حال را هم تجربہ نڪردم! نفهمیدم هادے ڪِے آمد و ڪِے رفت! حتے فرصتِ درست و حسابے نگرانِ هادے شدن را نداشتم... تازہ داشتم بہ بودنش عادت میڪردم،تازہ میخواستم هادے را بشناسم،تازہ میخواستم عاشقش بشوم ڪہ گفتند هادے دیگر نیست! هادے رفت! باور نڪردم،باور ڪردنے بود؟! باور ڪردنے بود بگویند مردے ڪہ چند صباحیست دل بہ تو دادہ و تو بہ او جان،دیگر نیست؟! انگار همہ اش خواب و خیال بود،یڪ خوابِ بد،یڪ ڪابوس! با شور جمعیت وارد بهشت زهرا شدیم،هنوز ڪامل باورم نمے شد! چشمانِ بستہ ے هادے را دیدم و باور نمیشد! جسمِ سردش را لمس ڪردم و باورم نمیشد! سرم را روے قلبِ بدون ضربانش گذاشتم و باورم نمیشد...! بر سر گودال عمیقے رسیدیم،برایِ جانِ من قبر ڪندہ بودند! گیج بہ حرڪات بقیہ چشم دوختہ بودم،توجهے بہ صداے شیون و نالہ ے زن ها و بے قرارے هاے فرزانہ نداشتم! چشم دوختہ بودم بہ تابوتے ڪہ ڪنارِ قبر جا خوش ڪردہ بود. همہ براے خواندن نماز میت ایستادند،معدہ ام میسوخت! دستم را روے دهانم گذاشتم و چشمانم را بستم،نورا و مادرم سریع دستم را گرفتند و از جمعیت دورم ڪردند. مادرم مدام با پرِ چادرش صورتم را باد میزد و نورا اصرار داشت ڪمے آب بنوشم. خواندن نماز میت ڪہ تمام شد،دیدم در تابوت را باز ڪردند. آرش و محسن با احتیاط جسم هادے را از داخل تابوت ڪشیدند بیرون‌. مثل فنر از جایم پریدم و بہ سمتشان دویدم،گیج با صدایے خفہ گفتم:دارن چے ڪار میڪنن؟! نورا نفس نفس زنان ڪنارم ایستاد و گفت:فڪر ڪنم برگردیم خونہ بهتر باشہ! بدون توجہ بہ حرفش خودم را از میان جمعیت جلو ڪشیدم و بالاے قبر ایستادم. مرد ناشناسے داخل قبر ایستادہ بود و منتظر بود جسمِ هادیِ من را بہ دستش بدهند! با وحشت نگاهشان میڪردم،زبانم بند آمدہ بود! با نگاهم بہ آرش و محسن میخواستم بفهمانم ڪہ این ڪار را نڪنند اما حواسشان بہ من نبود. ... http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#اَلـا_بذڪر_‌الله_‌تَطمَین_ُّ‌اَلْقُلُوب ❣دل هـا فـــقط بہ یــاد خُـــدا آرام میگیرد... #شبتون_با_یاد_خدا_پر_از_آرامش_... http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#انس_با_قرآن هر روزیک صفحه از قرآن کریم سلامتی‌وتعجیل‌حضرت‌صاحب‌الزمان‌(عج) به نیابت از #شهــدا قـرائت امـروز 👇سوره #بقره #صفحه_چهارده @golestanekhaterat ╰─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#السلام‌علیڪ‌یاحجة‌الله‌فےالارضة♥️ باب علمی وعلم بردوش می آیی ولی خاک نعلین شما عرش معلی میشود میرسی ومیرسد وقت قیام ای مه جبین قبرزهرای علی آن دم هویدا میشود #این_صاحبنا http://eitaa.com/golestanekhaterat
رویای نوکران شما خواب کربلاست معنی کنید واژه ی «من عازمم...»حسین امشب زیارت تو برایم حیاتی است شبهای جمعه کرب و بلا لازمم حسین... #حامد_فلاحی_راد http://eitaa.com/golestanekhaterat
#یاعلےموسےالرضا♥️ حاجٺ گرفتہ سائلٺ اما،نمےرود ازبس ڪه ازڪنار توماندن بهاگرفٺ هرڪس رسیدڪرب وبلا،سامرا،نجف برگ براتش از علےموسےالرضا گرفٺ #به_سودای_تومشغولم_زغوغای_جهان_فارغ http://eitaa.com/golestanekhaterat
چه خنده ی قشنگی به لب نشانده ای ای یار چه خاطرات که مانده ماندگار افق های ناکجا آباد .. و من انگار بیدارم و شعر شھــادت می خوانم!! مرا به خود برسان دلم برای تبسم هایت تنگ است.. #شهیدحامدبافنده #شهیدسعیدبیاضےزاده http://eitaa.com/golestanekhaterat
aefc8d464a87d29cb7b5ceff746dd1011259dc08.mp3
2.29M
چه قدر سخت است حال عاشقی ڪه نمیداند محبوبش نیز هوای او را دارد یا نه....💔 👌 🌷 جانباز شهید سید مجتبی علمدار🌷 http://eitaa.com/golestanekhaterat 🌹
aefc8d464a87d29cb7b5ceff746dd1011259dc08.mp3
2.29M
چه قدر سخت است حال عاشقی ڪه نمیداند محبوبش نیز هوای او را دارد یا نه....💔 👌 🌷 جانباز شهید سید مجتبی علمدار🌷 http://eitaa.com/golestanekhaterat 🌹