eitaa logo
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
3.3هزار دنبال‌کننده
25.9هزار عکس
10.1هزار ویدیو
196 فایل
💠خاطرات،وصایا،سیره عملی شهدا💠 ،انتقادات پیشنهادات @Sun_man313 🕪مسئول تبادلات و تبلیغات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k در غیر اینصورت پیام ندهید این کانال در سروش👇 https://sapp.ir/golestanekhaterat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 🌟کلاس اول دبیرستان بود. دو یا سه هفته ایی از مدرسه میگذشت، یک روز با چشمانی پر از اشک و چهره ای غمگین به خانه آمد. گفتم: مامان! راضیه جان چرا ناراحتی؟! گفت: مامان توی سرویس مدرسه راننده و بعضی از بچه ها نوار ترانه روشن میکنند و من اذیت میشوم. چندین بار به آنها تذکر دادم و خواهش کردم امام میگن تو دیگه شورشو در آوردی...! 💠یک روز یکی از بچه ها پرسید: راضیه تو چرا اصرار داری ترانه روشن نکنند؟! میگوید: گوشی که صدای حرام بشنود صدای امام زمانش را نمیشنود نمی شنود و چشمی که حرام ببیند توفیق دیدن امام زمان خود را پیدا نمیکند... 🌷شهیده راضیه کشاورز🌷 🍃🌷🍃🌷 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
🔰کنار سفره نشسته بودیم. توی ظرف جلو مرتضی یک تکه گوشت بزرگ بود. چشمم به مرتضی بود، تا این گوشت را دید بلند شد و بیرون رفت. بعد از غذا رفتم توی خطش و گفتم چرا گوشت را نخوردی؟ گفت خیلی دلم کشید. توی دلم گفتم شاید یکی دیگر هم توی دلش این گوشت را خواست و چشمش روی آن باشد. رفتم بیرون تا هم نفس خودم را کنم، هم اگر کسی آن را می خواهد بخورد. 🔰 خط زبیدات بودیم. تو سنگر نشسته بودیم. مرتضی گفت: دلم هوای ع کرده، من می خواهم برم مشهد! ازخطی که بودیم، رفت مقرتاکتیکی. از فرمانده اطلاعات 10روز مرخصی گرفت و رفت. روز بعد دیدم مرتضی برگشت. گفتم: تو مگه دیروز نمی خواستی بری مشهد؟ گفت چرا، دیروز دیروز بود امروز هم امروز! رفتم تاکتیکی مرخصی هم گرفتم تا دزفول و اندیمشک هم رفتم، اما انگار دلم گفت برگردم! همان شب مرتضی شهید شد! 🌱🌹🌱🌹 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
✍قسمتی از وصیت نامه خدایا؛ اینک به من در گل مانده هم کمی حرکت ده و از نور  خودت بر کالبد سرد و مرده من بتاب، شاید این کالبد مرده هم حرکتی کرد و بسوی تو به پرواز در آمد. اما، روح من لیاقتش را ندارد که بسوی او رود. باید در همین جسم ماده بماند و بپوسد، فقط یک راه برای عروج او به سوی پروردگار است و آن این که نفسمان و روحمان از حالت “اماره” خارج شود و سیر”مطمئنه” شدن را طی نماید. وقتی که به نفس مطمئنه خود رسید، آنوقت«ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَهً مَّرْضِیَّهً»، تحقق پیدا می کند. بار خدایا؛ ما را از شر نفس اماره مصون بدار، که ما خود ناچیزیم که با آن مبارزه کنیم. مگر این که لطف تو شامل حالمان شود و بس. تاریخ تولد: ۱۳۴۲/۰۹/۰۵ تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۰۶/۱۷ داراب 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
🌷کنار سفره نشسته بودیم. توی ظرف جلو مرتضی یک تکه گوشت بزرگ بود. چشمم به مرتضی بود، تا این گوشت را دید بلند شد و بیرون رفت. بعد از غذا رفتم توی خطش و گفتم چرا گوشت را نخوردی؟ گفت خیلی دلم کشید. توی دلم گفتم شاید یکی دیگر هم توی دلش این گوشت را خواست و چشمش روی آن باشد. رفتم بیرون تا هم نفس خودم را تنبیه کنم، هم اگر کسی آن را می خواهد بخورد. مرتضی اقلیدی نژاد 🌱🌹🌱🌹 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
✨شهید اسکندری، انسان مسئولیت پذیری بود که در نهادهای مختلف و سمت‌های گوناگونی خدمت کرد. ✅ در عین حال بسیار «صندلی گریز» بود؛ یعنی در طول دوران خدمت به هیچ عنوان به دنبال پست و شغل نبود. به همین دلیل به هر جایی که به او ماموریت خدمت می‌دادند، می‌رفت و زمانی که مدت زمان خدمت و ماموریت تمام می‌شد، بسیار راحت پست و محل خدمت خود را تحویل می‌داد. 💫🌸 🌷 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
🔰اولين اعزامش به جبهه هاي جنوب و منطقه عملياتي فاو بود که در اين منطقه مجروح شيميايي شد. 🔰زماني که به مرخصي آمده بود کتابهايش را برداشت و گفت: *"زندگي بايد در جبهه رقم بخورد. در صورت امکان و اوقات فراغت همانجا درس هم مي خوانم."* 🔰عبدالمحمد و فرمانده اش شهید اکبر میرزایی علاقه وافري به يکديگر داشتند. زمانی که اکبر به شهادت رسید، عبدالمحمد اسلحه او را برداشت و گفت:اجازه نمی دهم اسلحه اکبر بر زمین بیفتد. عبدالمحمد يک روز بعد به وصال معشوق خويش رسيد🥺 🔰یک روز قبل از رفتن به جبهه منزل را تمیز می کردم یک کار بنایی داشتم که او خیلی کمکم کرد. خواستم او را ببوسم. "عبدالمحمد" دور ماشین می چرخید و فکر میکرد که می خواهم مانع رفتنش بشوم.او را در آغوشم گرفتم بغض گلویم را گرفته بود . خداحافظی کرد و رفت. وقتی داشتم دیوار خانه را درست می کردم دختر کوچکم علتش را پرسید.گفتم: "عبدالمحمد" از جبهه بیاید و برایش عروسی بگیریم خانه را برای آن زمان درست می کنم. چند روز بعد خبر شهادتش آمد.🥺 عبدالمحمد اکبری باصری 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
🌷اسماعیل معلم ما بود. روزی یک چوب بلند سر کلاس آورد و آخرین درسش قبل از اعزام به جبهه را به ما داد و گفت: « بچه ها هر کس از من کتکی خورده، چه با قصد چه بی قصد این چوب را بگیرد و مرا قصاص کند.» آقا معلم چهره بهت زده ما را که دید ادامه داد:« بچه ها قصاص در دنیا آسان تر از قصاص در آخرت است.» همه با دیدن این صحنه به گریه افتاده بودیم و به سمت معلم دلسوزمان دویده و ایشان را در آغوش کشیدیم. 🌷بارها به صورت بسیجی اعزام شده بود, به حدی که بعضی ها فکر می کردند پاسدار است. عملیات کربلای ۵، اسماعیل به قربانگاه قدم گذاشت. پیکر اسماعيل عزيز همچون امام حسين(ع) سر نداشت، دست راست و پای چپ را هم پیشاپیش به بهشت فرستاده بود، جسد مطهرش را از جای زخم ترکشی که در پهلو داشت و یادگار جبهه خرمشهر بود شناسایی کردیم. 🌷 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
🚨سالگرد شهادت 🔹400 نفر بودندکه تپه «بردزرد» را فتح کردند. کارسختی نبود، اسیر هم گرفتند اما سختی کار تازه بعد از مستقر شدن گردان فجر روی تپه شروع شد.عراق نمی‌خواست تپه را از دست بدهد، اما بچه‌های گردان فجر مقاومت کردند، آن هم بدون آب و غذا. 🔸چهار پنج روز مقاومت کردند تا نیروی کمکی رسید و تپه حفظ شد. اما دیگر خبری از گردان فجر نبود؛ گردان شده بود گروهان و کم‌کم گروهان هم شده بود دسته؛ آخر از 400 نفر فقط 18 نفر مانده بودند! 🔹آنقدر شهید زیاد شده بود، که می‌گفتند تعداد اسرای عراقی از تعداد رزمنده‌های ایرانی بیشتر شده است! گردان رفته بود و دسته برگشته بود، بله باورش سخته اما مرتضی جاویدی درعملیاتی سخت و طاقت فرسا به نام والفجر2، در منطقه عملیاتی حاج عمران، به همراه نیروهایش در محاصره‌ی دشمن مقاومت جانانه‌ای کرد. 🔸در حالی که 4 شب و 3 روز در 40 کیلومتری خاک عراق با دشمن درگیر بودند، وقتی فرمانده وقت سپاه به او اجازه عقب عقب نشینی می دهد، او پشت بیسیم میگوید : نمیگذارم دیگری تکرار شود و ما تنگه را ترک نمی کنیم، به همین علت او را به عنوان سردار احد هم می شناسند. 🔹پس از پیروزی این عملیات اکثریت فرماندهان و رزمندگان نزد حضرت‌ امام به تهران رفتند و سرلشکر رضایی موضوع را با حضرت امام در میان می‌گذارد. و حضرت امام بر این شهید می‌زند. 📎فرماندهٔ دلاور گردان فجر تیپ المهدی 🌷 ولادت : ۱۳۳۷/۴/۲۲ فسا ، فارس شهادت : ۱۳۶۵/۱۱/۷ شلمچه ، عملیات کربلای ۵ 🍃🌷🍃 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢یادی از سردار بزرگ اسلام در سالروز شهادت شهیدی که غریب و گمنام هست ..... 🎙 مرتضی جاویدی 🌷🍃🌷🍃 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
💠یک روز دیدم شهید باقری با سر و وضع خاکی و گلی داخل اتاق شد. گفتم فرمانده چه خبر؟ کجا بودید که اینطور خاکی و گلی شدید؟ لبخند ملیحی زد و نشست. می‌دانستم از گفتن موضوع خودداری می کند. چند روزی این ماجرا تکرار شد تا اینکه یک شب که شیفت بودم گاه و بی گاه خوابم می برد و چرت می زدم که یک لحظه متوجه شدم سایه ای از جلوی چشمانم رد شد وسوسه شدم و سایه را تعقیب کردم تا بفهمم چه خبر است. دنبالش رفتم دیدم حجت مشغول نظافت حیاط و سرویس های بهداشتی است. خجالت کشیدم و دویدم سمتش، خواستم ادامه کار را به من بسپارد، گفتم شما فرماندهی این کارها وظیفه ماست که نیروی شما هستیم، جواب داد کاری که برای رضای خدا باشد جایگاه انسان را تغییر نمی دهد من این کار را دوست دارم، چون می دانستم بچه ها اجازه انجامش را نمی دهند قبل از نماز صبح و توی تاریکی انجام می دهم. از خودم خجالت کشیدم، سرم را پایین انداختم و گفتم به خدا قسم شما خیلی بزرگواری... حجت باقری 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
🔹ﺷﻬﻴﺪﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻋﻴﺪ ﻏﺪﻳﺮ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ اﻣﺪ ....ﺩﺭ ﻋﻴﺪ ﻏﺪﻳﺮ اﺯﺩﻭاﺝ ﻛﺮﺩ و ﺩﺭ ﻋﻴﺪ ﻏﺪﻳﺮ ﺷﻬﻴﺪ ﺷﺪ 👇 🌷عروسی را به خاطر خانواده شهدا ظهر گرفتیم. ظهر روز عید غدیر. گفتم علی ناهار بخور. گفت روزه ام! گفتم: روز عروسیت! گفت: نذر داشتم,اگر روز عروسیم عید غدیر بود روزه بگیرم! گفت: الان دعات مستجابه, من دعا می کنم,امین بگو! دست هامو بردم بالا. گفت : خدایا همان طور که عیدغدیر به دنیا امدم, عید غدیر ازدواج کردم, شهادتم را عید غدیر بذار! گفتم: آمین. از آن به بعد هر عید غدیر منتظر شهادتش بودم. عید غدیر ۶۶ شهید شد. ☝🏻️ راوی همسر شهید 🌾🌷🌾 استاد نهج البلاغه، شهید حاج علی کسائی تولد: 1334- شیراز-عید غدیر سمت: مسئول عقیدتی سیاسی، مرکز آموزش پیاده ارتش استان فارس شهادت: -عید غدیر 🌷 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
🏴یاد شهدای حسینی 🔹دهه اول محرم بود.سربازهای آموزشی را برای راهپیمایی شب به بیرون از پادگان بردیم. مهدی که فرمانده پادگان بود حال عجیبی داشت. پوتینش را در اورده, دور گردنش انداخته بود و پیشاپیش ستون ها روی سنگ و خارها حرکت می کرد, گویی روی زمین نبود و در اسمان ها سیر می کرد, نمی دانستم این کارش برای چیست. در دامنه کوهی دستور ایستاد داد, همه روبرویش نشستند. مهدی با صدایی بغض الود از سختی های پیش رو در جبهه گفت, تا حرفش را به امام حسین(ع) و کربلا رساند. کلام اخرش این بود... -این یک دستور نظامی نیست. هر کس دوست دارد به یاد غربت و غریبی اهل بیت امام حسین(ع), امشب پوتینش را در بیاورد و این ارتفاع را با پای برهنه طی کند! بعد هم با پای برهنه شروع کرد به بالا رفتن. چند دقیقه نگذشته بود که ۱۲۰۰ سرباز و مربی و ... پوتین ها را به گردن انداخته و جا پای فرمانده گذاشته و به یاد غریبی حضرت زینب(س) و اهل بیت امام (ع) از ارتفاع بالا می رفتند... 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
یاد 🏴 🔰شهیدی که سر از پیکرش جدا افتاده بود...😔 💠برای اینکه خانواده بخصوص مادرش، ناراحت نشوند،یکی از هاصورت احمد راشست موهایش را هم شانه زد، سر را جوری روی پیکر گذاشت تا جراحت مشخص نشود.😢 🔰وقتی مادر جنازه پسرش را دید گفت :مادر من که دوست داشتم تو مثل امام حسین شهید بشی!😔 دست زیر سر احمد برد تا صورتش را ببوسد که .... متوجه جدائی سرفرزندش شد. خطاب به احمد گفت: مادرم شیرم حلالت، من نیزخواستم همینطوری بشوی" بعد گفت: "بفدای امام حسین، بفدای علی اکبر امام حسین، بفدای سر امام حسین«ع» احمد تدین 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
🌷 🔰روزی با ایشان  به رفتیم تا  برای فاتحه بخوانیم. ابتدا در تابوت هایی که درکنار قبور شهدا بود ، به اتفاق یکی از دوستان دیگر که با هم بودیم لحظاتی را در درون تابوت ها  دراز کشیدیم ،تا حس شهید شدن را در فکر و ذهن خود تجربه کرده باشیم !😔 و بعد عباسعلی با اشاره به قبریکی از شهدا ، گفت:من هم روزی شهید می شوم و اینجا می خوابم!😳 و ﻫﻤﺎﻧﻂﻮﺭ ﻫﻢ ﺷﺪ. همانجایی که گفته بود محل قبر شهید شد 🌷 📘کتاب ریاضی سال سوم راهنماییش ،راقبل ازرفتن به جبهه ازاوگرفته بودم... بعدازشنیدن خبر شهادتش،بلافاصله به اتاق رفتم و کتاب را برداشتم  و با اشک و آه دست خط او رادرکتاب نگاه می کردم وصفحات کتاب رایکی یکی ورق می زدم که متوجه شعرعجیبی در  صفحه آخر این کتاب شدم .😳 📝 بادست خط خودش این شعر را نوشته بود: تا هستم ای رفیق ندانی کیستم !          وقتی روم که دانی کیستم !😓 🌹🍃🌹 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
🌹 در منطقــه ای در کردستان بودیـــم در حیــن عـــبور از آنــجا، غلامرضــا از حرکــت باز ایســتاد و گوشه اے نشســـت. ما ازاو جلو افتــادیم. ولے وقتے تاخــیر او طولانے شـد، نگرانـش شدیــم و به سویـش برگشتیــم. گوشه اِے نشــسته بود و اشــک مے ریخــت...😭😭 علــت را جویا شـــدیم. فکــر کردیم خداے ناکــرده اتفــاق ناگوارے براے خانواده اش رخ داده اســـــت. وقتے اصـــرار مــا را دید، گفت: « من بزودے در همــین جــا شهـــید مےشـــوم. این را در خــواب دیده ام.» … و همین اتفـــاق هـــم رخ داد 28 ﻣﺮﺩاﺩ 62 ﻭﻗﺘﻲ اﺯ,ﻋﻤﻠﻴﺎﺕ ﺑﺮﻣﻴﮕﺸﺖ ﺩﺭﺳﺖ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻣﺎﺷﻴﻨﺶ ﺭﻭﻱ ﺗﻠﻪ اﻧﻔﺠﺎﺭﻱ ﺩﺷﻤﻦ ﺭﻓﺖ و ﺁﺳﻤﺎﻧﻲ ﺷﺪ.... 🌷🍃🌹🌱🌷 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
🔹 ✨همیشه نمازهای شبش را با گریه می‌خواند، در مأموریت و پادگان هم که مسئول شب بود نماز شبش را می‌خواند، هیچ موقع ندیدم نماز شبش ترک شود، همیشه با وضو بود، به من هم می‌گفت داری دستت را می‌شوری وضو بگیر و همیشه با وضو باش، آب وضویش را خشک نمی‌کرد، در کمک کردن به دیگران هم نمونه بود، حتی اگر دستش خیلی خالی بود و به او رو می‌زدند نه نمی‌گفت. 💬به روایت همسر شهید 🌷شهید مسلم نصر ‎‎‌🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
🌹یادشهیدی سالروز که تولد و ازدواج و شهادتش در یکروز بود... 💢همسرم آرزوی شهادت داشت. پیش از اعزام به سوریه به من گفت: «همیشه برایم زیارت عاشورا بخوان و دعا کن به شهادت برسم.» من هم برایش زیارت عاشورا می خواندم. دوست نداشتم آن زمان شهید شود اما از خدا می خواستم که مرگش را شهادت قرار دهد. (به روایت همسرشهید) 💢مشغول حاضر شدن برای رفتن به کلاس قرآن بودم و حواسم نبود با پدر خداحافظی کنم. داشتم بند کفش می‌بستم که بابا آمد «زهرا جان، عزیز بابا، من که نبوسیدمت، دارم میروم ماموریت» مرا در آغوش گرفت و بوسید. اشک‌های بابا را به خاطر دارم که گویی از شوق شهادت که می‌دانست نزدیک است روی صورتش ریخت، او خودش را برای شهادت در راه خدا آماده کرده بود.....😭 راوی : دخترشهید : ۱۳۵۷/۶/۲۵. : ۱۳۸۰/۶/۲۵. : ۱۳۹۲/۶/۲۵🌹 ‎‎‌🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥یادی از شهدای حمله هوایی ۲۳ مهر۱۳۶۵ به فرودگاه خداداد اسماعیلی از کارکنان پلیس فرودگاه، محمد کاظم تقوی از کارکنان آتش نشانی و هدایت زمینی هواپیما غلامعباس سلیمی از کارکنان، سپاه حفاظت فرودگاه 🌱🌷🌱🌷🌱🌷 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
💢در میان فرماندهان لشکر، حاج منصور سیره و روش خاصی در برخورد با زیر دستان خود داشت. بر دل ها فرماندهی می کرد نه جسم ها. قبل از اینکه فرمانده باشد با نيروهاى جوانش مثل برادرى دلسوز رفتار مى كرد. حاج منصور مثل يك روانشناس چیره دست آن ها را واکاوی می کرد و با هر کدام مطابق روحیات خودش برخورد می کرد. اگر نیرویی به او معرفی می شد، در همان دو سه روز اول او را مى شناخت و با او رفيق مى شد و ديگر هيچ چيز نمى توانست آنها را از هم جدا كند. شاید به همین علت بود که شلوغ ترين، نا فرمانبرترين نیروها و بچه هايي كه به خاطر مسائل مختلف از گردان ها و واحدهاى ديگر اخراج می شدند را جذب خودش می کرد و پس از مدتی همان اخراجی ها می شدند بهترین نیرو.... حاج منصور خادم صادق 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
💢عکس حاج قاسم در اتاقم جایی بود که خیلی به چشم نمی‌خورد. پدر به من گفت: دخترم عکس حاج قاسم را جایی بگذار که جلو چشمانت باشد و هر زمان که به مشکلی برخوردی، از شهدا طلب حاجت کن که قطعا کمکت خواهند کرد. در ادامه گفت: در جبهه هر زمان به مشکلی برمی‌خوردیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا(سلام الله) متوسل می‌شدیم و تاثیر آن ‌را به سرعت می‌دیدیم. 💢پدر هرگاه فیلمی از جبهه و یا شهدا می‌دید اشک از چشمانم سرازیر می شد و و می‌گفت: ای کاش من هم در جبهه یا اسارت شهید می‌شدم.... محمد ولی کیاسی 🌱🌷🍃🌷🌱 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
... 🌸سيزده سال بيشتر نداشت که قصد رفتن به جبهه کرد ولی به خاطر کمی سن قبولش نکردند. 💢دفعه دوم شناسنامه برادر بزرگترش را به سپاه برد و این سری او را پذیرفتند و فقط مانده بود رضایت نامه ما به خانه آمد .کنار من نشست و گفت : برای رفتن به جبهه نام مرا نوشته اند ولی شما این رضایت نامه را امضا کن. ✨گفتم: اجازه نمی دهم بروی برادرت که نیست تو بمان. ناراحت شد گریه کرد و گفت: من با 12 نفر از دوستانمان ثبت نام کردیم حالا اگر بروم جلو آنها خجالت می کشم و سرافکنده می شوم .آنقدر گریه کرد که من امضا کردم🥺 قرار بود آن جمع دوازده نفری ۴۵ روز بعد مرخصی بیایند همه آمدند اما او نیامد🥺 مانده بود تا ٧۵ روز دیگر😢 ١٢٠ روز بعد از اعزامش آسمانی شد و خبر شهادتش آمد.💔 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
✍قسمتی از وصیت نامه زیبای شهید👇 ای امام! به خدا {قسم} اگر بدنم را قطعه قطعه کنند، اگر زبانم را از حلقومم بیرون بکشند، اگر چشمانم را از حدقه بیرون آورند، اگر رگ های بدنم را قطع کنند، اگر گوشتم و پوستم را در آتش بسوزانند، اگر انگشتانم را با قیچی بزنند، و اگر با پتک بر سرم بکوبند، دست از امامم و رهبرم و این یگانه گوهر عزیزم و این جاودانه انسان بشر دوست و این نماینده ی حجت ابن الحسن العسکری (عج)، بر نخواهم داشت. 🌿 امام زمان (عج)، حجت ابن الحسن، ای مهدی عزیز، تو از خدا بخواه که به اماممان طول عمر عنایت فرماید. تو از خدا بخواه که این رهبر دلسوزمان را از ما نگیرد. ای حجت ابن الحسن(عج)، ای مهدی عزیز! دعایی برای ما بفرما که ایمانمان قوی تر و اسلام مان کامل تر و شجاعت مان افزون تر و علممان بیشتر گردد.  علی کارآزموده 🍃🌷🍃🌷 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
💠شهید جعفری عاشق امام زمان بود و در مورد فرج و ظهور امام زمان بسیار مطالعه می کرد. بیشتر کتابهایی که در خانه و کتابخانه محل کار او وجود دارد، در زمینه ظهور حضرت ولی عصر عج الله تعالی فرجه الشریف است. کتابهایی با موضوع ویژگی های امام عصر و اقداماتی که باید برای تعجیل در فرج انجام داد. 💠من احساس می کردم او مثل یک مبلغ، بین دوستان و خویشاوندان، دوست داشت مردم را به یاد امام زمان بیندازد. همیشه می گفت خدا کند من بتوانم یک قدم برای ظهور آقا بردارم و اینکه اگر من بتوانم چند ثانیه یا یک دقیقه ظهور را جلو بیندازم، به آرزویم رسیده ام. ما نباید "اللهم عجل اولئک الفرج" بگوییم و در عین حال کارهایی انجام دهیم که امام زمان از ما ناراحت شود. همسرم دفتری دارد که در آن راجع به امام زمان، مطالب زیادی نوشته است. وقتی محتوای دفتر را می خوانی، متوجه می شوی که او خود را برای سربازی در رکاب حضرت مهدی عج آماده می کرده است... داوود جعفری 🌱🌷🌱🌷 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
📌نزدیک یک هفته بود که بودیم. موقع ناهار و شام که می شد علیرضا غیبش میزد. بهش گفتیم: مشکوک میزنی علیرضا، کجا میری؟ گفت: وقتی شما مشغول ناهار خوردن هستین، من میرم به و ( دختر شش ساله و هشت ماهه اش ) زنگ میزنم... 📌یه شب رفتیم توی خانه هایی که شده بود، تا از اونجا به دفاع از شهر پرداخته و جلوی نفوذ به شهر رو بگیریم. فرمانده مون گفت: می تونین از وسایل خانه ها مث استفاده کنین. شب که خواستیم بخوابیم، دیدم علیرضا بدون و ملحفه توی خوابید ، گفتم چرا از ملحفه استفاده نمی کنی؟ علیرضا گفت: شاید صاحب خانه راضی نباشه ... 📌شبها می خوند. اولین نفر بود که بلند میشد می گفت و نماز جماعت برگزار می کرد. استاد قرانمون بود. شبها می یومد و می گفت بیایم سوره بخونیم... شهید علیرضا قلی پور 🍃🌷🍃🌷 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
به مناسبت مراسم بزرگداشت شهید فضل الله همت، امروز در گلزار شهدای شیراز 💠از همان کودکی اهل نماز بود معلم همیشه از او میخواست که جلوی دانش آموزان وضو بگیرد، و جلو صف نماز بایستد و نماز بخواند تا دیگر دانش آموزان هم یاد بگیرد. 💠از سر کار که خسته به خانه می آمد ، سجاده اش رو پهن میکرد و برای من و برادرم هم جانماز می‌گذاشت تا با او نماز بخوانیم (راوی : برادرشهید) بلند قرائت میکرد تا ما هم یاد بگیریم و از همان کودکی با نماز آشنا شویم و با وجود خستگی حسابی با ما بازی میکرد. .(راوی : دختر شهید) 💠با آقا فضل الله در همه تشییع شهدای شیراز شرکت میکردیم و ایشان خود ، در قبر شهدا می‌رفت و پیکرشان را در قبر می‌گذاشت خیلی از شهدای گلزار شهدای شیراز را ایشان در قبر گذاشتند اما هنوز از خودش نه نشانی هست و نه خبری .. ... ....(راوی: همسر شهید) فضل الله همت 🌱🌷🍃🌷🌱 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸