صحنه مربوط به شهادت حضرت علی اکبر (علیهالسلام).💔🥀
بنیهاشم در حال انتقال پیکر ایشان به خیام هستند.😭
جوانان بنی هاشم بیایید
علی را بر در خیمه نشانید
#السلام_علیک_یا_علی_اکبر💔🥀
#شب_هشتم #محرم💔🥀
✍️نقاشی «حسن روحالامین»
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
@Maddahionlinمداحی_آنلاین_به_خاک_می_کشی_از_دست_حاج_حسن_خلج.mp3
زمان:
حجم:
15.35M
روضه حضرت علی اکبر(ع)
به خاک میکشی از دست ...
#روضه🔊
#حسن_خلج🎙
#شب_هشتم #محرم💔
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
929.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدر خوشبختم که تو را دارم
آقای اباعبدالله♥️
#محرم
#کربلا
#امام_حسین
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
عضویت در واتساپ👈🏻09178314082
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
سید مهدی حسینیenc_17358952442327318224392.mp3
زمان:
حجم:
3.48M
آرام منی جان منی قند دهانی ، تو خوب ترین خوب جهانی❤️🔥
#سیدمهدیحسینی | #محرم
⇆ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ ↻
┏━━━━━━━━━━
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
┗━━━━━━━━━━━━━━┛
4.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
تاسوعا ..
🥀آغاز عطشناڪ نهضت حسینے است
و خط سرخ عاشورا
🥀باواژہ هاے تاسوعا بہ حقیقت پیوست
تاسوعاے حسینی
🥀روز یقین و وفادارے، تسلیت باد🏴
🏴 #محرم
🏴 #تاسوعا
🏴 #امام_حسین
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
عضویت در واتساپ👈🏻09178314082
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
Hossein Sotode ~ UpMusicHossein Sotode - Ghariban Vahidan (320).mp3
زمان:
حجم:
10.1M
غریبا وحیدا فریدا...💔🥀
حسین ستوده
#امام_حسین(ع)
#محرم
⇆ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ ↻
┏━━━━━━━━━━
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
┗━━━━━━━━━━━━━━┛
شـمر نمازش را میخواند،
روزهاش را هم میگرفت،
آشکارا هم فسق و فجور نمیکرد،
و شاید اهل رشوه و ربا هم نبود...
معاویه و ابنزیاد و عمربنسعد هم همینطور...
یادمان باشد،
زیارت عاشورا که میخوانیم
وقتی رسیدیم به «وَ لَعنَ الله...»هایش؛
لحظه ای به خودمان گوشزد کنیم:
نکند این «لعن الله...» شامل حال ما هم بشود؟💔
مایی که گاه خودمان را
"ارزانتر" از شمر و عمر و ابنزیاد میفروشیم...
جمله ای بس سنگین از شهید آوینی:
"کربلا"به رفـــتن نیست...
به شـــدن است ...!
که اگر به رفـــتن بود!
شمر هم "کربلایی" است!
#تلنگر #محرم #امام_حسین
#شعورحسینۍ🌱
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
عضویت در واتساپ👈🏻09178314082
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
4.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من مادرم گفته گره کور به کارت افتاد
بگو آی اباالفضل..
#محرم
#حضرت_ابالفضل
#امام_حسین
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
عضویت در واتساپ👈🏻09178314082
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
19.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام عليك يا سيد الساجدين .
#امام_سجاد
#شهادت_امام_سجاد
#وفاء_للحسين
#محرم
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
عضویت در واتساپ👈🏻09178314082
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
⊰•💗✨🌻•⊱
.
✨ثابتقدمیعنۍ:
•ایمانتمحڪمتر
•روحیہجهادۍاتمستدامتر
•اخلاصتبیشتر
•رشدفڪریوبصیرتتافزونتر
یعنۍ:
•متڪبرنشوۍومتواضعباشۍ
یعنۍ:
•دچارشبههنشوۍ
•خستہودلزدهنشوۍ
•غرنزنۍوادامہراهرادرڪنارولۍفقیہباشۍ
•نهیڪقدمجلوترونهیڪقدمعقبتر🌱
-برشےازڪتابحاجقاسم:
"از ڪسی نمیترسیدم✨
#شهیدانھ
#محرم
🔹#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
عضویت در واتساپ👈🏻09178314082
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
هفتم شهریور ۱۳۶۵
اعزام نیروهای تخریب لشگر ۱۰
از قلاجه به آذربایجان غربی
برای انجام عملیات کربلای ۲
💠 خاطره ای از اعزام بچههای تخریب برای #عملیات_کربلای_۲
🎙 راوی: جعفر طهماسبی
⚪️ یک هفته به #محرم مانده بود
مقر تخریب لشگر ۱۰ در قلاجه (بین راه اسلام آباد_ایلام) بود.
آماده میشدیم برای محرم سال ۶۵
آمادگی از این جهت که ساک ها رو بسته بودیم برای رفتن مرخصی .
اکثر بچه ها میخواستن دهه ی اول محرم رو تهران باشند.
از منطقه هم قول و قرار برای حسینیه لباس فروشها و مسجد جامع بازار تهران گذشته بودند و ما هم که هیات داشتیم خوشحال بودیم که امسال محرم لااقل به هیئت های عزادارمان میرسیم.
اما دستوری همۀ این امید و آرزوها رو به فنا داد و فرمان دادند که گردانها و واحدهای لشگر به منطقه پیرانشهر حرکت کنند.
▫️غروب روز جمعه ۷ شهریور ۶۵ از قَلاجِه با دو تا اتوبوس راه افتادیم
شب را در مسجد ترک های باختران به صبح رسونیدیم
مسجد خیلی شلوغ بود رزمنده های زیادی توی شبستان مسجد خوابیده بودند
من تا صبح از صدای خرناسه بعضی ها خوابم نبرد.
بلافاصله بعد از نماز صبح سفره ها رو انداختند و صبحانه خوردیم و راه افتادیم به سمت سنندج.
دو تا اتوبوس بودیم
دو تا اتوبوسمان هم خیلی تمیز و شیک بود.
یادم هست اتوبوسی که ما در آن بودیم "ایران پیما" بود و راننده اش ماشین رو از تمیزی برق انداخته بود.
وقتی وارد اتوبوس شدم گفتم : خدا رو شکر ، یه بار ما رو آدم حساب کردند و یک ماشین خوب برای ما فرستادند.
یک راست رفتم صندلی آخر اتوبوس یه جای دنج پیدا کردم.
قبل از نماز ظهر و عصر رسیدیم به سپاه بوکان
آنجا نماز ظهر و عصر را خواندیم و نهار هم خوردیم و حدود ساعت ۲ بعد از ظهر بود که به سمت نقده حرکت کردیم.
من کف اتوبوس چفیه ام را پهن کردم و خوابیدم.. البته راننده و کمکش یه خورده غر غر کردند اما مهم نبود.
مست خواب بودم که یک صدای عجیبی آمد. مثل اینکه چیزی به عقب ماشین ما خورد و من که کف ماشین خوابیده بودم سر خوردم تا دم درب اتوبوس.
همه ی بچه ها از خواب پریده بودند و هر کسی یه ذکری می گفت:
یکی می گفت یا زهرا(س)
یکی یا حسین و یا ابالفضل
من که کف اتوبوس بودم و از چیزی خبر نداشتم
با زحمت از میان صندلی ها و بچه هایی که به سمت درب اتوبوس هجوم آورده بودند خودم رو بالا کشیدم و با تعجب پرسیدم چی شده؟؟ چرا اینقدر شلوغش می کنید!!!
که نگاهم به سمت راست جاده و پشت ماشین افتاد.
اتوبوس پشت سری ما از پل مسیر جاده غلطید و به پهلوی راست روی زمین افتاد.
اینبار خودم با همه ی وجودم یه یا ابالفضل(ع) گفتم.
اتوبوس ما چند متری جلو رفت و راننده از ماشین پایین پرید و من هم پایین رفتم
هی می گفتم خدایا به ما رحم کن...
خدایا بچه هامون چیزیشون نشده باشه.
شیشه جلوی ماشین خورد شده بود و راننده از شیشه آمد بیرون و پشت سرش یکی یکی بچه ها بیرون آمدن.
در کمال ناباوری همه ی تخریبچی ها سالم بودند فقط یکی از بچه ها یک خورده گوشه ی پایش زخم شده بود که با یک چسب زخم مشکل حل شد.
وسایل بچه ها توی صندوق اتوبوس بود که به علت ترکیدن گالن های گازوئیل آلوده شده بود.
همه ی وسایل را از دو تا اتوبوس خالی کردیم
اتوبوس دوم که چپ کرده بود و اتوبوس اول هم که ما بودیم در اثر ضربه ای که به موتورش خورده بود از کار افتاده بود.
به خنده گفتم: بخشگی شانس... یه بار یه اتوبوس خوب برای ما اومد و این هم شد سرنوشت ما.‼️
راننده دو تا اتوبوس توی سر خودشون می زدند . چون هم اتوبوس ها صدمه دیده بود و هم اینکه نگران بودند اگر هوا تاریک بشه با نا امنی جاده ها چه کنند!! خطر هجوم ضدانقلاب یود....
از طریق بی سیم یکی از پایگاه های تامین جاده که در نزدیکی ما بود خبر تصادف را دادند و یک ساعتی طول کشید که ماشین آمد و قبل از غروب آفتاب به شهر نقده رسیدیم.
مقر بچه های تخریب لشگر داخل یک هنرستان بود و نماز جماعت مغرب و عشاء رو به جماعت خواندیم و بعد از نماز چون روزهای قبل از ماه محرم بود مجلس عزاداری برگزار شد.
شهید حسن مقدم آن شب حال خوبی داشت.
و بعد از خواندن من ، او مجلس را به دست گرفت.
یادم میاد آن شب توسل به حضرت مسلم (ع) داشتیم.
شهید مقدم توی ناله ها و گریه هاش می گفت: ارباب جان. حالا که میری کربلا یه خورده آهسته برو ما هم برسیم.
و شهید حسن مقدم نیمه شب دهمین روز شهریورماه ۱۳۶۵ میهمان اربابش شد
روحش شاد
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4
عضویت در واتساپ👈🏻09178314082
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸