🌷هر کی خواب می دید میگفت:سجاد میگه من بر میگردم..
عید نوروز پدربزرگ سجاد که از روحانیون بزرگوار و سالها امام جماعت متکازین بودن به رحمت خدا رفتند..
ما رفتیم متکازین همه بچه ها و اقوام هم بودن ....
عموهاش و عمه هاش برای سجاد گریه میکردن..
همیشه پسرعموها و پسرای جوون فامیل باهم بودن ولی دیگه توی جمع هامون جای خالی سجاد همه رو اذیت می کرد..🍃
هر سال تحویل اول می رفتیم پیش پدرم بعد میرفتیم متکازین..
سال که تحویل رفت خواهرم که خاله سجاد میشه با پدرم گریه میکردن ازینکه هر سال میومدین و سجاد امسال نیومد ...
🍁
خواهرم همون شب خواب دید که سجاد گفت :خاله چرا اینقدر گریه می کنی؟ به مامانم بگو گریه نکنه ...من برمی گردم ...
این بار برمی گردم..
🍂 🍂 🍂
همین طور شوهرم پدرشون رو خواب دیدن ..
میگفت خواب دیدم پدرم از مکه داره میاد من که رفتم استقبالش گریه می کردم و پدرم میگفت چرا گریه میکنی ؟ گفتم سجاد...
گفت نگران نباش برمیگرده..🍃
همه این نشونه ها و خواب ها بیشتر منو امیدوار می کرد ..
هیچ وقت پیش هیچ کسی گریه نمیکنم و حرفی نمیزنم و بخدا میگم که پیش خودت گریه میکنم و فقط از تو میخوام سجادم رو ....
🍂چشمی به رهت دوختهام باز که شاید
بازآئی و برهانیم از چشم به راهی
(۱۲)
🌷 ادامه دارد....
💠راوی : مادربزرگوار آقاسیدسجاد
🔺زمان مصاحبه : ۲۰ فروردین ۹۶
#پای_صحبتهای_مادر_آقاسیدسجاد
#شهیدسیدسجادخلیلی
http://eitaa.com/golestanekhaterat
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
مےگوینـد “ سیاســے نیستیــم ”.
سیاسـے نیستـے یعنـے ...👇
چیــزے ڪہ ارزش داشت
حسیـــن (ع) برایـش ڪشتہ شـود
پیــش مــن دو هــزار ارزش نـــدارد .
#استاد_پناهیان
#خط_حزب_اللہ
#درس_اخلاق
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷لطفا درنشر، لینک حذف نشود...
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
هدایت شده از خاکریز افسران جنگ نرم🏴🌷
AUD-20180928-WA0041.mp3
6.57M
🎵افشاگری بسیار عجیب و غریب دکتر پورمسعود از چگونگی نفوذ در رده های بالای مسئولین
💠 دلیل اینهمه گرانی، حملات تروریستی و رانت و بدبختی رو بدونید.
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
🌷
#طنز_جبهه
🔴به پسر پیغمبر ندیدم!
🔶گاهی حسودیمان میشد از اینکه بعضی اینقدر خوشخواب بودند. سرشان را نگذاشته روی زمین انگار هفتاد سال بود که خوابیدهاند و تا دلت بخواهد خواب سنگین بودند، توپ بغل گوششان شلیک میکردی، پلک نمیزدند.
🔶ما هم اذیتشان میکردیم. دست خودمان نبود. کافی بود مثلاً لنگه دمپایی یا پوتینهایمان سر جایش نباشد، دیگر معطل نمیکردیم صاف میرفتیم بالا سر این جوانان خوش خواب: «برادر برادر!»
🔶دیگر خودشان از حفظ بودند، هنوز نپرسیدهایم: «پوتین ما را ندیدی؟» با عصبانیت میگفتند: «به پسر پیغمبر ندیدم.» و دوباره خُر و پُفشان بلند میشد، اما این همه ماجرا نبود. چند دقیقه بعد دوباره: «برادر برادر!» بلند میشد این دفعه مینشست: «برادر و زهرمار دیگر چه شده؟» جواب میشنید: «هیچی بخواب خواستم بگویم پوتینم پیدا شد!»
http://eitaa.com/golestanekhaterat
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷