eitaa logo
کانال خبری گلستان شهدا
44.1هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
9.2هزار ویدیو
4 فایل
ارتباط با کانال و تبلیغات👇 https://eitaa.com/Admin_GolestanShohada ✅ کانال خبری گلستان شهدا با کد ۱-۱-۶۹۲۶۷-۶۱-۴-۲ در سامانه شامد وزارت ارشاد ثبت گردیده است. این کانال شخصی بوده و هیچ ارتباطی به ارگان خاصی ندارد.
مشاهده در ایتا
دانلود
#دعای_کمیل امروز پنج‌شنبه ۳ مردادماه از ساعت ۲۲:۳۰ در خیمه حسینی گلستان شهدا اصفهان برگزار می شود. #مداحان: برادران #محسن_پورحاجی و #مهدی_ناظمی #التماس_دعا کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @GolestanShohadaEsf
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 سن شهادت: ۲۵ سال اهل شهرستان اصفهان 🍃از چادر سر کردن خوشش می آمد. یکبار مخفیانه چادر خواهر را برداشت و سرش کرد. کفش های پاشنه بلند او را پوشید! بعد هم با هم رفتیم سر کوچه. اون موقع شاید کلاس سوم بود. قدش خیلی بلند شده بود. جوان هایی که رد می شدند با تعجب به او نگاه می کردند. من هم می خندیدم. 🍃یکدفعه یه ماشین پیکان از سر کوچه رد شد. کمی جلوتر ترمز کرد. از آیینه داخل ماشین نگاهی به مصطفی کرد. حالا او خانم قدبلندی شده بود که سرش به اطراف می چرخید. راننده دنده عقب آمد و شروع کرد به بوق زدن. مصطفی چهره اش را برگرداند. راننده عقب تر آمد و درب ماشین را باز کرد و گفت: "بفرما بالا!" من کمی آن طرفتر فقط می خندیدم. مصطفی همین طور ایستاده بود و توجهی به راننده نکرد. انگار چیزی نشنیده! 🍃راننده می خواست پیاده شود و .... مصطفی تا سرش را برگرداند و فهمید قضیه جدی شده خیلی ترسید! یکدفعه چادر و کفش ها را سر کوچه انداخت و با پای برهنه به سمت خانه پا به فرار گذاشت! جوان راننده هاج و واج به داخل کوچه نگاه می کرد! از اینکه یک بچه دبستانی اینطور او را سر کار گذاشته عصبانی بود. بعد هم سوار شد و گاز داد و رفت. من و دوستام فقط می خندیدیم. بعد هم چادر و کفش را برداشتم رفتم خونه. 📚 کتاب مصطفی، صفحه ۲۰ الی ۲۱ ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @GolestanShohadaEsf
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 سن شهادت: ۲۵ سال اهل شهرستان اصفهان 🍃با پایان دوره دبستان کم کم کتاب های علمی جای خود را به کتاب های مذهبی داد. از همه چیز سوال می کرد. مسجد محل همیشگی او بود. ذهن پرسشگر او در آنجا سیراب می شد. وقتی وارد دبیرستان شد. منشا خیر شد. برای بچه ها کتاب می برد. خیلی از بچه ها را اهل نماز و مقید به دین کرد. آنها را اهل نماز جماعت کرد. بین دو نماز احکام و مسائل دین را می گفت. تفریحات بچه ها برای او جایگاهی نداشت. مصطفی راهش را از کارهای خلاف آنها جدا کرده بود. اهل شوخی و خنده بود، اما نه از نوع حرام. 🍃سال دوم هنرستان، آموزش پرورش برای دبیرستان پسرانه، دختران جوان را به عنوان دبیر و برای مدارس دخترانه برعکس! یک روز مصطفی زودتر از قبل به خانه برگشت. پرسیدم: "چیزی شده؟ چرا زود برگشتی؟ خیلی ناراحت بود." گفت: "امروز معلم زن اومد سر کلاس ما، من هم سرم رو انداختم پایین. به معلم نگاه نمی کردم. اون خانم اومد جلو، دستش را گذاشت زیر چانه ی من و سرم را بلند کرد. من چشمانم را بسته بودم. می خواست حرف بزند که من از کلاس زدم بیرون. از مدرسه خارج شدم. من تصمیم گرفتم دیگه به هنرستان نروم." 📚 کتاب مصطفی، صفحه 23 الی 25 ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @GolestanShohadaEsf
#چای؛ بی شما سرد نمی‌شود داغش روی دلم می‌ماند. #شهدای_جاویدالاثر_مدافع_حرم #شهـید_حسن_رجایی‌فر #شهید_محمود_رادمهر #شادی_روحشان_صلوات کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @GolestanShohadaEsf
#سالگرد_شهادت حجت الاسلام #سید_حسن_بهشتی‌نژاد امام جمعه موقت اصفهان و نماینده مردم اصفهان در مجلس 🔹شهید بهشتی‌نژاد در سال ۱۳۵۹ با اصرار بعضی از علما و دوستانش به عنوان حاکم شرع در دادگاه انقلاب شیراز مشغول به فعالیت شد. در مدت کوتاهی وضع نابسامان آنجا را انتظام بخشید و به خاطر عملکرد دقیق و احتیاط فراوان، بار‌ها تحسین شد و مسئولان را تحت تاثیر خود قرار داد. قاطعیت ایشان در مقابله با فساد و فحشا در دادگاه شیراز به شدت مورد توجه شهید بهشتی قرار گرفت و سرانجام با اصرار دوستان و مشورت شهید بهشتی کاندیدای نمایندگی مردم اصفهان در مجلس شورای اسلامی شد. 🔹او همزمان با فعالیت در دادگاه شیراز، به عنوان امام جمعه موقت اصفهان نیز به انجام وظیفه پرداخت. ایشان با کلام گیرای خود در خطبه‌های نماز جمعه و دیگر جلساتی که حضور داشت، سعی در بیداری روح انقلابی و دینی مردم می‌نمود. 🔹سرانجام شهید بهشتی نژاد سوم مرداد سال ۱۳۶۰ در شب ۲۱رمضان، پس از مراسم احیای شب قدر، به همراه برادر زاده خردسال خود توسط منافقین کوردل به #شهادت رسید. #روحشان_شاد_یادشان_گرامی #شادی_روحشان_صلوات کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @GolestanShohadaEsf
#یکسال دیگر هم گذشت/ #شکایت و #پرونده‌سازی به جای اقدام و عمل 🔹 بهمن ماه سال ۱۳۹۵ بود که #شهرداری_اصفهان و اداره کل #بنیاد_شهید_و_امور_ایثارگران کلنگ آغاز ساخت سال اجتماعات را در نوسازترین مکان موجود در گلستان شهدا اصفهان به زمین زدند. اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران اعلام نمود: تیرماه ۱۳۹۷ این پروژه #افتتاح و مورد #بهره‌برداری قرار می‌گردد. اما یک‌ سال از قول آنها گذشت و تا این لحظه پروژه فقط چند درصد پیشرفت داشته و عملاً #تعطیل است. 🔹 پیشنهاد ما به #داریوش_وکیلی مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران این است که آقای #مدیرکل بهتر است به جای حاشیه، شکایت بی مورد و پرونده‌سازی‌های متعدد برای #اصحاب_رسانه به خصوص تیم رسانه‌ای کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان کمی به فکر کار برای خانواده معظم شهدا و جامعه ایثارگری استان باشید. 🔹 #به_زودی با هماهنگی‌های لازم با دستگاه‌های مربوطه، روند و اسناد #پرونده_قضایی ایجاد شده و تهمت‌های متعدد مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان اصفهان را برای مدیریت و خبرنگاران کانال رسمی گلستان شهدا را برای روشن شدن اذهان عمومی جامعه به خصوص خانواده بزرگ شهدا و ایثارگری استان اصفهان منتشر خواهیم کرد. 🔹 لازم به ذکر است پس از بررسی‌های قاضی محترم پرونده، مبنی بر پنج اتهام عنوان شکایت مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران از کانال گلستان شهدا اصفهان، در تمامی پنج مورد شکایت؛ #قرار_منع_تعقیب برای تیم رسانه‌ای کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان صادر گردید. کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @GolestanShohadaEsf
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 سن شهادت: ۲۵ سال اهل شهرستان اصفهان 🍃تصمیم گرفته بود به مدرسه برنگردد. خیلی توی فکر بود. می گفت: "دوست دارم برم حوزه علمیه اما! اما نمی دانم الان بروم حوزه، یا اینکه درس هنرستانم را تمام کنم بعد برای حوزه اقدام کنم." 🍃فردا صبح رفت دنبال ثبت نام حوزه! پرسیدم: "چی شد، تصمیم گرفتی طلبه بشی!؟" مکثی کرد و ادامه داد: "دیشب خواب عجیبی دیدم! از حاج آقا تعبیرش را سوال کردم: گفت: تعبیرش این است که شما عالم و یاور دین می شوی! اما تاخیر نکن. باید سریع اقدام کنی!" با تعجب گفتم: "چه خوابی دیدی!؟" 🍃مکثی کرد و گفت: "رفته بودم توی مسجد امام اصفهان. همینطور که قدم می زدم یکباره صحنه عجیبی دیدم! آقا امام حسین (ع) در یکی از حجره های بالای مسجد زندانی شده بود! آقا مرا صدا کردند و گفتند: بیا در را باز کن. من هم گفتم: چشم، اجازه بدهید بروم و برگردم. ایشان فرمودند: همین الان بیا! من هم دویدم به سمت بالا و در را باز کردم. در همین لحظه هم از خواب بیدار شدم. 📚 کتاب مصطفی، صفحه 26 الی 27 ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @GolestanShohadaEsf
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 سن شهادت: ۲۵ سال اهل شهرستان اصفهان 🍃مصطفی راهی حوزه علمیه قم شد. يه روز تماس گرفتند از حوزه گفتند: "حالش خوب نیست." رفتم داخل اتاق، دیدم رفتارش عجیب شده است. کسی را درست نمی شناخت. این حالت سابقه نداشت. گفتم پاشو بریم اصفهان، تا حالت بهتر شود. رفتم سراغ لباسهایش دیدم گچی هستند. از آقای میثمی پرسیدم: "چرا لباس های مصطفی همگی گچی هستند؟" گفت: "مصطفی روزهای آخر هفته به کارخانه گچ اطراف قم می رود و در آنجا کیسه گچ پر می کند." 🍃آقای میثمی ادامه داد: "ما از اول فکر می کردیم به دلیل شهریه کار می کند. بعدها فهمیدیم یکی از طلبه ها ازدواج کرده. شهریه ی حوزه کفاف زندگی او نمی داند. برای همین مدتی مصطفی شهریه ی خود را به او می داد. عجیب بود مصطفی بیشترین درآمدش را به دوستش می داد. مصطفی پول را به آقای قدسی می داد و می گفت به عنوان شهریه بدهید فلانی." صحبت های آقای میثمی مرا یاد دوران نوجوانی مصطفی انداخت. آن زمان هم در کارخانه جوراب بافی کار می کرد. او از همان مبلغ ناچیز، به دیگران کمک می کرد. مصطفی به خوبی می دانست: «سعی در برآوردن حاجات مسلمانان از هفتاد بار طواف دور خانه ی خدا بالاتر است و باعث امان بودن در قیامت می شود.» 📚 کتاب مصطفی، صفحه ۳۰ الی ۳۱ ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @GolestanShohadaEsf
5.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_سراب_منافقین (مرصاد انقلاب) پنجم مرداد سالروز #عملیات_مرصاد گرامی باد. شادی روح شهدای #سپاه #ارتش و #بسیج صلوات... کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @GolestanShohadaEsf
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 سن شهادت: ۲۵ سال اهل شهرستان اصفهان 🍃مصطفی یکباره نگاهش به من افتاد. فهمید که من ناراحتم. جلو آمد و با تعجب گفت: دادا، چی شده! گفتم: هیچی، چیزی نیست. دوباره پرسید: پس چرا گرفته ای!؟ دستش را گرفتم و از خانه رفتیم بیرون. گفتم: ما حدود ۲۵۰ نفر را دعوت کردیم. شام هم به همین میزان تهیه کردیم. بعد با ناراحتی ادامه دادم: اما هر کی رو که فکر نمی کردیم اومده! تازه خیلی ها بی دعوت اومدن! الان از زنانه هم پرسیدم. کلا ۴۰۰ نفر مهمون داریم. الان هم باید شام بدیم. چی کار کنیم!؟ 🍃مصطفی مکثی کرد و گفت: این که مشکل نداره، بیا اینجا!! دستم را گرفت و برد پشت خانه. آنجا خانه ی خرابه ای بود که دیگ ها را بار گذاشته بودیم. مصطفی رو کرد به آشپز و گفت: می شه یه لحظه برید بیرون! آشپزها با تعجب رفتند توی کوچه. من هم دم در ایستاده بودم. مصطفی جلو رفت و کنار دیگ ایستاد! از حرکات لبش احساس کردم که دعایی را زمزمه می کند. بعد هم به دیگ ها فوت کرد! وقتی به سمت من بر می گشت لبانش خندان بود. گویی به کار خود اطمینان داشت. بعد با دست اشاره کرد که: بیا داخل، حل شد!! 🍃شنیده بودم برای بزرگان چنین اتفاقی افتاده اما باور کردنش سخت است. آن شب حدود چهل نفر دیگر هم به ما اضافه شد! دو مینی بوس طلبه های حوزه ی قم برای دیدن مصطفی آمده بودند که برای شام آنها را نگه داشتیم! همه شام خوردند! غذا به همه رسید. حتی یک دیس بزرگ غذا هم آخر مجلس آوردیم داخل اتاق و خودمان دور آن نشستیم و خوردیم. مادر با تعجب می گفت:این همه مهمان بی دعوت آمدند. خوب شد غذا کم نیامد! من هم با تکان دادن سر حرفش را تائید کردم. اما دیگه چیزی نگفتم. از آن روز بیشتر به ایمان و تقوای مصطفی اعتقاد پیدا کردم. مصطفی واقعا مصطفی بود. 📚 کتاب مصطفی، صفحه ۳۹ الی ۴۱ ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @GolestanShohadaEsf
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 سن شهادت: ۲۵ سال اهل شهرستان اصفهان 🍃روزهای پیروزی انقلاب بود. از صبح تا شب دنبال فعالیت های انقلاب بود. مصطفی بیست سالش بود. درس و بحث را کنار گذاشته بود. در یاسوج سپاه تشکیل شد. مصطفی به عنوان فرمانده سپاه یاسوج انتخاب شد. ابتدا قبول نمی کرد اما وقتی پای مسائل شرعی و حفظ انقلاب به میان آمد این مسئولیت را پذیرفت. حالا یک جوان بیست ساله باید یک نظامی عقیدتی را در یک استان مرکزی و مهم مدیریت کند. بزرگترین مشکل استان کهکیلویه بحث خان و خان بازی و نظام ارباب و رعیت بود. 🍃اهالی یکی از مناطق روستایی از خان منطقه ی خود شکایت کرده بودند. خان با تفنگچی های خود مردم را اذیت می کرد. وقتی به روستا رفتیم، خبری از خان نبود، آنها به کوهستان رفته بودند. رفتن به کوهستان خطرناک بود. برای شناسایی مقداری در کوهستان حرکت کردیم. شب در روستا ماندیم. 🍃صبح دیدیم ردانی نیست. گفتند: "از نیمه شب از او خبری نیست. شاید آدم خان او را برده باشند." هنوز هوا روشن نشده بود که با رفقا از خانه بیرون آمدیم. دیدیم دو نفر از دامنه کوه پایین می آیند. یک نفر یقه دیگری را گرفته بود و با سرعت پایین می آمد. وقتی پایین رسیدند ترس ما برطرف شد. باور کردنی نبود. مصطفی دستان خان را بسته بود. یقه او را گرفته و به پایین می آورد. همه بچه های سپاه فهمیدند مصطفی فقط یک روحانی و مبلغ نیست. او پای کار که برسد یک فرمانده شجاع نظامی است. 📚 کتاب مصطفی، صفحه ۴۵ الی ۴۷ ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @GolestanShohadaEsf
#جُندُالله نام و نشان در #گمنامی دارند آماده، مبارز، مجهز به سلاح ایمان و سر در وادی #شهادت دارد. آنها با توکل و ایمان بالای خود به خداوند متعال معجزه‌ها رقم می‌زنند. #منهم_من_ینتظر کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @GolestanShohadaEsf