🦜شعرکده گل وبلبل🦜
جمعه به جمعه چشم من منتظر نگاه #تو ڪے دل خسته ام شود😞 معتڪف پناهِ #تو زمزمه ے لبان من این طلبست ا
غروبجمعه🥀🥀
🍂چقدر چله نشینی؟! چهل چهل تا چند؟
چقدر جمعه گذشت و نیامدی، سوگند
🍂تو نیستی و جهانم پر از فراموشیست
جهان عاشقیام را غروبها آکند...
✍ایـن جُمعـه هَـم گُـذَشـت ...
آقـٰا نَیـٰامَـد ...😭
• در فکر آرزوهای دور و درازی هستیم
• عمرمان بسرعت میگذرد ...
• خیلیها یادشون رفته یکروز میمیرند و باید اون دنیا جواب پس بدن ...
• در آخرالزمان عده کمی از مردم در این فرصتها هوشیار و آگاه و بیدار میشوند و به خود میآیند.
• در آخرالزمان هر روز حق و باطل روشن و روشنتر خواهد شد تا بهانهای برای کسی نماند تا روزی که ظهور به وقوع بپیوندد ...
🌤متی ترانا و نراک
عمرمان بر باد رفت...
تنها خواستهام همین است :
متی ترانا و نراک؟
کی میشود شما ما را و ما شما را ببینیم مولای من ...
الـٰلّهُمَعَجــِّلِلوَلــیِّکَاَلْفــَرَجْبحق حضرتزینبکبرۍسلاماللهعلیها🕊
«#یاصَاحِبَ_الزَّمان_اَدْرِکنی»
«#یاصَاحِبَ_الزَّمان_أغِثنی»
اشک گر یک قطره اش با معرفت آید برون
از برای شاه دین آن کشته صحرای خون
قطره ای از آن تو را یار شَه عطشان کند
قلب ها را مملو از شیرینی ایمان کند
توبه ات مقبول می گردد به آن دریای شور
میشوی سر تا به پا پاک و مطهر همچو نور
اشک اما گر بود بی معرفت آن را چه سود؟
مثل اشکی که ز چشم آید ز گرد خاک و دود!
"عاصی"
🍃🖤🍃😭
«امام حسین عَلیه السلام»
دل مَبَنداَی دل به هرشاه وگدا اِلاّحُسین
میشَوَی اَز هَرکسی آخَر جُدا اِلاّ حُسین
جُزعلی آن مَظهَرعشق ووَفاداری نَبود
دَر زَمین وآسمان خون خدا اِلاّ حسین
گَرتورامُلک سُلیمان هَم بکَف باشدبدان
دَستگیر تو نَگَردَد دَر جَزا اِلاّ حُسین
هَرکه رادَردی بُوَداینجا مُداوا می شَوَد
کس نَداند چارهٔ هَردَرد را اِلاّ حُسین
پنج تَن جَمعَندوسوی آسمان دَست دُعا
و گرفتندی زسَر عَماّمه ها اِلاّ حُسین
ماشَهیدان زیادی دَر رَه دین داده أیم
ونداریم ما شَهید بِل قَفا اِلاّ حُسین
بالَب تشنه. تَن زَخمی. میان موج خون
کَس نَخوانده آیهٔ قالوا بَلا اِلاّ حُسین
بانگ هَل من ناصرَش راهَم نداده کس جواب
کس ندارد این هَمه بَزم عَزا اِلاّ حُسین
بَرسَرپیراهَنَش دعوا شده درقَتلگَه
کَس نَگَشته این چنین بی اَقرَبا اِلاّحسین
قصّهٔ اَنگُشت واَنگُشتَر بمانَدکه نَرَفت
رَأس پُرخون دردل طَشت طَلا اِلاّ حُسین
«خسروی فَر»
هرکسی از عشق با خود یادگاری میبرد
یادگار من غمی در جان و زخمی بر تن است!
#فاضل_نظری
من احساس عشق را تجربه نکردهام
اما گاهی حسرتِ آن دستی را میخورم
که حسین علیه السلام بر صورت حُر و جَون کشید ..
💌-استاد صفایی حائری
حسينبيشترازآبتشنھلبيڪبود؛
اماافسوسکھبھجاۍ
⇦افكارش؛
⇦زخمہایتنش؛
رونشونموندادنوبزرگترين
دردشوبیآبینامیدن(:"
#محرم
مثل شربت های تلخ کودکی هایم شدی
ناگوارایی ولی من را مداوا میکنی
- شاکری
وقتی که تن حسین بی سر شده بود
دلشوره ی زینب دو برابر شده بود
از خولی و شمر دیرتر می آمد
افتادن و گریه کار خواهر شده بود
تنها نه فقط رقیه، در ظهر عطش...
از غصه ات آفتاب لاغر شده بود
در ظهر دهم حرف سر و خنجر بود
در عصر دهم صحبت معجر شده بود
ابرو به هم آورد ابالفضل...چقدر
با دیدن حرمله مکدر شده بود
با خاطره ی خنده ی معصوم علی
چشمان رباب روز و شب تر شده بود
گیسوی سه ساله کوچه پس کوچه ی شهر
بازیچه ی دختران کافر شده بود
از غربت زین العابدین این بس که
در شام ، یزید ، روی منبر شده بود
#شهریار_سنجری