eitaa logo
گلشن راز
108 دنبال‌کننده
634 عکس
2 ویدیو
1 فایل
ارتباط با ادمین @Fseraj
مشاهده در ایتا
دانلود
دو دست دعا فرا برده ام بسوی آسمان ها که تا پر کشم به بال غمت رها در کهکشان ها چو نیلوفر عاشقانه  چنان می پیچم به پای تو که سر تا پا بشکفد گل ز هر بندم در هوای تو به دست یاری اگر که نگیری تو دست دلم را دگر که بگیرد به آه و زاری اگر نپذیری شکسته دلم را دگر که پذیرد @golshaneraaz
بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان تا که می‌جستم ندیدم تا بدیدم گم شدم گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان در خیال من نیامد در یقینم هم نبود بی نشانی که صواب آید ازو دادن نشان چند گاهی عاشقی برزیدم و پنداشتم خویشتن شهره بکرده کو چنین و من چنان در حقیقت چون بدیدم زو خیالی هم نبود عاشق و معشوق من بودم ببین این داستان ابو سعید ره @golshaneraaz
ای به ولای تو تولا ی من از خود و اغیار تبّرای من سود تو سرمایه سودای من گر بشکافند سراپای من جز تو نجویند دراعضای من صحبت لاری ره @golshaneraaz  
ای نسخهٔ نامهٔ الهی که توئی وی آینهٔ جمال شاهی که توئی بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست در خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی مولانا ره @golshaneraaz  
هرجا که چشم های تو افتاد فتنه اش آن بخش شهر پر شده از اغتشاشها گیسو به هم بریز و جهانی ز هم بپاش! معشوقه بودن است و «بریز و بپاش» ها @golshaneraaz
گلشن راز
هرجا که چشم های تو افتاد فتنه اش آن بخش شهر پر شده از اغتشاشها گیسو به هم بریز و جهانی ز هم بپاش! م
با خنده کاشتی به دل خلق٬ "کاش ها" با عشوه ریختی نمکی بر خراش ها ایزد که گفته بت نپرستید پس چرا؟ دنیا پر است این همه از خوش تراش ها؟! از بس به ماه چشم تو پر میکشم٬ شبی آخر پلنگ می شوم از این تلاشها! حسین زحمتکش https://eitaa.com/golshaneraaz
خواهم که شود دست سراپای وجودم در شغل عنان گیری یکران تو باشم در بزمگه یوسف اگر ره دهدم بخت درآرزوی گوشهٔ زندان تو باشم @golshaneraaz
گلشن راز
خواهم که شود دست سراپای وجودم در شغل عنان گیری یکران تو باشم در بزمگه یوسف اگر ره دهدم بخت درآرزوی
این بس که تماشایی بستان تو باشم مرغ سر دیوار گلستان تو باشم کافیست همین بهره‌ام از مائدهٔ وصل کز دور مگس ران سر خوان تو باشم این منصب من بس که چو رخش تو شود زین جاروب کش عرصهٔ جولان تو باشم در تشنگیم طالع بد جان به لب آرد گر خود به سر چشمهٔ حیوان تو باشم من وحشیم و نغمه سرای چمن حسن معذورم اگر مرغ غزلخوان تو باشم وحشی بافقی ره https://eitaa.com/golshaneraaz
باز آی دلبرا که دلم بی قرار توست وین جان بر لب آمده در انتظار توست در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست جز باده ای که در قدح غمگسار توست . @golshaneraaz
ساقی به دست باش که این مست می پرست چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست هر سوی موج فتنه گرفته ست و زین میان آسایشی که هست مرا در کنار توست @golshaneraaz
گلشن راز
باز آی دلبرا که دلم بی قرار توست وین جان بر لب آمده در انتظار توست در دست این خمار غمم هیچ چاره نیس
سیری مباد سوخته ی تشنه کام را تا جرعه نوش چشمه ی شیرین گوار توست بی چاره دل که غارت عشقش به باد داد ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست هرگز ز دل امید گل آوردنم نرفت این شاخ خشک زنده به بوی بهار توست ای سایه صبر کن که برآید به کام دل آن آرزو که در دل امیدوار توست هوشنگ ابتهاج https://eitaa.com/golshaneraaz
مژه بر هم نزدم آینه‌سان در همه عمر بس که در دیده‌ی من شوق تماشای تو بود حزین لاهیجی ره @golshaneraaz