#روضه_امام_جواد
#روضه_امام_حسین
( علیهما السلام )
#استاد_حاج_اسماعیلی
#دستگاه_ماهور
#گوشه_خاوران
چند جمله ، ذکر مصیبت آقا جواد الائمه ... خیلی مصائب دید ، هر کدوم از روضه های آقا جوادالائمه خودش یه مصیبت سنگینیه ، اما وقتی اون مصیبت رو یاد میکنی ، بی اختیار دلت میره کربلا ...
مثل یک شمع
کف حجره چکیدن
سخت است
وسط خانه ی خود
زَهر چشیدن سخت است
از سوی همسر خود
طعنه شنیدن سخت است
پَرِ خود را
به رویِ خاک کشیدن
سخت است
#شاعرمحمدجوادشیرازی
دوتا از امامای ما با زَهری که توسط همسرانشون خورانیده شد ، مسموم شدند ! یکی امام مجتبی بود ، یکی هم میوه ی دلِ امام رضا ، آقا جوادالائمه ... اما برا امام جواد خیلی سنگین تربود ! بگم برا چی ؟ موقعی که امام مجتبی رو اون زنِ خبیثه مسموم کرد بلافاصله خونه رو ترککرد ، تنها کسانیکه اومدن کنار امام مجتبی ،خواهراش بودن و برادراش ، بچه هاش اومدن ، زینب از امام مجتبی پرستاری میکرد ... اماقربونت بِرَم یا جوادالائمه ، موقعی که اون زنِ خبیثه آقا رو مسمومکرد ، درهای حجره رو بست ، اجازه نداد کسی بیاد به ملاقات آقا ، هی از شدت زَهر به خودش میپیچید ،هی صدا میزد یه قطره آب به لب خشکیدم برسانید ! جگرم داره میسوزه ... میخام بگم آقاجان یا جوادالائمه ... قربونت بِرم آقاجان ، تشنه از دنیا رفتی ، اما دلها بسوزه بَرا جدّ غریبت حسین ... آه ... نه تنها تشنه ، نه تنها گرسنه ... ،آه همه ی مصیبتهای دنیا رو ارباب ما کِشید ... بگم ؟ بِبرمت توو اون لحظه ی آخر توو گودال قتلگاه ؟
#روضه_ماهور
#آواز_ابوعطا
بسمت گودال از
خیمه دویدم من
امامجواد خواهر نداشت ... اما میخام بگم یا جوادالائمه ، خوب شد شما خواهر نداشتی ، ارباب ما چی کشید اون لحظه ی آخری که خواهرش اومد بالای گودال ؟ یه نگاهی کرد ، دید : « و الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِه » آه ... حسین همه ی توانشو جمع کرد ، صدا زد : خواهرم برگرد ... تو طاقت نداری این صحنه ها رو ببینی ... « وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ » { آیه 227 سوره شعراء }
20/3/1403
https://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
#روضه_حضرت_زینب
#روضه_فرزندان_حضرت_زینب
( صلوات الله علیهم )
#استاد_حاج_اسماعیلی
#دستگاه_ماهور
#گوشه_خاوران
بنا نبود بمانی
غریب در صحرا
عقیله ی بنی هاشم
( دوتا آقازاده داره توو کربلا ، یکی محمد ، دومی عون ، بعد شهادت علی اکبر ، دیگه زینب طاقت نیاورد ، خودش لباس رزم ، به تنشون کرد ، آوردشون مقابل ابی عبدالله ، حالا میخواد براشون اِذنِ میدان بگیره ... )
بنا نبود
بمانی غریب در صحرا
حسین جان
و خواهرت بشود
بی نصیب در صحرا
بنا نبود
که تکیه به نیزه ات بزنی
مرا برای جهاد عظیم
خط بزنی
بنا نبود
مهیّای سوختن باشی
میانِ خیمه ، پیِ
کهنه پیرهن باشی
(حسین جان ، نبینم تنها بمونی ، داداش ... )
#اوج
زمین نیفت
کتابِ مقدس زینب
فدای بی کَسیت
ای همه کَسِ زینب
#گوشه_خاوران
به راه عشق تو
این چشمِ تَر که چیزی نیست
جگر برای تو دادم
پسر که چیزی نیست
(هی داره التماس برادر می کنه)
بیا خودت
پسران مرا ببر میدان
که پیش مرگ تو باشند
هر دو در میدان
بیا که شاهدِ
حاجت روائیت باشند
بزرگکردمشان
تا فدائیت باشند
( هر کاری کرد دید ابی عبدالله اجازه نمیده )
#اوج
تو را به جان من آقا
قبول کن بروند
به حق چادر زهرا
قبول کن بروند
#گوشه_خاوران
چه بهتر است نبینند
راه بسته شده
در اِزدحام رهِ قتلگاه
بسته شده
چه بهتر است نبینند
زخم حنجر را
به سمت خیمه ی زنها
هجوم لشکر را
#اوج
چه بهتر است نباشند و
خونجگر نشوند
شبیه من وسط خیمه
خونجگر نشوند
چه بهتر است نبینند
اوج این غم را
به روی مادرشان
ضربه های محکم را
(حسین جان ، اینها غیرتی اند ، اینها طاقت ندارن ببینن دستای مادرشون بسته باشه ... )
چه بهتراست نبینند
آب خواهم شد
اسیر، وارد بَزمِ شراب
خواهم شد ...
#گوشه_خاوران
بالاخره ، هر جوری که بود برادر و راضی کرد ، اولی برادر بزرگتر محمد وارد میدان شد ، آنچنان ضرب شصتی گرفت ، خیلیها رو از لشکر دشمن به زمین انداخت ، موقعی که رو زمین افتاد ، برادر کوچکتر عون اجازه گرفت وارد میدان شد ، این برادرم لشکر به زمینش انداختن ... اینجا بود زینب اومد تووخیمه دیگه بیرون نیومد ...
#اوج
میگن ابی عبدالله ، خودش تنهایی اومد بالا سر جنازه ی این دوتا آقازاده ، هر دوتا رو باهمدیگه در آغوش گرفت ، اما هر چی منتظر شد زینب بیاد ، دیدن زینب از خیمه بیرون نیومد ...
تا که خجالتی نکِشد
شاهِ کربلا
زینب درون خیمه ی خود
بیصدا گریست
هر جا نشستی ناله بزن « یا حسین » ...
#روضه_ماهور
5/3/1404