eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
16.8هزار دنبال‌کننده
27.6هزار عکس
11.2هزار ویدیو
36 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1 🔹آیدی مسابقه @Ya_SAHEBALZAMAN_M
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️رهبر انقلاب، روز گذشته: در قضیّه‌ فلسطین، آنچه جلوی چشم همه‌ی دنیا است جنایتِ نسل‌کشیِ رژیمِ غاصب است؛ این را همه‌ دنیا دارند مشاهده میکنند. ۱۴۰۲/۷/۲۵ ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️بلند شو علمدار علم رو بلند کن ... 💔 ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
51.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 قرائت دعای جوشن صغیر ، توسط مداح اهل بیت حاج جواد حسینخانی در گلزار شهدای کرمان ▪️دعایی که رهبر معظم انقلاب به مجاهدان حزب‌اللّه توصیه کردند ... ▪️خواندن این دعا در مواقع احساس خطر از ناحیه دشمن توسط علما بسیار سفارش شده است! تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔@golzarkerman
10.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇵🇸 سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: راهی جز مبارزه وجود ندارد ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
امروز غزه کربلاست ▪️اقدام ددمنشانه رژیم جعلی و سفاک صهیونیستی در هدف قرار دادن بیمارستانی در غزه و شهادت بیش از هزاران زن و کودک فلسطینی را محکوم کرده و همدردی خود را با ملت مظلوم فلسطین اعلام میداریم . ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
1.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸درست کردن کاردستی در مورد کودکان فلسطینی توسط غرفه کودک خادمین گلزار شهدای کرمان ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
📚 انتشار کتاب «دردانه ی کرمان» 🔷 خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا 📌از شما همراهان عزیز و گرامی خ
📚 انتشار کتاب «دردانه ی کرمان» 🔷 خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا 📌از شما همراهان عزیز و گرامی خواهشمندیم با ما همراه باشید ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
📚 انتشار کتاب «دردانه ی کرمان» 🔷 خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا 📌از شما همراهان عزیز و گرامی خ
« بِسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیم » صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «دردانه ی کرمان» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل پنجم:روایات سوریه 🔸صفحه: ۲۶۴-۲۶۵-۲۶۶ 🔻ادامه قسمت:۱۵۹ همرزم شهید:شیخ عباس حسینی روزی، ابو مهدی وچند نفر دیگر،۳۰۰،۲۰۰متر جلوتر از ما،از شب تا صبح سنگر می زدند.نزدیک صبح،ابو مهدی خسته می شود و پشت سنگری خوابش می برد.ناگاه مسلحین جلو می آیند.همه ی بچه های مهندسی فرار می کنند و حواس شان به ابو مهدی نبوده.ابو مهدی زمانی متوجه می شود که محاصره شده بوده.بیسیمی بر می دارد وکمک می خواهد.من و حاج حسین وچند نفر از بچه ها در منطقه دور هم نشسته بودیم.یکهو صدایی از پشت بیسیم شنیدیم.داد می زد«من رو دارند می گیرن...»همه دور بیسیم جمع شدیم.هنوز نمی دانستیم کیست وچه اتفاقی افتاده! تا خودش گفت «ابو مهدی هستم...» فهمیدیم دشمن به بچه های مهندسی نزدیک شده!یکی از بچه ها گفت«همه ی بچه های مهندسی اومده اند عقب!»دشمن فهمیده بود که ابو مهدی تنهاست و سلاح هم ندارد.ابو مهدی،خیلی سبزه بود. پشت بیسیم،صدای حرف زدن دشمن را می شنیدیم.یکی گفت«این سودانیه!» دیگری گفت«افریقاییه!»هر چه دشمن نزدیکتر می شد،ابومهدی بیشتر داد می زد.هفت هشت ایرانی بودیم.دویست سیصد فاطمی وسیصد چهارصد سوری هم در منطقه بودند.همه گفتند«دیگه کاری از دست ما بر نمی آد.۳۰۰،۲۰۰متر بین ما فاصله است ودشمن ۱۰متر باهاش فاصله داره.اگه ما هم الان بریم،کاری از دستمون بر نمی اد.مارو هم می زنند...» حاج حسین هیچ نگفت.فوری پا شد وتنها رفت.اصلا برایش مهم نبود که کسی دنبالش می آید یا نه.سلاحی هم بر نداشت؛دست خالی وتنهایی رفت.داد زدیم «حاج حسین،منتظر بمون...یه فکری ،نقشه ای...»گفت«دیگه جای فکر کردن ونقشه کشیدن نیست.مگه نمی بینین آبروی ایرانی ها داره می ره؟!» تا آن موقع،اصلا اسیر ایرانی،دست آن ها نیفتاده بود.بین لودر تا ما،یک دشت بود.سه چهار خانه در آن دشت بود که با ما تقریبا۶۰متر فاصله داشت.بچه ها تا آمدند آماده شوند،چهار پنج دقیقه ای طول کشید.دشمن رسیده بود.تا آن خانه.حاج حسین بلند بلند داد زد«بیایید وبگیریدو دورشون بزنید.»دشمن،خیلی نزدیک ابو مهدی شده بود.با صدای حاج حسین،خیلی ترسیدند؛آخر فکر می کردند ابو مهدی تنهاست!حاج حسین داد زد«ابو مهدی، از لودر بیا پایین،یه جایی قایم شو تا بچه ها برسند»هیچ کس پشت سر حاج حسین نبود.همه می گفتیم بریم؟!نمی دانستیم چه کار باید بکنیم!داشتیم نقشه می کشیدیم که آقای محمود آبادی آمد وگفت«بچه ها،یه نفر اون جلو گیر کرده.» گفتیم«حاج حسین رفت کمکش.»با تعجب گفت«تنها؟!»فوری سلاح برداشت،سوارماشین شد و پشت سر حاج حسین حرکت کرد. ✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman