گلزار شهدای کرمان
•🌸• به یاد شهدای اولین روز از عملیات غرور آفرین #بیت_المقدس ، ڪه مزار مطهرشان در گلزار شهدای کرمان
خصایص بارز شهید:
وی بسیار خوش اخلاق ، خنده رو، و عاشق امام زمان (عج) بود🤗
شب های جمعه، برای شرکت در دعای #کمیل به مسجد می رفت🤲🏻
شب ها بدون وضو و خواندن #قرآن نمی خوابید
و صبح ها با خواندن قرآن،
روز خود را آغاز می كرد.✨
همواره در سلام گفتن پیش دستی می نمود؛
از زمانی که به سن تکلیف رسید،
نماز و روزه اش ترک نشد.
روحش شاد💐
#شهید_مجید_سرمست
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاط
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت آقای"علی نجیب زاده"
🔹صفحه ١۵٧_١۵۵
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
#پارت_شصت_و_هفتم 🦋
((مدیون پدر و مادر))
فهمیدم که تربت کربلا ست و حسین این همه مدّت دنبال مهر کربلا بوده است!
نمازش که تمام شد، گفتم: «دنبال مُهر #کربلا می گشتی؟!»
گفت: «آفرین! پس بالاخره متوجّه شدی.
دیدی گفتم اگر دقّت کنی می فهمی.»
گفتم: «حالا اینقدر مهم این است که شما هر جا به خاطر آن کلی معطّل می کنی؟!»
گفت: «تو میدانی #سجده کردن روی مهُر کربلا چقدر ثواب دارد؟»
وقتی این حرف را زد، دیدم حالش دگرگون شد. 😔
شروع کرد از کربلا و امام حسین (علیه السلام) ❤️ صحبت کردن.
وقتی بحث امام حسین (علیه السلام) پیش آمد، گفت: «من توی دنیا از یک چیز خیلی لذّت می برم و آن را مدیون پدر و مادرم هستم.
می دانی چه چیز؟»
گفتم: «نه! نمی دانم.» 🤷♂
گفت: «می خواهی برایت بگویم؟»
گفتم : «البتّه! بگو!»
گفت: «از اسم خودم.
من هر وقت نام "حسین" را می شنوم یا حتّی زمانی که کسی مرا به این نام صدا می کند، خیلی لذّت می برم. 😌
من واقعاً مدیون"پدر و مادرم" هستم که چنین نامی برایم انتخاب کرده اند.» 😍
با چنان عشق و علاقه ای از امام حسین (علیه السّلام) و این نام با عظمت صحبت می کرد که انسان سر جایش میخکوب می شد!!
حرف هایش که تمام شد، دوباره راه افتادیم.
در طول راه دائم به صحبت های او فکر می کردم و اینکه سعی داشت خودم متوجّه قضیّه شوم.
همانطور که گفته بود، این مسئله همیشه در ذهنم باقی ماند.
وقتی به مقصد رسیدیم، گفتم : «الوعده وفا؟»
گفت: «چه وعده ای؟!» 🤔
گفتم : «قرار بود علّت خنده ات را بگویی.»
دوباره خندید😄:«راستش به خاطر کاری بود که تو قبلاً انجام داده بودی.»
گفتم: «ما که تا به حال همدیگر را ندیده بودیم!»
گفت: «دیده بودیم، امّا چون آن موقع همدیگر را نمی شناختیم، تو متوجّه من نشدی.»
گفتم: «حالا چه کاری بود؟» 🤔
گفت: «یادت هست که یک روز
#کرمان توی خیابان شریعتی، بچّه ها داشتند به یک نفر تذّکر اخلاقی می دادند و آن وقت تو از راه رسیدی و سیلی توی گوش طرف زدی؛
هیچ کس هم متوجّه نشد؛
من همان موقع در میان جمع بودم و فهمیدم تو سیلی زدی.»
درست می گفت. ما چند نفر بودیم که در خیابان شریعتی یا بعضی جاهای دیگر اگر به موردی بر می خوردیم یا منکری میدیدم، می ایستادیم و تذکّر می دادیم.
تعدادشان هم زیاد بود، من تازه از راه رسیده بودم.....
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#اطلاعیه ❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خان
#اطلاعیه ❕
🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم.
لذا از خانواده، آشنایان و همرزمان دو شهید بزرگوار:
#شهید_مهدی_پور_حسینی_نژاد
و
#شهید_محمود_نامجو
خواهشمندیم در تکمیل اطلاعات این شهیدان با مراجعه به ادمین کانال به آیدی
@GSK_Admin
ما را یاری نمایند.
با سپاس از همکاری و همراهی شما...
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسم اللہ قاصم الجبارین 🍃 🎥هم اکنون پخش دعای ابوحمزه ثمالے از صفحه سوم گلزار شهدا(صفحه لایو) 📱صفح
🍃بسم اللہ قاصم الجبارین 🍃
🎥هم اکنون پخش دعای ابوحمزه ثمالے
از صفحه سوم گلزار شهدا(صفحه لایو)
📱صفحه اینستاگرام ما:
@shohada_kerman.ir
🍃التماس دعا🍃
#با_ما_همراه_باشید
#شب_هیجدهم_ماه_رمضان 🌙
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت ماجرای آشنایی #سردار_سلیمانی و سیدحسن ن
#سردار_بی_مرز 🦋
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷
♦️به روایت
🍃مشتی گری👍🏻
#جانباز قطع نخاعی ناصر توبهایها در سن ۲۱ سالگی فرماندهی یکی از گردان های #لشکر ۴۱ ثارالله کرمان را بر عهده داشت که در آن زمان #حاج_قاسم_سلیمانی در سمت فرماندهی لشکر خدمت می کرد.
#سردار_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی وقتی نزدیک ایام عید می خواست به کرمان و به دیدار والدین خود برود به همسر این جانباز زنگ می زد و می گفت: "من دو روز به خانه شما می آیم."
لباسی تهیه می کرد و به خانه او می رفت. جانباز را استحمام می داد، تخت او را آماده می کرد و در این دو روز به همسر جانباز می گفت کار آشپزخانه هم به عهده من است؛ دو روز خدمت گذاری این جانباز قطع نخاعی را داشت؛ بعد به سمت کرمان میرفت.
🌷این جانباز در دی ماه سال ۱۳۹۲ به دیار حق شتافت.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
👈🏻فاصلہ ها را بخاطر این فاصله ها،✋ رعایت کنیم...⚜ ✅سنگـر عوض میشہ ولے جنگـہ! 🇮🇷خداقوت مدافعان س
بهش گفت مامان از اینکه کنارمون نیستی خسته شدیم 😣
شما از اون ماسکها 48 ساعته خسته نشدین ☹️
گفت:گاهی وقتام باید سخت ترین و بدترین دردارو بکشی🙃
تا بهترین و قشنگترین تغییرارو پیدا کنی!😉💓
#خدا_قوت 💪
#مدافعان_سلامت 🇮🇷
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
#تلنگـر ❌
آیٺ الله جـاودان مےفرمـودند:👇🏻
اگہ کسےدرجنگ
#شهید بشہ یڪبارشهـیدشده 🙂
اماکسے اگہ
باهواےِ نفـس خودش بجنگه
هر روز #شهید میشہ🙃
نفس را باید ڪشت...!
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
زندگی زیباست اما شهادت زیباتر😍
👈🏻 خوشا به سعادت آنهایے ڪہ با شہادت رفتند...🕊
#شهید_رحمان_کرمی_رباطی
#شهید_علیرضا_انجم_شعاع
#سالروز_شهادت
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
|💚| #سه_شنبه_های_مهدوی |💚| سلام بر آن مفــردِ مذڪر غایب!🖐🏻 آقاے ما ..! غفلت مـا از #غیبت تو غم ان
آقـای من😔
کاش فریاد "لبیک یا مهدی" منتظرانت
زودتر به ندای "أنا المهدی" تو
رنگ زیبای ادرکنی بگیرد ...❤️
که آخر به سر آید
تنهایی منتظر و منتظران ...😭
#سه_شنبه_های_مهدوی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت آقای"علی نجیب زاده"
🔹صفحه ١۵٨_١۵٧
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
#پارت_شصت_و_هشتم 🦋
((مدیون پدر و مادر))
من تازه از راه رسیده بودم دیدم آن بندهٔ خدا اصلاً گوشش به حرف های بچّه ها بدهکار نیست.
انگار خیلی از قضیّه پرت است. خلاف کرده و با این حال در کمال پررویی کارش را توجیه می کند.
من ناراحت شدم. ویک سیلی به طرف زدم،👊 امّا این کار را آن قدر سریع انجام دادم که هیچ کدام از بچّه ها، حتّی خود آن فرد نیز متوجّه من نشدند.
من هم چیزی به روی خودم نیاوردم. دستانم را توی جیب اورکُتم کرده بودم و تماشا می کردم.
حالا محمّد حسین داشت آن جریان را
یادآوری می کرد.
گفت: «خنده های من 😄به خاطر همین بود که تو مرا نشناخته بودی، امّا من تا دیدمت، سریع شناختم.
اتّفاقاً یک بار هم با #حاج_حمید_شفیعی
بودیم که شبیه این جریان را دیدم.
با اتوبوس به #جبهه می رفتیم، توی ترمینال شیراز یک بنده خدایی دست زن و بچّه اش را گرفته بود و داشت از جلوی اتوبوس رد می شد.
راننده فحش خیلی رکیکی به مرد داد، آن بنده خدا که آدم خیلی ضعیفی هم بود، جلو آمد و گفت : «چرا فحش می دهی؟ 😠
مگر من چه کار کردم؟»
راننده بدون اینکه مراعات زن و بچّه او را بکند، یکی دو تا فحش دیگر هم داد. 😱
"حاج حمید" که خیلی عصبانی شد😤
رفت طرف راننده و گفت: «تو مگر خودت ناموس نداری؟ چرا فحش می دهی؟مگر این بدبخت چه کار کرده؟
غیر از این است که از جلوی ماشین تو رد شده؟!»
راننده پررویی کرد و دست از بی تربیتی بر نداشت.
حاج حمید هم ناراحت شد و محکم جلوی یک منکر ایستاد و به خاطر دفاع از یک مظلوم و #نهی_از_منکر خودش را به خطر انداخت.
و آن سختی را متحمّل شد.
خیلی لذّت دارد انسان در راه #خدا و به خاطر رضایت او این طور عمل کند.
در هر صورت این خنده های من😄 هم بخاطر آن کار خالصانه ای بود که تو در خیابان شریعتی انجام دادی.
سعی کن همیشه همین طور باشی. اگر جایی موضوعی پیش آمد و کاری انجام دادی، هدفت"رضای خدا" باشد.»
حرف های #محمّد_حسین خیلی برایم جذّاب بود. 👌
حسابی به او علاقه مند شده بودم. ❤️
این سفر که اوّلین برخورد من با محمّد حسین بود، پایهٔ دوستی عمیق شد و برای همیشه در خاطرم جای گرفت.
💠هرگزم نقش از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#اطلاعیه ❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خان
#اطلاعیه ❕
🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم.
لذا از خانواده، آشنایان و همرزمان دو شهید بزرگوار:
#شهید_حمید_اسدی_یارضوی
و
#شهید_مهدی_آب_بر
خواهشمندیم در تکمیل اطلاعات این شهیدان با مراجعه به ادمین کانال به آیدی
@GSK_Admin
ما را یاری نمایند.
با سپاس از همکاری و همراهی شما...
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شب_قدر
#گلزار_شهدای_کرمان
💠هم اکنون...
قرائت دعای جوشن کبیر...
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🍃مشتی گری👍🏻 #جانباز قطع نخاعی ناصر تو
#سردار_بی_مرز 🦋
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷
♦️به روایت
🍃خاطرهی زیبا از شهیدسلیمانی
آقای خالقی اهل زرند کرمان و ساکن قم، حدود ۳۰ سال پیش با #سردار_سلیمانی عقد اخوت بستند .
حاج قاسم قبل از #شهادت به آقای خالقی تماس☎️ میگیرد تا با هم به زیارت بروند.
آقای خالقی تعریف میکرد، رفتیم قم و حاج قاسم حرم حضرت معصومه (س)💚 را زیارت کرد و بین خادمان نشست و به گفتگو پرداخت.
بعد به سمت خانه رفتیم و دم در، یکی را که به زبان عربی صحبت میکرد، در آغوش گرفت که متوجه نشدم چه گفتند و بعد از صحبت یک #انگشتر که در انگشت کوچکش بود، به آن فرد داد. بعد که میخواست به تهران برود گفتم من تا میدان ۷۲ تن میآیم که اصرار کرد و گفت: نه، خودم تنها میروم، اما من اصرار کردم تا ایشان را همراهی کنم.
تا اینکه تا تهران با هم آمدیم. در مسیر تهران به من گفت که خیلی با این انگشتر #نماز_شب خواندهام، اگر اتفاقی برایم افتاد این انگشتر را در قبرم بگذارید.
آقای خالقی میگفت که رمز اینکه دست با انگشتر ماند، شاید همین علاقه وی بود.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
نماهنگ _ تنهاترین.mp3
2.83M
▪️▪️▪️
دل من هـــواتــــــو ڪرده
من هوامو از تــو مےخوام
اومدم بگم ڪه امســال،
"ڪربلامو" از تو مےخوام..
▪️▪️▪️
|حاجمهدیرسولی|
#مناجات
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
#فرازی_از_وصیتنامه
مـادر جـــان؛
وقتی خبر مرگ مرا به تو دادند خدای را شڪر کن و بهترین لباست را بپوش و گریه نڪن ڪه دشمنان #اسلام شاد شوند!
🤲🏻 و دعا ڪنید ڪه خداوند این قربانے ناقابل را بپذیرد..
"به امید حاڪمیت اسلام بر جهان."
#شهید_روح_الله_ملک_پور
#سالروز_شهادت 🍃
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
•🖤•
خــادمین شهدا،
درحال آمادهسازی هدایای مومنانه
#رزمایش_مومنانه 🇮🇷
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
#شهید_سلیمانی :
هرڪس به مدار مغناطيسے علیبنابیطالب"ع" نزدیڪتر شد،
اين مدار بر او اثر میگذارد؛
👈🏻او ڪمیل بن زیاد مےشود،
👈🏻او ابوذر غفاری مےشود،
👈🏻او سلمان پاڪ مےشود.
...
۹۵/۲/۱۴
#امام_علي
#مکتب_حاج_قاسم 🍁
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#خاکریز_دلنوشته_ها ✍ اے ڪاش دعا ڪنے ڪه مادرے بتواند همچون شما، #حاج_قاسم_سلیمانی دیگرے به ایران و
🔖 #خاکریز_دلنوشته_ها
(حاج قاسم)،
نهایت عاقبت بخیری یعنے همین..
سلام مرا به همه #شهدا برسون
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#گلزار_شهدای_کرمان 🌹 کاش میشد عاشقانه❤️ فهمیـد تا #عاشقانه پـرواز🕊 کرد | شهـــ🕊ــدا | دستی برای
#گلزار_شهدای_کرمان 🖤
[ و اشهد أنّ امیرالمؤمنین علے بن ابـی طالب و اولاده المعصومین اثنےعشر ائمّتنا و معصومیننا حجج الله]
°°°
🍃از وصیتنامه شهید سلیمانی🍃
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت آقای"علی نجیب زاده"
🔹صفحه ١۶٠_١۵٩
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاط
#پارت_شصت_و_نهم 🦋
((اینها آدم شده اند!))
قبل از #عملیات_والفجر_هشت بود، اطراف ساختمان نیروهای #اطلاعات، کنار نهر علی شیر قدم می زدم که #محمّد_حسین را بیرون مقر دیدم.
سلام و احوالپرسی کردیم و او دست مرا گرفت و داخل ساختمان برد؛
در همان اتاقی که بعدها مورد اصابت راکت شیمیایی قرار گرفت.
وقتی وارد اتاق شدم، دیدم گویا بچّه ها مشغول خواندن دعای توسّل یا کمیل بوده اند و تازه دعا تمام شده بود.
هر کسی مشغول کاری بود، بعضی هنوز در حال و هوای #دعا 🤲بودند.
گوشه ای نشسته بودم در حالی که با محمّد حسین صحبت می کردم، بچّه ها را هم زیر نظر داشتم، دو نفر از آنها خیلی توجّه مرا جلب کرده بودند.
#محمّد_رضا_کاظمی و #حمید_رضا_سلطانی که با هم مشغول صحبت بودند، حالت عجیبی داشتند، انگار اصلاً توی این عالم نبودند؛
در حال و هوای دیگری سیر می کردند.
با آنکه فاصلهٔ زیادی با آن ها نداشتم، امّا آن قدر آهسته و آرام صحبت می کردند که اصلاً توی این عالم نبودند، در حال و هوای دیگری سیر می کردند.
محمّد حسین متوجّه شد من به آن ها خیره شده ام.
به همین خاطر سعی کرد حرفی به میان بیاورد و ذهن مرا از توجّه به آن ها منحرف کند.
ابتدا حواسم پرت شد، امّا طولی نکشید که دوباره به آن ها خیره شدم.
صورت های هر دو مثل زغال سیاه شده بود، انگار که قیر مالیده باشند.
سعی کردم با دقّت بیشتری به حرف هایشان گوش کنم شاید بفهمم که چه می گویند، بی فایده بود.
فقط پراکنده چیزهایی می شنیدم.
حمید رضا سلطانی سؤال می کرد و محمّد رضا کاظمی برایش توضیح می داد.
صحبت هایشان به طور کلّی به حرف های عادی و دنیوی نمی خورد.
خوب که دقت کردم، دیدم مثل اینکه دارند از برزخ و #قیامت حرف می زنند..
اماّ با حالتی آن قدر عجیب که گویی حرف نمی زنند، بلکه دارند صحنه ای را پیش رویشان تماشا می کنند.
سایر افرادی که داخل اتاق بودند، بی توجّه به آن دو همچنان مشغول کار خودشان بودند.
در این فاصله محمّد حسین دائم سعی می کرد تا با حرف هایش ذهن مرا از توجّه به آن ها باز دارد، امّا فایده ای نداشت.
من آن قدر محو آن دو شده بودم که نمی توانستم چشم برگردانم.
همین موقع هر دو ساکت شدند و گریه می کردند. 😭
اشک همین طور بی وقفه روی صورتشان جاری بود، یعنی قطره قطره از چشمشان نمی چکید، بلکه پیوسته و مداوم روی گونه هایشان سُر می خورد و بر لباسشان می نشست.
گریه می کردند 😭، امّا بی صدا، فقط از ظاهرشان می شد فهمید.
حدود بیست دقیقه قضیه به همین شکل ادامه داشت تا.....
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman