eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
16.4هزار دنبال‌کننده
24هزار عکس
9.7هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1 🔹ادمین مسابقه👇 @Ya_SAHEBALZAMAN_M
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷رهبر معظم انقلاب اسلامی: هر ملتی که هنر را یادگرفت، برای همیشه سربلند است! 《یک دسته گل صلوات محمدی نثار روح بلندمرتبهِ به مناسبت سالگرد شهادتشان🌼》 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🧡💎 💎🧡 💎 همراه اول و آخر ؛ فقط رهبر💎🧡 خواندیم وصیت #شهیدان این بود در توصیه پیــــــر جمار
مولاے من! ڪاش دست بیعت‌مان با تو، از جنس حجـة الوداعیـان نباشد؛ ڪه را در همان برڪه گذاشتند..! ڪاش بیعت‌مان عمّارگونه بماند.. ڪاش داعیه علوے بودنمان، رنگ ڪوفے نگیرد.🖖💚 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#شهید_علی_شفیعی 🦋 اوایل ازدواجمان بود! یڪ شب، از صداے دلنشین #قرآن بیدار شدم. نور ڪم سویے به چشمم
زمانیکه پشت بودم، به رفتم تا برای شستن لباس‌ها، پودر رختشویی بگیرم . اتفاقا علی را آنجا دیدم. سرگرم صحبت بودیم که یکی از سربازها، علی را با لفظ "فرمانده" مورد خطاب قرارداد. علی رو به آن سرباز گفت: "من بسیجیِ ساده هستم. مرا اینطور صدا نکنید." 🌿 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#خاکریز_دلنوشته_ها 🌷 ✨سـر سـفره آقـا اباعبدالله الحسین ما را هـم یـاد ڪن .... هرڪس شهید نشـود لاجـ
✍ سلام سردار دلها ✋ هرچه فکر می کنم چه بنویسم، به خدا هیچ چیز در وصف خوبی شما به ذهنم نمی رسد!😔 خواهش میکنم دعا کنید برای همه جوانانمان🙏 که راه شما را ادامه دهند و خون ناحق ریخته شما را پایمال نکنند. 🌹 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#گلزار_شهدای_کرمان دقایقی پیش.... پیوند آسمانی ده زوج در جوار قبور شهدا #عید_غدیر 🌺 🔻کانال رسمی
در میلاد باسعادت امام موسی کاظم(ع) ، این زوج به گلزار آمدند تا زندگیشان را در اولین لحظات، متبرک به دعای خیر شهدا کنند.✨ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ 📖 زندگینامه و خاطراتِ س
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ سردارشهید والامقام "علی آقا ماهانی" 🔹صفحه : ٨_٧ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ 📖 زندگینامه و خاطراتِ سر
🦋 🔸فصل اول .... قوس بود. زمینی که چهار دیوار گِلی دورش را گرفته بود، از رگبار پراکندهٔ باران خیس شده بود و کاهگلش می ریخت. چند بار به آسمان نگاه کردم؛ بیهوده! باز هم می بارید. 🌧 مثل اینکه دلش از من پر دردتر بود. عشایر دلش نترس است،امّا این تنِ من نبود که از درد مچاله می شد؛ صغری بود، مادر بچّه هایم. گفتم الهی خودت به دادم برس. 😢 هراسان به کوچه دویدم. کوچه نه، بیابانی روبرویم بود؛ تاریک و ظلمانی، وخلوت...چون بی پناهیم. 😥 بی یار و یاور بودم. «آی دلِ آسمانت چقدر پُره؟» خواهر بزرگه صغری التماس می کرد که زودتر بروم، امّا به کجا؟ صدایش هنوز توی گوشم پیچیده..... «ای خدا بساز برامان....» باران حالا شلّاق کشیده بود و رحم نمی کرد. ⛈ یاد روزهای زندگی با ایل افتاده بودم، که در پهنهٔ بیابان می رفتم و یابو راهی می زدم🐎 و گِل تا ساق پایم بالا می آمد. برو حیوون، سیاهی چادر که از فرسخ معلوم نمیشه، بعد دوباره می رفتیم تا به سیاه چادرها می رسیدیم و «ننه بچّه گیر» را که اول مُشتُلُقِ بچهٔ ندیده را می خواست، بر می داشتیم و دوباره به عقب هِی میکردیم. ننه بچّه گیر لرز می کرد تا دلمان برایش بسوزد و نَمَد به سر و تنش بکشیم، که می کشیدیم تا سرما تنش را سیاه نکند..... امّا آن شب سیاه، چادر ها نبود. بیابان تنهایی و ناامیدی بود و خاک ننه بچّه گیر را هم باد برده بود. چه شب تلخی بود. 😩 و صبح چه بی هنگام رسید. آرزو کردم کاش نمی رسید. ها.... دلم خوش بود از طفلم و قلبم خون بود از ناعلاجی زندگی. 😰 دست تنگ بودم. علی آقا همان شب که من پرسه می زدم تا «ننه بچّه گیرِ» دیگری پیدا کنم، به دنیا آمد. (مهر ماه 1336). ماهِ قوس! رفتم سراغ دفتر دار زرتشتیِ کارخانه، التماس کردم تا صنار سی شاهی، حقوقم را بدهد. 💰 گفت: «نمی شود، فعلاً نداریم.» طنابِ دلم، از دل و امید برید و به چاه ناچاری افتاد. آی.... آی مردِ نا علاجِ دست تنگ، چرا داری می اُفتی ..... خدایـــا مشد حسن را چاره بده، 🤲 صغری چه می شود؟! تنمان که قوّت نداره، شکم خالی و درد و زخم؟ نگاهش می کردم و با خودم می گفتم: «صغری حالت را می دانم، امّا چه کنم که دست تنگم... 😔 کاش میان ایل می ماندیم، کاش صحرا و بیابان را خشکی نمی گرفت، تا روغنِ زرد را میانِ کاسه ای برایت تریت می کردم... می خوردی،... بخور.... نوش جانت....» به دفتر دار گفته بودم خودت قرض بده، کار می کنم و دار قالی را بلند می گیرم. گفت: «نه»، آمدم خانه..... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
#اطلاعیه ❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خان
❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خانواده، آشنایان و همرزمان سه شهید بزرگوار: و و خواهشمندیم در تکمیل اطلاعات این شهدا با مراجعه به ادمین کانال به آیدی @golzarshohada_admin ما را یاری نمایند. با سپاس از همکاری و همراهی شما... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#مناجات_نامه 🌛 برخے ڪھ خیلے گناه دارند مےگویند: یعنے خــدا من را مـےبخشد!؟😔 . . . آنھا نمےدانند وق
🌃 خدايا..! هنگام وفات، مرا بہ ملت خود و ملت پيغمبرت محمد(ص) بميـــران. 📖صحیـفہ‌ سجادیہ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golza
🕊دعا کن من «هزار و دوازدهمی» باشم🕊 ✍« دو بار به من پیغام داد که: "اگر شدم، مرا کنار به خاک بسپارید. " یک‌بار هم که با هم در بودیم، رفتیم بالای سر مزار شهید یوسف الهی. آنجا گفتم: شما به دوستان گفته‌بودید حتماً باید کنار شهید یوسف الهی دفن شوید... اینطور تصور کرد که من می‌خواهم چیزی بگویم با این مضمون که اینجا کنار این ، جا نیست و فضا کم است. به همین خاطر در میان صحبت من، گفت:"لااقل همین نزدیکی‌ها... " اما عاقبت، همانی شد که می‌خواست؛ پیکرش بعد از آن ترور ناجوانمردانه آنقدر کوچک شده‌بود که در همان فضای کوچک، جا شد... خیلی‌ها گفتند: اینجا، فضا کم است، پیکر را ببریم وسط گلزار و زیر محوطه گنبدی‌شکل گلزار دفنش کنیم. اما خانواده سردار گفتند: "نه. هرکجا خود حاج قاسم گفته، همان‌جا دفنش کنید. " مرغ ذهن یک‌دفعه می‌پرد به ۱۱ ماه قبل و درست در وسط گلزار شهدای کرمان می‌نشیند. 🍂سردار سری به حسرت تکان می‌دهد و می‌گوید: «مادر خانم سردار به رحمت خدا رفته‌بود و به همین خاطر شب عید نوروز امسال به کرمان آمده‌بود. آن شب در گلزار شهدا دیدمش. محافظان و اطرافیان گوشه‌­ای ایستاده­ بودند و حاج‌قاسم تنها بالای سر مزار خلوت کرده‌بود و گریه😭 می‌کرد. از پشت‌سر شناختمش. رفتم و بعد از احوالپرسی، شروع کردیم به قدم‌زدن در گلزار و صحبت کردن. در میان صحبت‌ها، گفتم: این گلزار، هزار و یازده شهید دارد... 🌱حاج قاسم گفت: "دعا کن من، هزار و دوازدهمی‌اش باشم... " و همین‌طور شد.» 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman