گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خ
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم »
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖
"خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده"
🔹صفحه : ۱۲۴_۱۲۳
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@GolzarShohada_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خ
#قسمت_هفتادم 🦋
موردان
مدرسه ها که تعطیل می شد، لحظه شماری ما برای بستن بار و بندیل و راهی شدن به سمت موردان آغاز می شد.
وقتی بزرگ ترها با تراکتور پیش بار را می فرستادند هیجان ما به اوج می رسید.😍
روز حرکت بالای رخت و خواب ها وخرت و پرت های سفر می نشستیم و در تنگه دُل دُل چقدر التماس می کردیم که راننده لحظه ای بایستد تا جیغ بکشیم و انعکاس صدایمان را در کوه بشنویم.
همیشه آرزو داشتم این توقف کمی طولانی بشود تا بتوانم اسمم را به یادگار کنار اسم های کنده شده بر حاشیه کوه بنویسم.
اما همیشه ناله تراکتور توی کوه می پیچید و یادگاری من نیمه تمام می ماند.
در طول راه، میان تنگه، خواندن نوشته های عابران بر کوه و تاریخ حک شده زیر آن ها بهترین سرگرمی ما بود.
به موردان که می رسیدیم خیر اللّه، باغبان مهربانمان، کاواری وکنتوکی نو درست کرده بود و همه چیز برای فرود آمدن ما در منزل تابستانی مهیا بود.
روز اول که می رسیدیم خیر اللّه به پیشواز ما برّه ای سر می برید و سوسن، همسرش، که در آشپزی مهارت داشت، غذای خوشمزه ای درست می کرد.
پس از پذیرایی روز اول، ما به منزل خودمان می رفتیم.
تا پایان مرداد ماه تقریباً همه کسانی که در موردان باغکی داشتند به آنجا سفر می کردند.
کم کم موعد لیمو چین نزدیک می شد.
روزی یک یا دو بار صدای بنزی توی کوه می پیچید و کامیونی ناله کنان از سنگلاخ جاده نمایان می شد و بچه های روستا را خوشحال و خندان می کرد.🍋
کامیون ها پُر از اجناس مغازه دارهایی بود که خومین تا خومین از بافت و بزنجان به موردان می رفتند و تا اواخر مهرماه، یعنی تا بعد از خُرماتکان می ماندند.
شکراللّه یکی از آن مغازه داران قدیمی موردان بود که همه ساله با چند ماشین جنس در اتاق های قدیمی اش بار می انداخت و ترازوی بزرگ لیمو کشی را به کنده امشی خورده سقف کاوار جلوی مغازه اش آویزان می کرد و تُنگ های بزرگ شیشه ای را در انتهای کاور می گذاشت تا وقتی به دستور کدخدا رسماً لیموچینی آغاز شود آن ها را پُر از آبلیمو کند و آخر خومین به شهر ببرد برای فروش.
خانه ما، مثل دیگر خانه ها، در کناره شرقی چشمه ساری زیبا قرار داشت که از وسط موردان می گذشت و نرسیده به جلگه فاریاب در شن ها فرو می رفت.
کناره غربی رود، از بالا تا پایین، باغ های لیمو و پرتقال و نخل و لیمو شیرین بود.
باغ ها آن قدر انبوه بودند که جا به جا، در میانه بوته های در هم پیچیده تمشک وحشی، غاره گرازها را می شد شنید و به همین دلیل هیچ وقت تنها پا در باغ نمی گذاشتیم😨...
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@GolzarShohada_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#مناجات_نامه ✨ خدایـاوحشـتهمـهی وجـودمرافـراگرفتهاست' منقـادربهمھـارِ نفـسِخـودنیسـتم
#مناجات_نامه ✨
خدايا، اگر در جهنم سوزان تو باشم و بسوزم ، شايد تحمل كنم...
ولي چگونه تحمل كنم كه هم گناه كنم و هم از گناه بگذري و بزرگترين نعمت خود را كه #شهادت و در پي آن بهشت برين است، نصيبم كني؟
#شهید_کاظم_حجازی_فر
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@GolzarShohada_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🌏 خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی🌹 📽 نامه تکان دهنده #حاج_قاسم درباره توفیق زیارت حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سردار_بی_مرز 🌏
♦️به روایت: حجت الاسلام و المسلمین علی سعیدی(رئیس دفتر عقیدتی سیاسی فرمانده معظم کل قوا)
🔹 «مکتب» نامیدن شهید بزرگوار " #حاج_قاسم_سلیمانی " ، نگاه جدیدی است که #رهبر_معظم_انقلاب هوشمندانه مطرح کردند.
در واقع مکتب، شمولیت بزرگی دارد که مبانی ، اصول ، اهداف و ایدئولوژی را در بر میگیرد.
#مکتب_سلیمانی مبتنی بر جهان بینی توحیدی ، حاکمیت اندیشه و مبانی توحیدی و الهی در جغرافیای جهان #اسلام و مقاومت است.👌
مکتب سلیمانی ظرفیت اسلام را برای پاسخگویی به نیازهای جامعه اثبات کرد و از سویی، سبب شد ظرفیت های تقابل تمدنی بین اسلام و غرب عیان شود.
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@GolzarShohada_Kerman
Panahian_Clip_RazMahboobiyatShah.mp3
1.72M
+راز محبوبیت حاج قاسم سلیمانۍ،
قبل از شـہـادتــ
#استاد_پناهیان
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@GolzarShohada_Kerman
نازمبہ آڹسلیقہ
ڪہباخطنابخویش
روی عقیق سبز یمڹ
یاحسڹ نوشت💚
#دوشنبه_های_امام_حسنی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@GolzarShohada_Kerman
#سالروز_شهادت ✨
شهادت؛
عشق به وصال محبوب و معشوق
در زیباترین شکل است.
#شهید_حسین_دامغانی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@GolzarShohada_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#مرد_میدان 📲گزارش 🔰بانوی زائری که در اولین سالگرد شهادتِ حاج قاسم، از دارالمؤمنین ،شهر سردار بزر
#مرد_میدان
🔸اولین سالگرد🔸
روزها میگذرد و داغ نبودنت همچنان بر قلب های ما سنگینی میکند
روز به روز بر سر صف عشاق تو،
که با شوق به #زیارت میآیند اضافه می شود.
#سردار جان! چه کرده ای با دل مردم
که اینگونه تو را دوست دارند،
و قطعاً مرد این میدان تو هستی برای ما✨
#حاج_قاسم
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@GolzarShohada_Kerman
🌷 بهار عبادت | هر یک روز ماه رجب، یک نعمت خداست. در هر ساعتی از این ساعات، یک انسان اگر هوشمند و زرنگ و آگاه باشد، میتواند چیزی را به دست بیاورد که در مقابل آن، همهی نعمتهای دنیا پوچ است؛ یعنی میتواند رضا و لطف و عنایت و توجه الهی را به دست آورد. ۶۹/۱۱/۱۹
#مقام_معظم_رهبری
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@GolzarShohada_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خ
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم »
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖
"خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده"
🔹صفحه : ۱۲۶_۱۲۵
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@GolzarShohada_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خ
#قسمت_هفتاد_و_یکم 🦋
«موردان»
ادامه ....
🌳 باغ ها آن قدر انبوه بودند که جا به جا، در میانه بوته های در هم پیچیده تمشک وحشی، غاره گرازها را می شد شنید و به همین دلیل هیچ وقت تنها پا در باغ نمی گذاشتیم. 😨
بارها اتفاق افتاده بود که گُرازها به اهالی روستا حمله کرده بودند. حتی خرس هم در تاریکی باغ های انبوه دیده شده بود.
یکی از خرس ها را "داد محمد" ، شکارچی روستا، بالای نخل موسهین دیده بود و با تفنگ تَه پُر به طرفش شلیک کرده و خرس به زمین غلتیده بود.
لیمو چینی، قشنگ ترین روز های خومین در موردان بود. 🍋
بازار دکان های توی کَندِر سکه می شد.
کوش های پر از لیموی کودکان موردانی و پا سفیدی با سرعت در ترازوهای دکان دارها خالی، و روی زاگ گوشه مغازه پخش می شد.
بوی خوش لیموی تازه همه جای روستا و به خصوص فضای دکان های دِه را معطر می کرد. 😊
بچه ها، در ازای هر کوش لیمویی که توی ترازوی شُکراللّه می ریختند، شکلات و بیسکویت و از همه مهم تر بادکنک می خریدند؛ طاقه های پارچه، گونی های قند کلوخمی و مرودشتی، صابون گلنار، و چراغ قوّه هایی که همیشه آرزو داشتم یک پنج قوه اش را داشته باشم، اما با یک کوش و دو کوش لیمو نمی شد خریدش و دَه مَن لیمو می خواست، همه این ها توی مغازه شُکراللّه پیدا می شد.
شب ها، توی کَندِر، تا پاسی از شب برو بیا بود.
نور کامیون هایی که در حال بارگیری بودند ، گاهی روی کوه می افتاد.
بچه ها با چراغ قوه های قلمی شان در شب تاریک عالمی داشتند و روزها توی باغ ها، پُر از های هوی کارگرانی بود که با چوب های بلند می افتادند به جان درختان لیمو و صاحب باغ، برای تشویق کارگران به کار بیشتر، تند تند بر خاتم انبیا، محمد مصطفی، صلوات می فرستاد. 🤩
کارگران، میان شاخه های پُر خار، تا دانهٔ آخر لیموها را می چیدند و زنان کارگر، با تولک و هِندا، به جمع آوری لیمو مشغول می شدند.
آن ها لیموها را در گونی ها می ریختند و بارکش ها به زاگ می رساندند و غروب که می شد، بارخرها با قپان های سنگین فلزی می رسیدند و زاگ لیمو را، که همه به گونی رفته بود، وزن می کردند و بارکش ها گونی های سنگین را روی پشت خود تا کنار کامیون، که توی کَندِر منتظر بار ایستاده بود، می بردند و بارخر، رسیدی به صاحب باغ می داد تا روزهای بعد برود و پولش را بگیرد.
سرخوشی ما تا اواسط شهریور بیشتر دوام نداشت. 🙁
بر می گشتیم به پاسفید با لباس های نو نوار، که از دکان شُکراللّه خریده بودیم، برای مدرسه.
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@GolzarShohada_Kerman