eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
16.4هزار دنبال‌کننده
23.8هزار عکس
9.7هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1 🔹ادمین مسابقه👇 @Ya_SAHEBALZAMAN_M
مشاهده در ایتا
دانلود
8.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❗️امیرالمؤمنین(ع) رو برای همین حرفا خونه‌نشین کردن! 👈 شما آمادگیش رو داری؟! ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
📚 انتشار کتاب « عزیز زیبای من » ✍ کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج
📚 انتشار کتاب « عزیز زیبای من » ✍ کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی است. 📌از شما همراهان عزیز و گرامی خواهشمندیم با ما همراه باشید. ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
📚 انتشار کتاب « عزیز زیبای من » ✍ کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج
« بِسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیم » صلوات ‌‌و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت « عزیز زیبای من » 📚 کتاب «عزیزِ زیبای من» مستند روایی از روزهای پایانی زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی است. 🔹فصل چهارم 🔸صفحه:۱۲۴،۱۲۵،۱۲۶ راوی: خانواده محترم شهیدسلیمانی یک دفعه بی مقدمه پرسید:((زینب حاجی کجاست!؟)) همیشه وقتی حاجی در ماموریت حساسی بود ،اهل خانه نمی گفتند که حاجی نیست . به لحاظ امنیتی همیشه به هرکسی که زنگ می زد و سراغ حاجی را می گرفت ،می گفتند :((حاجی خونه خوابه ))یا ((توی دفترشه)). زینب هم طبق عادت همیشه می گفت: ((بابا خونه خوابه ،چطور !؟)) ((زینب تو مطمعنی حاجی خونه خوابه!؟))((اره. مگه چی شده !؟)) ((ببین درست جواب من رو بده !)) سوال پیچ های او ذهنش را به این سمت برد که حتما به ان ها خبر رسیده حاجی رفته سفر و می خواهند حاجی را پیدا کنند و اورا ببینند . ((خب چی شده مگه !؟چرا اینقدر سوال می کنی !؟)) ((تو فقط الان به من درست جواب بده . مطمئنی حاجی الان خونه ست!؟)) به یک باره نگرانی به سراغش امد . آخر چرا اینقدر سوال می پرسید !؟مگر چه اتفاقی افتاده بود!؟به نظرش امد موقعیت اصلا عادی نیست . دیگر نتوانست مثل همیشه ارامش خود را حفظ کند و جواب بدهد با اضطراب گفت :((نه خونه نیست!)) تا زینب این را گفت ،احساس کردنفس آن شخص پشت تلفن بند آمد . دیگر هیچ صدایی نشنید و یک دفعه تلفن قطع شد . زینب هاج و واج به گوشی در دستش خیر ه ماند . سریع خودشان را به خانه رساندند . تمام ماجرا را برای رضا تعریف کرد . رضا سعی کرد اورا آرام کند:((حالا چرا این قدر بی قراری !؟بابا که اصلا عراق نیست ،بابا سوریه است!)) ((باور کن یه چیزی شده !نگاه کن !هرچی به این شماره زنگ می زنم ،جواب نمی ده . همین الان داشتم باهاش حرف می زدم . خب چرا جوابم را نمی ده !؟رضا باور کن یه چیزی شده !)) مگه بار اولمونه !؟مگه با ر اوله شایعه می کنن برای بابا اتفاقی افتاده !؟به دلت بد راه نده !)) زینب موبایلش را با چشمانی که نگرانی در ان موج می زد به سمت او گرفت و گفت :(( ببین توی این کانال زده توی فرودگاه بغداد دوتا ماشین رو منفجر کردن ،چند نفر هم شهید شدن!رضا، من خیلی می ترسم !)) در همین فاصله فاطمه هم خبر را دیده بود . به همسرش گفت :((وای فرودگاه بغداد رو زدن !حالا بابا چطوری برگرده !؟امشب می خواست برگرده ایران .)) این را گفت و با نگرانی ((به زینب زنگ زد :خبر را شنیدی؟)) ((آره دارم پیگیری می کنم .)) ((حالا بابا چطوری برگرده !؟ من دارم میام اونجا ،خیلی نگرانم !)) فکرش رفت پیش اتفاقی که چند سال پیش افتاده بود . اوایل جنگ سوریه که حاجی دائم به انجا می رفت ،خبر پیچید که داعش ،دفتر وزیر دفاع را منفجر کرده است.خبر خیلی زود در فضای مجازی و رسانه ها پیچید . اعلام کردند هنوز مشخص نیست چند نفر کشته شده اند و چند نفر زنده هستند .کمی بعد خبر رسید حاجی هم در ساختمان بوده و به شهادت رسیده . بچه ها هنوز از این واقایع باخبر نشده بودند که ساعت ۹ شب شوهر عمه ی بچه ها با منزل انها تماس گرفت . زینب گوشی را برداشت . ((زینب ،بابات کجاست؟!)) ((همین جاست چطور؟!)) ((خب خیالم راحت شد .اخه همه جا خبر پیچیده که ساختمون وزارت دفاع سوریه را زدن و حاجی هم شهید شده !ترسیدم!)) زینب این راکه شنید ،تلفن از دستش افتاد . انها می دانستند حاجی همان موقع در دفتر وزیر دفاع سوریه جلسه داشته است . حاج خانم سریع به سمتش دوید :((چی شده؟ ....کی بود؟.....چی گفت ؟!)) ادامه دارد .... ✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔@golzarkerman
❣️ حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام فرمودند: یا بُنَیَّ إِیَّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً إِلَّا اللهَ فرزندم! بپرهیز از ستم بر کسی که غیر از خدا یاوری در مقابل تو ندارد ✅ بحارالانوار ،جلد۷۵, صحفه ی ۳۰۸ ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم کسی را میخواهد تا بگوید: کمتر از سه ماه دیگر، پایان اسرائیل را اعلام میکنم! ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جهادتببین در سیره حضرت زهرا سلام الله علیها استاد عالی ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
◾️عزاداری ایام فاطمیه◾️ ▪️سخنران: شیخ محمد تقی حسین زاده ▪️مداح: کربلایی محمدرضا نظری ▪️از سه شنبه ۱۳ آذر تا ۱۵ آذر از ساعت ۲۰ ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
دلتنـگم و دیـدار تو درمـان من‌ است بی‌رنگِ رُخَت، زمانه زندان من‌ است بـر هـیـچ دلـی مـبـاد و بـر هـیـچ تـنـی آنچه‌از غم‌هجران‌تو برجان من‌است 🍃 اللّهُمَّ‌ عَجِّلْ‌ لِوَلِیِّکَ‌ الْفَرَج 🍃 🍃اللَّهُمَّ اجْعَلْنٰا مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ🍃 ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
شهادت؛ حکایت عاشقانه آنانی است که دانستند دنیا‌ جای ماندن‌ نیست‌ باید پرواز کرد💔'! ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشحالی گفت: دفعه‌ی قبل که از کرمان آمده بودم، از طریق سپاه اعزام شده بودم. برای همین احساس می‌کردم به اجبار اومدم اینجا و این عذابم می‌داد. لذا رفتم کرمان و با سپاه و بسیج تسویه حساب کردم و به صورت آزاد آمدم منطقه، می‌خوام آمدنم برای خدا باشه. ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
خوشحالی گفت: دفعه‌ی قبل که از کرمان آمده بودم، از طریق سپاه اعزام شده بودم. برای همین احساس می‌کردم
سربازعراقی از تانک آتش گرفته بیرون آمد و مثل دیوانه‌ها شروع کرد به دویدن توی دشت. چند لحظه بعد برگشت به طرف رودخانه و از شدت خستگی و ناراحتی شروع کرد به خوردن آب. یکی از بچه‌ها آمد سرباز عراقی را با تیر بزند که علی اکبر مانعش شد. گفت: مگه نمی‌بینی داره آب می‌خوره، مثل امام حسین(ع) باهاش رفتار کن نه مثل دشمنان امام حسین(ع). ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman