گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ📖 زندگینامه و خاطراتِ س
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_روز_تیغ📖
زندگینامه و خاطراتِ سردارشهید والامقام "علی آقا ماهانی"
🔸فصل:سیزدهم
صفحه: ١٣۶_١٣۵
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ📖 زندگینامه و خاطراتِ سر
#قسمت_نود_و_نهم 🦋
......دستمال را از روی صورتش بر می دارد. چشمانش از اشک سرخ شده است. نمی تواند به راحتی حرف بزند. 😭
لحظه ای بی گفتگو به او نگاه می کنم و برادر، "سید حسین موسوی" که دوست و همرزم علی آقا بوده، کمی آرام می شود؛
می گوید اولین آشنایی ما بر می گردد به سالهای قبل از #شهادت پسر عمه ام"ابوالفضل سنجری" ، در حقیقت عامل این سعادت عظمی، ابوالفضل بود.
اوایل ارتباط چندان گسترده نبود، یعنی در واقع قبلاً یک بار علی آقا را در زمان مجروحیتش در بیمارستان حاج آقا "مصطفی خمینی" تهران دیده بودم،
و مسلماً با روحیات و مقام والایش آشنا نبودم.
تا اینکه برادر"سعید یزدانی" را که برادر خانم من هم بود، برای مداوای مجروحیت، به بیمارستانی در مشهد انتقال دادند.
در راهروی بیمارستان، دنبال اتاق سعید می گشتم که دیدم یک نفر را روی تخت برانکارد می برند که حالش هم خیلی وخیم است.
نگاهش کردم، چهره اش به نظرم آشنا آمد. ناخودآگاه دستی به صورتش کشیدم.
چشمهایش را باز کرد. پرسیدم: «اسم شما چیه؟»
گفت: «علی»، گفتم: «علی چی؟»
گفت: «ماهانی!» از هوش رفت. دیگر سعید از یادم رفته بود. دنبال برانکارد، به اتاقی که در نظر گرفته بودند، رفتم و کمک کردم تا او را روی تخت بگذارند.
یک ساعت بعد که دوباره به هوش آمد، پرسید: «شما کی هستید؟»
گفتم: «من پسردایی #شهید_ابوالفضل_سنجری هستم.»
تا اسم او را شنید، شروع به گریه کرد.😭
بعد اشاره کرد که کیسهٔ همراهش را بدهم.
کیسه را دادم. از داخل کیسه، ساعت گِل آلود و بریدهٔ روزنامه ای را که عکس ابوالفضل در آن چاپ شده بود، بیرون آورد و نشان داد. دوباره گریه امانش را برید. 😭
حالا مطمئن شده بودم، که او همان #علی_آقا_ماهانی است. 👌
اتاق سعید را پیدا کردم. او را هم با درخواست از پرستارها، به اتاق سعید بردم. تا از هر دو نفر مواظبت کنم.
چند روز بعد......
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
#مناجات_نامه ✨ 🌱و تَعلَمُ مَا فِی نَفسِی و آنچه را در دل من ميگذرد ميدانی... #مناجات شعبانیه چقد
#مناجات_نامه ✨
ای خدای عزیز....🌱
ای خالق حکیم بیهمتا!
دستم خالی است و کولهپشتی سفرم خالی،
من بدون برگ و توشهای به
امیدِ ضیافت #عفو و کَرم تو میآیم.
من توشهای برنگرفتهام؛ چون فقیر [را] در نزد #کریم چه حاجتی است به توشه و برگ؟!🍁
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها ❤️
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🌼خاطره حجتالاسلام علی شیرازی از #حاج
#سردار_بی_مرز 🦋
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷
♦️به روایت
گزارش یک آدم ربایی
#حاج_قاسم آرام و قرار نداشت و به اقتضای کارش مدام در سفر بود.
بدیهی است که در طول مسیرها، مطالعه میکرد؛ اما او چه میخواند؟
یکی دو سال پیش صفحه ای در اینستاگرام، عکسی از حاج قاسم بـه اشـتـرا ک گـذاشـت کـه او را در هواپیما ✈️و در حـال خـوانـدن و یادداشت نوشتن نشان میداد.
در توضیح عکس نوشته شده بود:
*در حال پرواز و مطالعۀ کتاب گابریل گارسیا مارکز*.
البته از تصویر به سختی میشد فهمید که سردار کدام کتاب مارکز را میخواند؛ اما
بعدها مشخص شد نام این کتاب *گزارش یک آدم ربایی* است.
گزارش یک آدم ربایی مارکز، ماجرای مستندی از عملیاتهای
ربایش و رهاسازی تعدادی از چهره های سرشناس کلمبیا در دهۀ۹۰ است و منبع خوبی بـرای آشنایی با فنون عملیات ربایش و رهایی گروگان به شمار میرود.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
••❤️•• #رهبࢪمونھ🍃 🌹فقُلْ حَسْبِیَ اللّه... چقدر این کلام آرامش میده...😍 🔻کانال رسمی گلزار مطه
نشریہ آمریکایےusa today:
مشکل آمریکا
در ایران 🇮🇷
"ابر حریفی"✊🏻
به نام #آیت_الله_خامنه_ای ست که نقشه راه را می شناسد
ومردم به او اعتماد آمیخته به اعتقاد دارند.
زنده باد رهبرم...🌱
#رهبر
#سید_علی_خامنه_ای
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
حاج آقا دارستانی_5953855863838998772.mp3
6.15M
#صوت
حاج آقا دارستانے🎵
🍁خدایا میشه یه بار به نامحرم نگاه کنیم دیگه نگاه نکنیم؟🤔
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🔰به روایت همسر شهید بعد از ازدواجمان ، پیوند عمیق مذهب و زندگی را از رفتار حاج محمد درک کردم. همه
✍🏻 #شهید_نوشت
🌷 #شهید_محمد_گرامی
با انگیزه های مختلفی زندگی کرده ام.
برای آسودگی زندگی،
برای رضای دیگری،
برای دلخوشی پدر و مادرم؛...
اما هیچوقت اندازه ی یک گفتن
«لا اله الا اللّه»🌱 که برای رضای خدا و یا قدمی که برای او برداشته ام برایم لذت بخش نبوده است.
🌹 یاد کنیم این #شهید بزرگوار را با ذکر #صلوات بر محمد وآل محمد (ص)🌹
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
::YEKNET.IR:: - @Maddahionlin.mp3
4.14M
🎙 #سید_رضا_نریمانی
🍂 #شهدا
عمریه دلم میخواد #شهید بشم
تا پیش فاطمه (س)رو سفید بشم...
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ📖 زندگینامه و خاطراتِ سر
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_روز_تیغ📖
زندگینامه و خاطراتِ سردارشهید والامقام "علی آقا ماهانی"
🔸فصل:سیزدهم
صفحه: ۱۳۷_۱۳۶
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ📖 زندگینامه و خاطراتِ سر
#قسمت_صدم 🦋
چند روز بعد، حالش بهتر شد؛ امّا درد شدیدی داشت که فقط آثار آن را از نگاهش می فهمیدم، بر عکس سعید که خیلی آه و ناله می کرد، هرگز در مورد مجروحیت خودش صحبت نکرد.
مدت ده روز آنجا بودم. وقتی برگشتم، تحولی در من ایجاد شده بود که مسیر زندگی ام را تغيير داد.
چه کسی را می دیدم؟
بارها این سؤال را از خودم کرده بودم. واقعاً روحیات و شخصیت والای او قابل تعریف نیست.
هر کلامی برای بررسی ایشان لنگ می زند. واقعاً من تا آن روز عاشق ندیده بودم، او عاشق #امام_حسین (علیه السّلام) بود.
وقتی در مورد سرور شهیدان حرف می زد، احساس می کردی این آدم در صحرای #کربلا در رکاب ایشان بوده که اینهمه در مورد خصوصیات سرورش اطلاعات دارد.
از بدن پاره پارهٔ آقا صحبت می کرد، فکر می کردی زخمهایش را دیده.
خودش چه وضعیتی داشت! بدنش پر از ترکش بود. پایش لنگان و مجروح بود. دستش، کمرش و شکمش اصلاً جای سالمی نداشت. 😰
یک بار بدنش را دیدم. فکر میکنم کتف چپش بود. این کتف را به هر شکلی که پانسمان می کردند، دوباره باز می شد. 😥
علی آقا قید پانسمان را زده بود. می گفت: «من از این زخم های ناچیز خجالت می کشم.» 😰
روزی آینه ای به دستش دادم تا با آینه ای نیز که از عقب گرفته بودم، زخم کتف خودش را نگاه کند؛ زخم که چه عرض کنم، شکافی بزرگ. 😢
آینه را روی شکاف گرفتم. گفتم الان حالش دگرگون می شود؛ امّا دیدم با این زخم حرف می زند؛ نجوایی عاشقانه می کرد. ☺️
بعد حقیر و کوچکش کرد. وقتی این صحنه را دیدم، تا صبح خوابم نبرد.
حالا اگر باور می کنید بگویم.
هر چند به باور نزدیک نیست، چون هنوز او مرا رهبری می کند. چقدر باید بزرگ و بی نیاز باشی!
من می دیدم که حجب و حیای علی آقا به حدّی که پرستارها دائم می پرسیدند: «چرا ایشان هیچ درخواستی ندارد؟ مگر مجروح نیست؟!» 🤔
ما هم که نمی دانستیم وضعیّت داخلی اش چگونه است؟
خلاصه چند روزی بود که.....
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
#اطلاعیه ❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خان
#اطلاعیه ❕
🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم.
لذا از خانواده، آشنایان و همرزمان دو شهید بزرگوار:
#شهید_جمشید_زمانی
و
#شهید_عباس_ایرانمنش
خواهشمندیم در تکمیل اطلاعات این شهدا با مراجعه به ادمین کانال به آیدی
@golzarshohada_admin
ما را یاری نمایند.
با سپاس از همکاری و همراهی شما...
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman