بینیازی
از رفیعالدین واعظ قزوینی
کیسه تا گردید پُر، دل شد ز یاد حق تهی
آن چه با ما بینیازی کرد، کی کرد احتیاج؟
فرهنگ سخنوران و سرایندگان قزوین، محمود خیری، ص۱۰۱.
#بینیازی
#واعظقزوینی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
معرفی کتاب
انسانم آرزوست، برگزیده و شرح غزلیات مولانا
این کتاب استاد بهاءالدین خرّمشاهی، برگزیده و شرح ۴۰۰ غزل شاد و شیرین و شیوا، یعنی یک پیمانه از طربخانهی بیش از ۳۰۰۰ غزل دلاویز و روحانگیز مولاناست.
عنوان کتاب، برگرفته از این بیت مولوی است که غزل ۹۴ کتاب حاضر و در صفحهی ۱۶۷ است:
دی، شیخ با چراغ همی گشت گِردِ شهر
کز دیو و دَد، ملولم و انسانم آرزوست
چاپ اول کتاب، در سال ۱۳۸۶ و چاپ چهارم آن، در سال ۱۴۰۰، توسط انتشارات نگاه، در تهران و در ۶۹۴ صفحه منتشر شده است.
#معرفیکتاب
#انسانمآرزوست
#بهاءالدینخرمشاهی
#مولانا
#گلزارادبیات
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
تجلی
از مولانا
ای عاشقان، ای عاشقان، امروز ماییم و شما
افتاده در غرقابهای، تا خود که داند آشنا*
گر سیل عالم پر شود، هر موج چون اُشتر شود
مرغان آبی را چه غم؟ تا غم خورَد مرغ هوا
ما رُخ ز شُکر افروخته، با موج و بحر آموخته*
زان سان که ماهی را بُوَد دریا و طوفان، جانفزا...
عالم، چو کوه طور دان، ما همچو موسی، طالبان
هر دم تجلی میرسد، برمیشکوفد کوه را...
لغات:
آشنا: شناگری.
آموخته:خوکرده، مأنوس.
انسانم آرزوست، خرمشاهی، غزل ۲، ص ۱۹.
#مولانا
#عاشقان
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
سخنان بزرگان جهان دربارهی وِجدان
وجدان، صدای خداوندی است که از دل انسان خارج میشود.
(لامارتین)
🌹🌹🌹
معلّمِ نفس خود و شاگردِ وجدان خویش باش.
(ابنسینا)
🌹🌹🌹
اگر وجدان پاک داری، پس چرا غصّه میخوری؟ تو که چیزی کم نداری!
(تاگور)
🌹🌹🌹
تحت تأثیر احساسات و عواطف واقع نشوید؛ بلکه به ندای وجدان گوش فرا دهید.
(سقراط)
🌹🌹🌹
سخنان بزرگان، ص ۶۹ و ۷۰.
#سخنان_بزرگان
#وجدان
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
عکس در ماه
از فاضل نظری
آسمانی شدن از خاک بُریدن میخواست
بی سبب نیست که فَوّاره، فروریختنی است...
هنر آن است که عکس تو بیفتد در ماه
ماه در آب که همواره فروریختنی است
گریههای امپراتور، نظری، ص ۴۷.
#ماه
#فاضلنظری
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
داستان کوتاه 📚📚📚
صورتحساب
پسربچهای، یک برگ کاغد به مادرش داد. مادر که در حال آشپزی بود، دستهایش را با حوله تمیز کرد و نوشتهی روی کاغذ را با صدای بلند خواند. او نوشته بود:
"صورتحساب"
کوتاه کردن چمن باغچه: ۵ دلار.
مراقبت از برادر کوچکم: ۲ دلار.
نمرهی ریاضی خوبی که گرفتم: ۳ دلار.
بیرون بردن زباله: ۱ دلار.
جمع بدهی شما به من: ۱۱ دلار.
مادر، نگاهی به چشمان منتظر پسرش انداخت. چند لحظه، خاطراتش را مرور کرد و سپس قلم را برداشت و پشت برگهی صورتحساب، چنین نوشت:
بابت نُه ماه بارداری که در وجودم رشد کردی، هیچ.
بابت تمام شبهایی که به پایت نشستم و برایت دعا کردم، هیچ.
بابت تمام زحمتهایی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی، هیچ.
بابت غذا، نظافت و اسباببازیهایت، هیچ.
و اگر تو اینها را جمع بزنی، خواهی دید که هزینهی عشق واقعی من به تو، هیچ است!
وقتی پسر آن نوشته را خواند، چشمانش پر از اشک شد و در حالی که به چشمان مادرش نگاه میکرد، گفت: مامان، دوستت دارم. آن گاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت: قبلاً به طور کامل، پرداخت شده است.
تو تویی؟ امیررضا آرمیون، ص ۹۴ - ۹۶.
#داستانکوتاه
#صورتحساب
#امیررضاآرمیون
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
پروانه و شمع
از عرفی شیرازی
پروانه کند زیارت شمع از دور
زان شمع بُوَد سینهی من، غیرت طور
عشق من و پروانه به هم کی مانَد؟
من سینه به نار دارم او، سینه به نور
مشاعره با رباعی، احمد کرمی، ص ۳۰.
#پروانهوشمع
#احمدکرمی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303