eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
16.3هزار دنبال‌کننده
24.3هزار عکس
9.9هزار ویدیو
33 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1 🔹ادمین مسابقه👇 @Ya_SAHEBALZAMAN_M
مشاهده در ایتا
دانلود
گلزار شهدای کرمان
🍃 درمحضربهجت ✨ #آیت_الله_بهجت(ره): 🌿 💠|برای ازدیاد #محبت به حضرت حق تعالے و حضرت ولے عصر(عج)؛ #گنا
📿 ➕جوان:حاج آقا یه سوال داشتم ➖آیت الله بهجت:بفرمایید ➕جوان:حاج آقا چه کار کنم از عبادت لذت ببرم. ➖آیت الله بهجت:شما نمیخواد کاری کنی از عبادت لذت ببری،شما لذت های دیگر را ترک کن لذت عبادت خودش میاد سراغت...✅ (ره) 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
📽 کلیپ ویژه هفتهٔ #پرستار #گلزار_شهدای_کرمان 🔮عصر دیروز... تمومِ ثروت دنیا به پایِ ، یه ذره
🍂 بار دیگر یکی از مردان الهی و هم تبارِ عاشورائیان به فیضِ عظیم نائل آمد و روح پاکش با ارواح شهیدان والامقام خصوصاً حضرت سیدالشهدا(ع) در ملکوت اعلی مأوی گزید و از روزی الهی بهره‌مند شد. 💠صبحِ امروز، جانباز ، درکنار دوستان همرزمش به خاک سپرده شد. 🌷شادی روح این شهید بزرگوار، صلواتی عنایت بفرمایید🌷 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#گلزار_شهدای_کرمان 🌷 اے شهیدان #عشق مدیون شماست هرچه داریم از #خون شماست🍁 💚عقدی متبرک به یاد س
🌱امروز، گلزار مطهر شهدای کرمان میهمانان ویژه‌ای داشت. میهمانانی که زیباترین، پربرکت ترین و عطرآگین ترین مکان را برای آغاز زندگی مشترکشان برگزیده بودند.💞 زندگیتان منور به نگاه شهدا ✨ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🌷 ☘هر کس سراغ خدا را گرفت و دلش تنگ بود آدرس را به او بدهید ... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
سلام بر آنانی که پلاک را از گردن خویش درآوردند؛ تا همچون مادرشان، بمانند..!🌷 مراسم استقبال از هفت شهید دوران دفاع مقدس : 🔸پنجشنبه ۴دی ماه ، ساعت۹صبح 🔹از فرودگاه تا معراج الشهدا 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#آن_روزها 🖤 خالصانه آمده‌بودیم تا زیارتتان کنیم و با دل‌هایی خسته اما امیدوار، #خدا را در این مکان
دور نباش💕 در این دنیاے کوچک در این آغوش دنج نزدیک تر باش ↵از روح بہ جان❣ ↵از جان بہ تن ↵از تن بہ من تو، خود من باش... تو نبودی اما باز هم دلم آغوش تورا میخواست...😔 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#شب_بیست_و_نهم ✨ویژه برنامه "چهل شب با #حاج_قاسم " 🔸 از ۳ آذر ماه تا ۱۳ دی ماه 🔸 🔹 هر شب ساعت ۲۱:۳
✨ویژه برنامه "چهل شب با " 🔸 از ۳ آذر ماه تا ۱۳ دی ماه 🔸 🔹 هر شب ساعت ۲۱:۳۰ 🔹 ✅ پخش زنده از صفحات رسمی گلزار شهدای کرمان (قلب مقاومت) ◀️لینک اینستاگرام: https://instagram.com/golzar_shohada_kerman?igshid=tbx0v45v1uu1 ◀️ لینک آپارات: https://www.aparat.com/ghalbe_moghavemat/live 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خ
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » 🇮🇷 📖 "خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده" 🔹صفحه : ١۶_١۵ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خ
🦋 🔸پیش فصل زمستان در دشت های خیسِ "خوزستان" ،همان قدر سرد است که تابستان در رمل های تشنهٔ آنجا، گرم. بادی استخوان سوز از روی نی‌زار می آمد. صورتم از سوز سرما، سرخ و پوتین هایم از گِل های چسبناک، سنگین شده بود. شکمم از گرسنگی قار و قور می کرد. بی وعده، چشم به راه کسی بودم انگار؛ که از انتهای دشت باران خورده، لندکروزی گل اندود نمایان شد که به سختی خودش را به سمت سنگرهای ما پیش می کشید. با خودم گفتم کاش یوسف و محسن هم بالای وانت باشند. از آن ها جدا افتاده بودم. هر دو را شب قبل، توی خط دوم پیاده کرده بودند؛ اما من، برادر کوچک را یک راست به خط اول برده بودند. خورشید داشت پشت نی‌زار کم‌رنگ می‌شد. لندکروز نزدیک تر شده بود و همچنان به سختی جلو می آمد. جاده که نبود؛ دشتی پر از گِل بود پیش رویَش. وقتی در اثر لغزش تایرهایش روی گل ها سر خورد و به چپ و راست پیچید، معلوم شد کسی بالایش نیست؛ نه محسن، نه یوسف. خدا می‌کردم لااقل راننده با خودش خوراکی آورده باشد؛ مثلاً یک دیگ عدس پلوی چرب و گرم! ماشین کنار سنگری که جلوی آن منتظر بودم ایستاد. راننده پیاده شد و سراغ فرمانده خط را گرفت. درنگ نکردم. پوتینم را روی سپر گِلی گذاشتم و پریدم بالا. دیگ بزرگی کف وانت بود. ندیده، دهانم آب افتاد. بوی عدس پلوی گرم و چرب می خواست بپیچد توی دماغم که راننده گفت: «شرمنده اخوی! چیز زیادی توش نیست.» کمی خورش در گودی دیگ دیده می شد که لایه ای روغن سفت و سبز ترک خورده سطح آن را پوشانده بود. خوشحال، دیگ را پایین کشیدم. بعد از بیست و چهار ساعت گرسنگی، کمی خورش سبزی یخ کرده داشتم که باید برای خوردن آن تکه نانی گیر می آوردم. ماشین تدارکات..... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman