eitaa logo
گلزار شهدا 🇮🇷
5.3هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
55 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 تبادل و‌تبلیغات نداریم⛔️ . ادمین: @Kh_sh_sh . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
7.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | 🔻من از این هوا، از این خاک خسته شدم دلم شلمچه میخواد، دلم فکه میخواد، دلم طلائیه میخواد... شرمنده‌ام 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💫یادی از طلبه شهید حبیب روزی طلب 💫 🌷 دوستی و رفاقت عجیبی بین سعید ابوالاحراری و حبیب وجود داشت. بیشتر از آنکه این ارتباط ظاهری باشد، ارتباط باطنی و معنوی عجیبی باهم داشتند. همدیگر را خوب می‌فهمیدند و خوب به هم در رسیدن به پروردگار یاری می‌رساندند و شهادت سعید، برای هیچ‌کس سخت‌تر از حبیب نبود. وصیت‌نامه سعید را گرفتیم که بخوانیم. وصیت‌نامه که در جیب سعید بود، براثر خونریزی به خونش آغشته شده بود. حبیب باحال ناخوش وصیت را می‌خواند. رسید به آخر وصیت که سعید نوشته بود «وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» گل از گل حبیب شکفت، یک نشاط عجیبی در صورت حبیب هویدا شد. من که بغض کرده بودم گفتم: چی شده حبیب، چرا می‌خندی؟ با لبخند گفت: سعید وقتی این جمله را می‌نوشته در بهشت بوده، این جمله را بهشتیان وقتی وارد بهشت می‌شوند می‌گویند. سعید کسی نبود که اهل ادعا، تظاهر و یا خودنمایی باشد. سعید یک کلمه را بی‌دلیل به زبان نمی‌آورد و نمی‌نوشت. یقین دارم سعید وقتی این را می‌نوشته است، در بهشت بوده است و همراه با بهشتیان... 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔖 ‌ ✍ همیشه نمازهای شبش را با گریه می‌خواند. در مأموریت و پادگان هم که مسئول شب بود نماز شبش را می‌خواند. هیچ موقع ندیدم نماز شبش ترک شود. همیشه با وضو بود. به من هم می‌گفت داری دستت را می‌شوری وضو بگیر و همیشه با وضو باش. آب وضویش را خشک نمی‌کرد. در کمک کردن به دیگران هم نمونه بود. حتی اگر دستش خیلی خالی بود و به او رو می‌زدند نه نمی‌گفت.🍃 ✍ گاهی اوقات نمی‌گذاشت من متوجه کمک‌هایش شوم ولی به فکر همه بود. احترام زیادی به خانواده و پدر و مادرش می‌گذاشت. پدر و مادر خودش با پدر و مادر من از لحاظ احترام گذاشتن برایش یکی بودند. شدت احترام گذاشتن به من و دخترمان به حدی بود که در جمع‌های خانوادگی می‌گفتند مسلم خیلی به زن و بچه‌اش می‌رسد. اگر مبینا گریه می‌کرد تا نیمه شب بغلش می‌کرد و راه می‌رفت تا خوابش ببرد. هیچ موقع نمی‌گفت من خسته هستم. خیلی صبور بود.🔅 🎙‌ راوے: همسر 🌷 🌷🍃🌷🌱 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💠 بوسه پدر😔 🔹پدر محمود هنگام خاکسپاری، پوتین و دست و سر محمود را بوسید. آیت الله موحدی کرمانی از ایشان علت این کار را پرسید. 🔹پاسخ داد: پای محمود را بوسیدم، برای این که در تمام زندگی اش یک قدم خطا نرفت. دستش را بوسیدم، چون اسلحه به دست گرفت و از دین و ناموس و وطنش دفاع کرد. هنگام بوسیدن صورتش سرم را نزدیک بردم و از او خواهش کردم که در آن دنیا مرا نیز شفاعت کند. 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
هر کاری کنی یکی ناراضیه، پس برای کسی کار نکن مراقب اعمالمون باشیم... شهید حسین معز غلامی🌷 شهدایی 🍃🌷🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌤️روزت رو با سلام و توسل به شهیدان بیمه کن باور کن شهدا زنده ان و عجیب دستگیرن✨ فقط کافیه بخوایی... 🌱هر صبح فاتحه ای بخون برای یه شهید، تا فاتحه ی روزت با گناه خونده نشه.. 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
🔰عملیات کربلای پنج بود .آن روز روز وحشتناکی بود. کمتر زمانی را دیده بودم که اینقدر گوله توپ و خمپاره به زمین ببارد.زمین شلمچه آرام و قرار نداشت و هر لحظه تکه ای از آن مثل آتشفشان از جا کنده میشد و به زمین می‌ریخت.یک کلاه فلزی عراقی پیدا کردم و روی سرم گذاشتم. در ماشین کنار آقا منصور نشستم .از ترس صدای انفجار ها و ترکش های سرگردان خودم را به منصور نزدیک کردم و همچون طفلی که به مادر میچسبد به حاجی چسبیدم . برخلاف من حاج منصور آرام آرام بود جویی جز صدای ذکری که برلب داست چیز دیگری نمیشنید.. گفت: چیه میترسی؟ گفتم : آره.. خیلی با اطمینان گفت: خب ذکر بگو آرام میشی..یاد خدا ،دل رو آروم میکنه 🌺🍃🌺🍃🌺🍃 ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
8.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | 🔻دروغی گفتیم شهدا دوستون داریم سر از اینجا در آوردیم... 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💫یادی از طلبه شهید حبیب روزی طلب 💫 🌷 بهمن سال 60 بود، در سوسنگرد بودیم. آن شب تا صبح توپخانه عراق کار می‌کرد. زمین می‌لرزید، اما از اینکه هدف این گلوله‌باران کجاست اطلاعی نداشتیم. به مسجد رفتم. تنها یک نفر در مسجد بود. گوشه جلویی مسجد، نشسته بود و زیارت عاشورا می‌خواند. جلو رفتم. حبیب بود. حال عجیبی داشت، فرازهای دعا را می‌خواند، ناله می‌کرد و اشک می‌ریخت. بی‌آنکه تنهایی‌اش را به هم بزنم، یکی دو قدم عقب‌تر از او روی زمین نشستم. آن‌قدر ناله‌هایش سوزناک بود که بی‌اختیار اشک از چشم‌هایم روی گونه‌ام سرازیر شد. باخدا حرف می‌زد، با امام حسین حرف می‌زد و اشک می‌ریخت. زمین هم گاه‌وبیگاه در اثر شدت آتش دشمن می‌لرزید. با خودم گفتم قبل از اینکه متوجه حضور من شود، از مسجد بیرون بروم. تا بلند شدم و چرخیدم، از چیزی که می‌دیدم، لحظه‌ای مات ماندم. پشت سر من تا درب مسجد بسیجی و رزمنده بود که نشسته و همراه با ناله‌های حبیب اشک می‌ریختند. به سمت درب رفتم، دیدم این جمعیت بیرون از مسجد هم روی زمین نشسته‌اند و باحال خوش حبیب، حالشان دگرگون است! 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌺با نام نبی بکن مزین دهنت‎ ‎ 🌟تا خالق تو بیمه کند جان و تنت 🌺ای آنکه زعاشقان قرآن هستی 🌟خوشبوی کن از نام محمد(ص) دهنت (ص)🌺 (ع)💫 🌟 🎊🎊🎊🎊 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
◾️ورود هر گونه تیر و ترکش ممنوع! ◽️دکتر رو به مجروح کرد و برای اینکه درد او را تسکین بدهد و ببیند به اصطلاح او چند مَرده حلاج است، 😉 گفت: با اینکه پشت لباست نوشته‌ای ورود هر گونه تیر و ترکش ممنوع، می‌بینی که مجروح شده‌ای 😁😊 و او که در حاضر جوابی ید بیضایی داشت، گفت: دکتر! ترکش بی‌سواد بوده، تقصیر من چیه؟💪🙃 😁 جبهه 🕊🌷🕊🌷
حبیبی یاحبیب‌الله💚 ❣ساڵ‌هاپیش‌ترازآمدنت‌ هم بودے علت‌خلق‌‌بنے‌آدم‌وعالم‌بودۍ❣ ❣سربلندیم‌‌ بگوییم‌ مسلمان‌توییم! عجمی‌زاده ‌و پشت‌ سر سلمان‌توییم❣ *✨اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌸❤️ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz