🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_غلامعلی_دست_بالا*
#نویسنده_بیژن_کیا*
#قسمت_چهل_دوم
خدا قوت گفتم و به سمت شیار ربوط رفتم .اما هنوز نگران وضعیت سمت راست منطقه بودم که صدایی آشنا شنیدم.
_سلام
رو برگرداندم و با دیدنش هم شاد شدم و هم متعجب خندیدم:غلامعلی دست بالا؟ این جا اومدی چیکار؟!
_به سلام خوبی برادر عبدالله زاده؟
ذوق زده شده بودم دستش را گرفتم.
_چیه؟ چرا میخندی؟
تو اینجا چیکار میکنی دلاور؟مقر آموزشی رو ول کردی اومدی اینجا؟!سازماندهی مجدد گردانها چی میشه؟
برای ادامه عملیات لازمه .
_ اولاً از اسلامی نسب اجازه گرفتم در ثانی نیروی آموزش خودش هم باید عملیاتی باشه تا بتونه از تجربیاتش برای آموزش نیروها استفاده کنه در ضمن دلم شور این جا رو میزد.
- حدست درست بوده ،کاکو حجم آتیش دشمن خیلی زیاده فاصله شون هم داره کمتر و کمتر میشه
گلوله ای که از تانک دشمن شلیک شده بود زوزه کشان از میان ما گذشت.
_بخواب زمی ی ی ی ...
گلوله چند متر جلوتر به پشته ای خاک اصابت کرد
- بوووومب...
زمان انگار کش آمده بود. هنوز کاملاً روی زمین دراز نکشیده بودیم که زمین لرزید. از شدت موج انفجار بدنم مور مور شد و بارانی از سنگریزه و شن و خاک بر سر و صورتم بارید
_غلام
از شدت گرد و خاک نمیتوانستم چشمم را باز کنم
_غلامعلی؟
ناخواسته طعم خاک را در دهانم مزه مزه کردم و به سرفه افتادم. باید صبر میکردم تا گرد و خاک فروکش کند نگران غلامعلی .بودم یاد عملیات ثامن افتادم و کانال زنی هایی که قبل از عملیات باید انجام میدادیم. شبها به سمت دشمن میرفتیم و مخفیانه اما بدون وقفه کانال میزدیم و کمی قبل از طلوع آفتاب بر میگشتیم تا عراقیها متوجه چیزی نشوند وقتی برمیگشتیم سرتا پا خاک آلود .بودیم به اشباحی خاکی رنگ می.مانستیم شبها خاک روی صورت و محاسنمان لایه میبست و صبح ها که برمی،گشتیم چهره هایمان دیدنی بود. آن وقت سر به سر هم میگذاشتیم ومیخندیدیم.
#ادامه_دارد
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
7.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ | #روایتگری
🔻اگرذره ای از خاک میهن به کف پوتین سرباز دشمن چسبیده باشه آن را با خون خودم پاک میکنم؛ اگر چیزی بهتر از جانم داشتم آن را فدای کشور و مردم میکردم...
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
May 11
⭐یادی از استاد شهید حاج علی کسائی⭐
💐 می گفت خانم، همه چیز از لقمه حرام شروع می شود. اگر خودت لقمه حرام بخوری یا به فرزنداتت بدهی، بالاخره یک جا اثر سوء خودش را نشان می دهد.
خودش لقمه حرام که هیچ، لقمه شبه ناک هم نمی گذاشت به فرزندان و خانواده اش برسد.
گاهی به خانه آشنایان دعوت می شدیم. وقتی بر می گشتیم، می گفت: به نظرت اینها اهل خمس بودند؟
اگر احتمال می داد که این خانواده که مهمانشان بودیم، اهل خمس نیستند، می پرسید به نظرت ما چقدر منزل این ها غذا خوردیم. همین جور حدسی معادل ریالی طعامی که ما در این مهمانی خورده بودیم و خمس آن را حساب می کرد. تقریباً هر بار که پیش آقای دستغیب می رفت، مقداری خمس به ایشان می داد.
می گفتم علی مگر مجبوری که منزل کسانی که می دانی و مطمئن هستی که اهل خمس نیستند برویم. خوب نرویم، که اینقدر به خاطر خمس دادن در زحمت نیافتی!
می گفت: خانم نمیشه، همان قدر که خمس واجب است، صله رحم هم واجب است. می رویم، اگر در لقمه ای شک کردیم، خودمان خمسش را می دهیم.
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💠 دائم الوضو
🌷شهید صیاد شیرازی همیشه با وضو بود.تأکید می کرد که هر کاری را با وضو انجام بدهیم، چرا که در آن صورت چنین کاری باعث رضای حضرت حق است.
💦 هربار که وضوی خود را تازه می کرد با خنده می گفت: این وضوی تازه نماز خواندن دارد و آنگاه دو رکعت نماز حاجت به جا می آورد.
🌸🌼☘️در برابر خداوند خاضع بود و بندگی می کرد و بزرگترین مشکلات را به راحتی پشت سر می گذاشت۰
شهید #صیاد_شیرازی
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#مراسم_دعای_عرفه
در #گلزارشهدای_شیراز
🔹🔹🔹🔹🔹
#بامداحی برادران :
حجت الاسلام کشاورز
و کربلایی محمود زاهدی
#زمان: چهارشنبه ۷ تیرماه از ساعت ۱۶.۳۰
#مکان: دارالرحمه_شیراز/ قطعه شهدای گمنام
🔹🔹🔹🔹
🚨زائرین محترم لطفا کتاب دعا، همراه داشته باشند
🌷🍃🌷🍃
#هیئت_شهداےگمنام_شیــراز
🌷🕊🍃
وقتی می خندی صبـح 🌤
ازگوشهٔ لبانت طلوع میکند
بخند که دنیا بهانه ای
برای صبح ندارد...!
#شهید_محمود_کاوه🌷
#صبح_وعاقبتتون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌟 #چهـلہ_ولایــت_باشهـــدا🌟
2⃣ 1⃣ روز تا عیدالله الاکبر، #عید بزرگ #غدیر باقی مانده است..
✅ مَعاشِرَ النّاسِ، اِنَّ فَضائِلَ عَلِىّ بْنِ اَبى طالِبٍ عِنْدَ اللَّهِ - عَزَّوَجَلَّ وَ قَدْ اَنْزَلَها فِى الْقُرْآنِ - اَكْثَرُ مِنْ اَنْ اُحْصِیَها فى مَقامٍ واحِدٍ، فَمَنْ اَنْبَاَكُمْ بِها وَ عَرَفَها فَصَدِّقُوهُ.
✅ هان مردمان! برتر ی های #علی بن ابیطالب نزد #خداوند عزّوجل - که در قرآن نازل فرموده - بیش از آن است که من یک باره برشمارم؛ پس هرکس از مقامات او خبر داد و آن ها را شناخت، او را باور کنید.
📚فرازی از بخش یازدهم خطبه شریف #غدیر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈مبلغ #غدیـــــر باشیـــد
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔰به مناسبت ۶۷/۴/۴ سالروز تک ناجوانمردانه دشمن در جزیره مجنون
🔹یادشهدای امام رضایی جزیره مجنون🔹
💢هوا خیلی گرم بود آن هم در تیرماه منطقه جنوب و خوزستان و جزیره مجنون که گرمای بسیار سوزناک و اذیت کننده داشت. در آخرین شب کاری، بچه ها پس از برگشت از خط، داخل سوله ی فلزی که پنکه های سقفی خیلی کوچکی داشت، شروع به استراحت کردند. ربع ساعت بیشتر نشد که صدای فریاد شهید خورشیدی که در بیرون سنگر خوابیده بود، بلند شد. در ورودی سوله ایستاده بود و بلند فریاد میزد و به بچه ها می گفت: بلند بشید... دشمن شیمیایی زده...!
من همیشه احتیاط لازم را انجام می دادم، حتی وقتی هم که می خوابیدم، ماسک شیمیایی را بالای سرم می گذاشتم. به محضی که سردار بچه ها را صدا زد و گفت: عراق شیمیایی زده، اولین کاری که کردم ماسکم را به صورتم زدم.
با سر و صدای شهید خورشیدی بچه ها بلند شدند. منتهی بعضی ها دیر بلند شدند و همان چند لحظه ای که دیرتر بلند شدند باعث شد که تعدادی به گازهای شیمیایی آلوده شوند. به گمانم اولین کسی هم که شیمیایی شد، خود سردار خورشیدی بود.
بدنش به شدت شروع به لرزش کرد. ماسکی را پیدا کردم و روی صورتش زدم که ایشان به علت سرفه شدید بر اثر استشمام گاز شیمیایی ماسک را از صورت خود جدا کرد. دوباره دو سه نفر دورش جمع شدیم، ماسک را به صورتش زدیم و دستانش را گرفتیم که ماسک را بر ندارد، اما شدت استشمام گاز به حدّی بود که کنترل از ایشان صلب شده و نمی¬توانست ماسک را روی صورت خود نگه دارد.
در این بِین بود که پنج شش تا از بچه¬های دیگر هم مورد اصابت گاز شیمیایی قرار گرفتند. کاری نمی¬شد کرد. آخر سنگر، یک قسمت انباری درست کرده بودند، سه چهار تا از دوستانی که از وضعیت عادی خارج شده بودند را داخل این انبار گذاشتند که محافظت شوند. آنهایی هم که خوابیده بودند فقط چند نفر زنده ماندند. یک عده¬ای از دوستان هم در بیرون داخل پشه بند خوابیده بودند که هیچ کدام بیدار نشدند و در همان حالت افتادند.
در عین حال چند تا از بچه ها زنده بودند و چند نفر با همان وضع به شهادت رسیدند، یا لحظات آخرشان بود. یکی از آنها برادریوسف شجاعی بود، در آن لحظات آخر قرآن می خواند و فریاد می زد امام را تنها نگذارید...
🍃🌷🍃🌷
هدیه به سردار مفقود الجسد سردار خورشیدی و ۲۵۰ شهید استان فارس جزیره مجنون که در سال ۶۷ در سالروز ولادت امام رضا ع به شهادت رسیدند ، #صلوات
#شهدای_فارس
🍃🌷🌱🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_غلامعلی_دست_بالا*
#نویسنده_بیژن_کیا*
#قسمت_چهل_سوم
_یا حسین (ع)....
چند نفر به سمت ما میدویدند .کسی بازویم را گرفت و پرسید: طوری» شدی؟ نشستم و سر تکان دادم. کمکم ،کرد .ایستادم یکی دیگر از رزمندگان به کمک غلامعلی رفته بود دوباره رو به روی هم ایستادیم قیافه هایمان دیدنی بود. سرتا یا خاک آلود مانند مجسمه های باستانی بودیم به هم زل زدیم و بعد هر دوخندیدیم.
- مثه اون وقتایی که کانال میزدیم مگه نه؟
:گفتم «ها، یادمه... خدا رو شکر که سالمی طوریت نشده
لبخند زد گفتم بذار وضعیت منطقه رو برات توضیح بدم.
همانجا نشستیم روی خاک با انگشت خط کشیدم و موقعیت منطقه را
برایش تشریح کردم و :گفتم سمت راست منطقه با تو.»
_ان شاء الله.
_مشکلی نیس؟
_نه
_خوبی شما اینه که مربی شون بودی و بچه ها از تو حرف شنوی دارن
_توکل به خدا
از دست بالا دور شدم و به سمت دیگری .رفتم بی سیم چی در اثر شلیک تیربار تانک تی ۷۲ شهید شده بود. گلوله ای پیشانیاش را سوراخ کرده بود .بیسیم را از پشتش باز کردم. چشمانش را بستم و پیشانی اش را بوسیدم. بیسیم را به خودم بستم و به سمت شیار ربوط به راه افتادم .قبل از رسیدن به ،شیار تپه ای بود که عراقیها روی آن تسلط داشتند .
به بچه ها گفتم :خط آتیش میخوام تا خودم رو به ربوط برسونم.»
#ادامه_دارد
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
25.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸راست قامتان مجنون...
حکایتی از شجاعت و ایثار رزمندگان استان فارس در ۴.۴.۶۷ در جزیره مجنون ...
🌱🌷🌱🌷🌱
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
11.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙سردار شهید حاج محمد باصری
از شهدای ۶۷.۴.۴ جزیره مجنون
#شهدای_فارس
🌱🌷🌱🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb