#سیره_شهدا
🔰کنار سفره نشسته بودیم. توی ظرف جلو مرتضی یک تکه گوشت بزرگ بود. چشمم به مرتضی بود، تا این گوشت را دید بلند شد و بیرون رفت. بعد از غذا رفتم توی خطش و گفتم چرا گوشت را نخوردی؟
گفت خیلی دلم کشید. توی دلم گفتم شاید یکی دیگر هم توی دلش این گوشت را خواست و چشمش روی آن باشد. رفتم بیرون تا هم نفس خودم را #تنبیه کنم، هم اگر کسی آن را می خواهد بخورد.
🔰 خط زبیدات بودیم. تو سنگر نشسته بودیم. مرتضی گفت: دلم هوای #امام_رضا ع کرده، من می خواهم برم مشهد!
ازخطی که بودیم، رفت مقرتاکتیکی. از فرمانده اطلاعات 10روز مرخصی گرفت و رفت.
روز بعد دیدم مرتضی برگشت. گفتم: تو مگه دیروز نمی خواستی بری مشهد؟
گفت چرا، دیروز دیروز بود امروز هم امروز! رفتم تاکتیکی مرخصی هم گرفتم تا دزفول و اندیمشک هم رفتم، اما انگار دلم گفت برگردم!
همان شب مرتضی شهید شد!
#شهید مرتضی اقلیدی نژاد
#شهدای_فارس
#سالگردشهادت
🌱🌹🌱🌹
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#سیره_شهدا
🌹 نمازهایش به موقع بود و به نماز اول وقت خیلی اهمیت می داد.
نماز شبش هیچ وقت ترک نمی شد و حتی در سوریه که خیلی خسته بودند و با کمبودِ آب هم مواجه بودند. دوستانش می گفتند ته مانده آب های بچه ها را جمع می کرد و در آن سوز و سرما تجدید وضو می کرد و نماز شب می خواند.
🌹نیمه شب که برای نماز شب بیدار میشد بعد از نماز شب، زیارتنامه همه ائمه راکه در گوشیِ موبایلش داشت می خواند و به زیارت حضرت زینب که می رسید با دو دست به سرِخودش می زد و ضجهه می زد و گریه می کرد
و آخر هم فدایی بی بی شد...
#شهیدمدافع_حرم
#شهید قدرت اله عبودی
#شهدای_فارس🌷
#ایام ولادت🎊
🌷🌱🌷🌱
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد
#سیره_شهدا
🔰اوایل انقلاب بود. روزی به مجید گفتم پایم درد می کند و برایم دشوار است هر روز از روستا تا شهر پیاده بیایم، سریع کلید موتورش را به من داد گفت: «من فعلاً به آن نیازی ندارم. دست شما باشد»
🔰از روی سند ازدواج به مجید فرشی داده بودند، آن را به مستحقی بخشید و برای خانواده اش یک موکت ساده سبز رنگ خرید. آنچنان با زبان شیرینش از این موکت تعریف می کرد گویی روی فرشی بهشتی نشسته است.
🔰تازه پای تلوزیون به خانه ما باز شده بود که آن را برد و به خانواده ای که فرزندان زیادی داشتند بخشید!
🔰حقوق عیدی اش را به یک کارگر شهردار بخشید بی آنکه عید آن سال خود یک ریال هم در خانه داشته باشد.
🔰سال تحصیلی که شروع می شد کلی پوشاک و لوازم تحریر تهیه می کرد و به بچه های مستحق می رساند.
🔰به خانه یکی از دوستان مجید در لارستان رفته بودیم. پدر خانواده فوت شده بود. روزی مجید دختر آنها را که دانش آموز بود به بازار برد و برایش مانتو، مقنعه و کیف خرید. وقتی می خواستیم به مرودشت برگردیم، کرایه برگشت نداشتیم. اعتراض مرا که دید گفت: « غصه نخور خدا می رساند.» از یکی از دوستانش به اندازه کرایه برگشت قرض کرد.
🔰صبح ها که بلند می شدیم، می دیدم تمام ظرف ها شسته و پوتین ها هم مرتب و واکس زده پشت در سنگر است. نفهمیدیم کار کی است تا زمانی که مجید شهید شد.
#شهید مجید رشیدی کوچی
#شهدای_فارس
#شهادت:20/4/1364 – عین منصور دهلران، عملیات قدس 3
🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🔹 #سیره_شهدا
✨همیشه نمازهای شبش را با گریه میخواند، در مأموریت و پادگان هم که مسئول شب بود نماز شبش را میخواند، هیچ موقع ندیدم نماز شبش ترک شود، همیشه با وضو بود، به من هم میگفت داری دستت را میشوری وضو بگیر و همیشه با وضو باش، آب وضویش را خشک نمیکرد، در کمک کردن به دیگران هم نمونه بود، حتی اگر دستش خیلی خالی بود و به او رو میزدند نه نمیگفت.
✨گاهی اوقات نمیگذاشت من متوجه کمکهایش شوم ولی به فکر همه بود، احترام زیادی به خانواده و پدر و مادرش میگذاشت، پدر و مادر خودش با پدر و مادر من از لحاظ احترام گذاشتن برایش یکی بودند، شدت احترام گذاشتن به من و دخترمان به حدی بود که در جمعهای خانوادگی میگفتند مسلم خیلی به زن و بچهاش میرسد، اگر مبینا گریه میکرد تا نیمه شب بغلش میکرد و راه میرفت تا خوابش ببرد، هیچ موقع نمیگفت من خسته هستم، خیلی صبور بود.
💬به روایت همسر شهید
🌷شهید مسلم نصر
#شهدای_فارس
🌹🍃🌹🍃
@golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سیره_شهدا
💢همسر شهید میگفت شهید عباسی (خادم حرم #شاهچراغ) هرسال تو روستای خودمون در ماه محرم شیر گرم پخش میکرد بین عزادارها ، تا دوربین و موبایل درمیامد خودش رو قایم میکرد،..
میگفتم بیا برو جلوی دوربین ، میگفت من فقط برای #امام_حسین میام اینجا نه دوربین .... حاج خانم میگفت: حالا امروز برام جالبه اینهمه دوربین دارن رفتنش رو فیلم و عکس میگیرند.
#شهید عباسعلی عباسی
#شهدای_شاهچراغ
🏴🏴🏴🏴
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حتما ببینید ⬆️
🎞عفت و شجاعت زینبی دختر دهه نودی شیرازی در حرم #شاهچراغ.
🔹سخنان جالب دختر بچه دهه نودی شاهد حادثه تروریستی حرم مطهر شاهچراغ(سلام الله علیه )
✍چقدر این صحنه آشناست 🥺
در قضیه بمبگذاری حسینیه رهپویان وصال شیراز ، دکتر مرد وقتی خودش را رساند قسمت خواهرا برای رسیدگی به وضعیت شهیده نجمه قاسم پور ، میگویند این شهیده با تمام قوا چادرش را جمع کرد و روی صورتش کشید که در آن حال هم نامحرم صورتش را نبینید ....
#حیا_زن
#شهدای_شاهچراغ
#سیره_شهدا
🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹سخن امام...
🎥مقام معظم رهبـری:
جــز چنــد دختر مذهبی، کسی به حــرف ما گــوش نکــرد‼️
روایت حجت الاسلام عباسی ولدی از درد دل رهبر انقلاب درباره جهاد فرزندآوری
💯پیشنهـاد دانلــود
💠 #سیره_شهدا
#فرمان_امام
🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🔰 #سیره_شهدا
📌در منزل خوش اخلاق و قابل تحسین بود. به گفته مادرش: او گل سرسبد خانواده بود. با پدر، مادر، خواهر و برادرانش بسیار مهربان بود و همیشه به آنها سفارش میکرد که به فقرا و بیچارگان کمک کنند و نگذارند آنها طعم فقیری را بچشند.
🔰 به مادر میگفت: اولین چیزی که به منزل میآورید، مقداری از آن را به فقرا بدهید.
🔰 نماز و روزهاش ترک نمیشد و اسراف را از خصوصیات بد برای انسانها میدانست و خود نیز در این امر بسیار کوشا بود که مبادا اسراف کند، چه در لباس و پوشاک و چه در غذا و خوراک.
🔰سرانجام ۱۳۶۵/۷/۴ در جبهه پیرانشهر و در حین درگیری با دشمن، دست در دست معشوق نهاد و تا اعلا علیین پرواز کرد. پیکر مطهر و معطرش را در گلزار شهدای نیریز به خاک سپردهاند.
#شهید فریدبهنام
#سالروزشهادت
#شهداےفارس
🍃🌱🍃🌱🍃
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
نشردهید
💠 #سیـره_شهدا
🍃وقتی از جبهه برگشته بود. بهش گفتم: ولی جان پسرم ،بذار یه زن برات انتخاب کنیم تا کی میخوای مجرد بمونی⁉️
گفت :مادر جان من میدانم که شهید می شوم اگر در جنگ با صدام شهید نشوم به کمک مردم فلسطین می روم تا انجا شهید شوم . 💔
مادرجان !نمی خواهم بعد از شهادت من علاوه بر داغ از دست دادن پسرت نگرانی برای همسر و فرزند پسرت را داشته باشی..😞
🔰همیشه کفش های کهنه بسیجی ها را می پوشید.هر چه به او اصرار میکردیم یک پوتین نو بگیره و پا کند.
میگفت:این پوتین های بیت الماله و من از آنها استفاده نمی کنم.من با همین کفش ها راحت تر هستم..😞
#شهید ولی اله فولادی
#شهدای_فارس
#سالروز_شهادت
🌱🌷🌱🌹🌱🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#سیره_شهدا
🌷کنار سفره نشسته بودیم. توی ظرف جلو مرتضی یک تکه گوشت بزرگ بود. چشمم به مرتضی بود، تا این گوشت را دید بلند شد و بیرون رفت. بعد از غذا رفتم توی خطش و گفتم چرا گوشت را نخوردی؟
گفت خیلی دلم کشید. توی دلم گفتم شاید یکی دیگر هم توی دلش این گوشت را خواست و چشمش روی آن باشد. رفتم بیرون تا هم نفس خودم را تنبیه کنم، هم اگر کسی آن را می خواهد بخورد.
#شهید مرتضی اقلیدی نژاد
#شهدای_فارس
🌱🌹🌱🌹
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#سیره_شهدا
💠مختار از طرف جبهه به عنوان تشویقی به حج مشرف شده بود. همه خانواده منتظر بازگشت ایشان بودند. قرار بود زمانی که به شیراز رسید خبر بدهد تا همه اقوام برای استقبال ایشان از داراب به شیراز برویم.
💠آن شب ساعت حدود نه بود که صدایی از داخل حیاط به گوشمان رسید. تا وارد حیاط شدیم، دیدم حاج مختار است که از روی دیوار داخل حیاط پریده است.
داشت در را باز می کرد تا ساک و وسایلش را داخل بیاورد.
با خوشحالی او را در آغوش کشیدیم و گفتیم چرا بی خبر!
با خنده زیبایی گفت: همین جور بهتره، رسیدنم را خبر می دادم همه شما به زحمت می افتادید و من مدیون می شدم.
💠چند روز بعد عازم جبهه شد، دیگر برنگشت تا اینکه جنازه اش آمد.
چه زیبا حاجت روا شده بود.... از زیارت خانه خدا تا زیارت خدایش، چهل روز نشد.😞
#شهیدحاج مختار اشرف
#شهدای فارس
#ایام_شهادت
🌱🌷🌱🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کسی که دوست دارد به امام زمانش نزدیک بشود ...
داستانی از شهید مهدی باکری
#سیره_شهدا
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#سیــره_شهــدا
عید نــوروز بود.برای علی اکبر و برادرش شـلوار نو خریده بودم،دیگر متوجه نـشدم از آن شـلوار استفاده کرد یا نه!
سیـزده عیـد بود ڪه علـی اکبرگفت: بابا شلوارم به دوچرخه گیرکرده و پاره شده، به من پول بده شلوار نو بخرم !
به ایشان پول دادم و شلوار خرید.
یک روز از سرکار به خانه می آمدم علی اکبر و دوستانش ، محمد و علی را در راه دیدم. با تعجب دیدم شلواری که برای علی اکبر خریدم پای محمد است. وقتی به خانه آمدم با ناراحتی جریان را به مادرش گفتم : « مگر پسر من محتاج پول است که شلوارش را به محمد فروخته!»
وقتی علی اکبر آمد جریان را پرسیدم . از شرم سرش را پایین انداخت و گفت:
«راستش محمد ، خانواده فقیری دارد و یتیم است. امسال لباس نو نداشت ، برای همین شلوارم را به او هدیه دادم و دوست نداشتم شما متوجه شوید.»
عرق سردی بر پیشانی ام جوشید ، از این رفتار علی اکبر خیلی خوشحال شدم و در دل او را تحسین کردم.
#شهیدعلےاکبرپیرویان
#شهدای_فارس
#ایام_شهادت
🌹🌱🌷🌱🌹🌱🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩhttps://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#سیره_شهدا
📌نزدیک یک هفته بود که #سوریه بودیم.
موقع ناهار و شام که می شد علیرضا غیبش میزد. بهش گفتیم: مشکوک میزنی علیرضا، کجا میری؟ گفت: وقتی شما مشغول ناهار خوردن هستین، من میرم به #فاطمه و #ریحانه ( دختر شش ساله و هشت ماهه اش ) زنگ میزنم...
📌یه شب رفتیم توی خانه هایی که #خالی شده بود، تا از اونجا به دفاع از شهر پرداخته و جلوی نفوذ #دشمن به شهر رو بگیریم. فرمانده مون گفت: می تونین از وسایل خانه ها مث #پتو استفاده کنین. شب که خواستیم بخوابیم، دیدم علیرضا بدون #پتو و ملحفه توی #سرما خوابید ، گفتم چرا از ملحفه استفاده نمی کنی؟ علیرضا گفت: شاید صاحب خانه راضی نباشه ...
📌شبها #نماز_شب می خوند. اولین نفر بود که بلند میشد #اذان می گفت و نماز جماعت برگزار می کرد. استاد قرانمون بود. شبها می یومد و می گفت بیایم سوره #ذاریات بخونیم...
#مدافع_حرم شهید علیرضا قلی پور
#سالروز_شهادت
#شهدای_فارس
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#سیره_شهدا
🔹عبدالکریم خادمالشهدایی بود که هیچگاه در بند عکس و دوربین نبود. به واسطه شغل خود، بسیار به ماموریت میرفت و طی همین ماموریتها برخی از دوستان و همکاران او به شهادت میرسیدند؛ شهدایی همچون شهید «خلیل عسکری»، شهید «مهدی مولانیا» و شهید «علی نظری». عبدالکریم تمام تلاش خود را میکرد تا برای زنده نگهداشتن یاد آنها یادواره برگزار کند. طی مراسم نیز با لباس شخصی حاضر میشد و لباس نظامی خود را نمیپوشید. او میگفت، «من فقط برای خدا کار میکنم. دوست ندارم کسی اعمالم را ببیند.»
🔹به حضرت زهرا (س) و حضرت زینب (س) خیلی ارادت داشت. نام حضرت زهرا (س) که میآمد بند بند جوارح عبدالکریم گسسته و چشمانش بارانی میشد.
#شهید عبدالکریم پرهیزگار
#سالگردشهادت
#شهدای_فارس
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#سیره_شهــدا
🔰اولین نمـاز جماعتی که به او اقتدا کردم، در مـسجدڪشن نماز مغـرب وعـشا بود.
بعد ازنمـاز مغـرب و آغاز نماز عشاء بوسیله یک گروه ناآگاه چند سنگ از بیرون مسجد داخل نماز جماعت«جهت بر هم زدن نماز جماعت و آسیب رسـاندن به امام جماعت» پرتاب کردند.
سر و صدا از بیرون جهت حمله به داخل مسجد بلند شد.
صــف جمــاعت به قصــد برخورد با آنها به هــم ریخت،او هــمه را به آرامـش و #صبـر دعـوت کرد.
بعد از نماز نحوه برخورد با آنها را توضیح داد، همه از سخـنان دلنشینش آرام گرفتند.
🔰هـیچ وقـت خشمگیـن نمی شد و همیشــه با سخــن رسا با مردم صحبت می کرد، بی ریا و مهـربان بود.
اســم #شهیددستغیـب را می آورد چشمش اشکبار میشد.🌹
#شهید نادر هندیجانی فرد
#شهـداےفارس
#شهدای کربلای ۵
#ایام_شهادت
🌹🍃🌹🍃🌹
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شود
#سیــره_شــهدا
🔰دنــبال عباس بودم.
(شهــید)هاشم اعتمادی گفـت: آشپزخانه اسـت.
رفتـم, دیـدم هـمه ظـرف های کثـیف پادگان را گذاشــتن جلـویش, در حال شستــن است!
گفتم مهـندس این چه ڪاریه!
گفـت:آخرش مـنو جهنمی می کنی , خوب بیڪاریم ظرف می شـوریم!
#رییــس محیط زیـست و منـابع طبیعـی فارس بـود, به عنوان #بسیجے آمـده بود جبهــه.
بعدم رفتـه بود آشپــرخانه مقـر, گفته بود منو فرسـتادن اینــجا ظرف بشــورم!
در وصیتـش نوشـته بود:
خدایا به بزرگـے ات قـسم، در مقـابل #شـهدا خجالت می کـشم....
فقط دلـم مے خواهــد به مـن هم فرصـت بدهـے این جان ناقابـل را در راه تو بدهـم. هــر چند که لایق نیستم و از بارگاه عــرش تو بعید نیــست که به این بنــده نیز نظرے بکنــی..
#شهید عباس بهجــت حقیقــی
#شهــدای_فارس
#شهادت :کربلای ۵
#ایام_شهــادت
🍃🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#سیره_شهدا
💠همیشه نمازش رو اول وقت میخوند.
منظور از اول وقت این هست اگر کف خیابان هم بود باید نمازش رو میخوند.میگفتم دو دقیقه دیرتر بشه چه اشکال داره،میریم خونه میخونیم
.میگفت نه باید اول وقت بخونم.برای ما هیچ اجباری نداشت،که ماهم اول وقت بخونیم.یا اصلا یادم نمیاد هیچوقت به بچه ها گفته بود که نمازبخونید. چون اعتقاد داشت با گفتن حرف بچه رفتار درست یاد نمیگیره،با عمل کردن و دیدن هست که بچه ها یاد میگیرند.و دقیقا هم همینطور بود الان هم بچه ها تا اذان میگه سریع نماز میخونند..
#ماجرای_عجیب ...
💠از وقتی شهیدشدحضورش رو بیشتر حس میکنیم،هوامونو داره و تو زمان و کارای مختلف حواسش بهمون هست..
همون اوایل شهادت علی اکبر،ازطرف سازمان صلح جهانی توی تهران ما رو دعوت کردند از همه کشورها اومده بودند،اونجا پسرم(طاها) رو صداکردندو رفت بالا.
من خودم خیلی حالم خوب نبود،دخترم هم گریه می کرد و بی طاقت بود که چرا طاها رفته بالا و من نرفتم.سعی کردم آرومش کنم و واقعا بردنش اون سمت سخت بود،من با برادرم و برادر شوهرم رفته بودم که کوثر رو عموش بغل کرد تا آروم بشه،اما فقط اصرار داشت بره بالا.
همونجور که جو ساکت بود مجری یکدفعه بابغض گفت الان یه اتفاق افتاد..و نمیتونم درست صحبت کنم.🥺
بعد گفت آیا شهید دخترداره؟تنها خانواده شهید اونجا مابودیم که گفتند آره یک دختر و یک پسر داره.
بابغض گفت به دخترش بگید بیاد بالا،الان یه نفر اینجا ردشد بمن گفت حواست به دخترم باشه...
#شهید علی اکبر رنجبر
#شهیدمدافع_امنیت
#شهدای_فارس
#سالگرد_شهادت
🌱🌹🌱🌹
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
نشردهید
#سیره_شهدا
🌷 اتش سنگینی روی خط بود. خلیل پشت لودر نشسته بود و با مهارت خاصی در میان ترکش ها و خمپاره ها خاکریز می زد. ناگهان, لودر از حرکت ایستاد. فکر کردیم اتفاقی برای خلیل افتاده, اما پیاده شد و شروع کرد به قدم زدن. دویدم سمتش, گفتم چی شده, تو این وضعیت حساس چرا کار را رها کردی.
سر به زیر گفت:یک لحظه غرور مرا گرفت که چه خوب دارم کار می کنم!
گفتم نکند دارد برای نفسم کار می کنم. پیاده شدم تا غرورم بریزد, بعد که حس کردم برای خدا کار می کنم, کار را ادامه می دهم!
چند دقیقه بعد, سبکبال سوار شد و کار را تمام کرد...
#شهید خلیل پرویزی
#شهدای_فارس
سمت:فرمانده ستاد پشتیبانی و مهندسی جهاد فارس
#ایام_شهادت
🌷🍃🌷
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#سیره_شهدا
💠همیشه وضو داشت. وقتی از او می پرسیدم که چه کار می کنید دائما وضو می گیرید ، می گفت: من همین را دارم و جز این چیزی ندارم . می گفت: شما هم دائم الوضو باشید اکثر مواقع با نیرو ها بود یا آنها را توجیه می نمود یا در حال انجام مأموریت بود، بلافاصله که بر می گشت، اجازه نمی داد که شبها بچه ها بخوابند و می گفت خواب همیشه هست و نماز شب بخوانید.
💠موقعی که نماز شب می ایستاد ، این قدر طول می کشید که می گفتیم نماز جعفر طیار است. از نیمه شب تا اذان صبح درحال گریه و زاری بود . اینقدر با خلوص نیت بود که عجیب بود.
#شهید غلامرضا کرامت
#شهدای_فارس
#سالگردشهادت
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#سیره_شهدا
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
#امر_به_معروف_در_سیره_شهدا
▪️از جبهه به سمت تهران برمیگشت، رانندهی اتوبوس آهنگ ترانه گذاشت تا بدین وسیله خوابش نبرد، ابراهیم برای اینکه کار بد او را گوشزد کند، قرآن را باز و شروع کرد بلند بلند قرآن خواندن!
راننده آهنگ را خاموش کرد!
این طور هم راننده خوابش نبرد و هم آهنگ پخش نشد✌️
#ماه_رمضان
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
نشردهید
#سیره_شهدا
🔰از كودكے با خــودم نمــاز می خونــد و روزه می گرفــت .
از نه سالگــے به بعـد ، روزه هـاش رو كامل گرفــت . همیشــه توے درس و تمام مسابقات نفــر اول بــود ، روے نمــرات درسیــش حساس بود . می گفت : « #انقــلاب و #امام_زمــان (عج) ســرباز زرنگ مے خواد . »
🔰، به شهدا به خصوص شهید مطهری و شهید آوینی علاقه خاصی داشت . عکس شهدا رو همه جای خانه می گذاشت . کتاب های شهید مطهری رو خیلی مطالعه می کرد . کلاس های تفسیر و حفظ قرآن و نهج البلاغه شرکت می کرد . کارای خیری که می کرد ، نمی گذاشت هیچ کس بفهمه . دلش می خواست هر کاری از دستش برمیاد برا فقرا انجام بده .
راوی:مادرشهید
🌷
#شهیدمحمدعلےشاهچراغے
#شهداےفارس
#شهادت: بمب گذاری حسینیه سیدالشهداے شیراز
#سالروزشهادت
🌹🍃🌷🍃🌹
#ڪانـال_ﺷﻬـــﺪاے_غریــب_ﺷﻴــﺮاﺯ
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
🌱🌷🌱
🔰 #سیره_شهدا #صدای_حرام
💠کلاس اول دبیرستان بود. دو یا سه هفته ایی از مدرسه میگذشت، یک روز با چشمانی پر از اشک و چهره ای غمگین به خانه آمد. گفتم: مامان! راضیه جان چرا ناراحتی؟!
گفت: مامان توی سرویس مدرسه راننده و بعضی از بچه ها نوار ترانه روشن میکنند و من اذیت میشوم.
چندین بار به آنها تذکر دادم و خواهش کردم امام میگن تو دیگه شورشو در آوردی...!
💠یک روز یکی از بچه ها پرسید: راضیه تو چرا اصرار داری ترانه روشن نکنند؟! میگوید: گوشی که صدای حرام بشنود صدای امام زمانش را نمیشنود نمی شنود و چشمی که حرام ببیند توفیق دیدن امام زمان خود را پیدا نمیکند...
🌷شهیده راضیه کشاورز🌷
#شهدای_رهپویان_وصال
#شهدای_فارس
#ایام_شهادت
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#سیره_شهدا
💠پدرش کارمند بود و گاهی مقداری ارزاق از طرف اداره به انها داده میشد, برنج و روغن و ...
احمد هروقت می شنید که این ارزاق را گرفتیم می گفت سهم من را بدید؟
می گفتیم به چه دردت می خوره؟
می گفت سهم خودمه, می دونم باهاش چه کار کنم!
می گرفت و می برد. بعد از ان هروقت غذایی از ان درست می کردیم لب نمی زد,می گفت من سهمم را گرفتم دیگر از این غذا سهمی ندارم.
بعدها فهمیدیم آن برنج و روغن و ... را بین فقرا تقسیم می کرده است!
#شهید احمد كشاورزى
#شهدای_فارس
🌷🍃🌷🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
#سیــره_شهــدا
عید نــوروز بود.برای علی اکبر و برادرش شـلوار نو خریده بودم،دیگر متوجه نـشدم از آن شـلوار استفاده کرد یا نه!
سیـزده عیـد بود ڪه علـی اکبرگفت: بابا شلوارم به دوچرخه گیرکرده و پاره شده، به من پول بده شلوار نو بخرم !
به ایشان پول دادم و شلوار خرید.
یک روز از سرکار به خانه می آمدم علی اکبر و دوستانش ، محمد و علی را در راه دیدم. با تعجب دیدم شلواری که برای علی اکبر خریدم پای محمد است. وقتی به خانه آمدم با ناراحتی جریان را به مادرش گفتم : « مگر پسر من محتاج پول است که شلوارش را به محمد فروخته!»
وقتی علی اکبر آمد جریان را پرسیدم . از شرم سرش را پایین انداخت و گفت:
«راستش محمد ، خانواده فقیری دارد و یتیم است. امسال لباس نو نداشت ، برای همین شلوارم را به او هدیه دادم و دوست نداشتم شما متوجه شوید.»
عرق سردی بر پیشانی ام جوشید ، از این رفتار علی اکبر خیلی خوشحال شدم و در دل او را تحسین کردم.
#شهیدعلےاکبرپیرویان
#شهدای_فارس
#سالگردشهادت
🌹🌱🌷🌱🌹🌱🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩhttps://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید