eitaa logo
گلزار شهدا
5.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘﷽⚘ 🌺 شهیدی که از نوجوانی عاشقِ خدا بود... با نورالله همبازی و پسر عمو بودیم ... بارِ اول نبود که این اتفاق می‌افتاد. اهلِ نماز اول وقت بود... وقتی وسط بازی ، رها کرد که بره ، می دونستم درخواستـم برای موندنش بی‌فایده است. اما بهش گفتم: کجا؟ هنوز بازی‌مون تموم نشده ... برگشـت و بهـم گفـت: مگه صـدای اذان رو نمی‌شنـوی؟میرم نماز ... 🌹خاطره‌ای از زندگی نوجوان شهید نورالله اختری 📚منبع: فرهنگنامه شهدای سمنان، جلد ۱، صفحه ۲۵۱ مْ 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
💠رسول اکرم می فرمایند: 🔰اگر مردی راضی شود به اینکه زنش آرایش کرده از خانه خارج شود ، بی غیرت است . 🔰و اگر کسی این مرد را بنامد گناهی نکرده ،و زن هنگامی که آرایش کرده و معطر از خانه اش خارج شود و شوهرش به این عمل رضایت دهد ، باهر قدمی که زن بردارد برای شوهر او خانه ای در جهنم ساخته می شود . 🔰پس وصیت مرا در مورد زنان خود به خاطر بسپارید ، تا از شدت حسابرسی خدا نجات پیداکنید. 📚جامع الاخبار ص ۱۸۵ ث❣❣❣❣❣ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🚨آخرین فرصت مشارکت در طرح مِهر شهدایی🚨 🚨تهیه ۷۲ بسته لوازم التحریر جهت دانش آموزان نیازمند🚨 👈👈مثل شهدا پای غصه‌ های مردم.... 👇👇👇 لطفا لطفا ....تبلیغات فراموش نشود باید هر چی زودتر خرید انجام دهیم ... 🔹🔸🔹🔸🔹 شماره کارت جهت مشارکت👇👇 6037997950252222 *بانک ملی . بنام مرکز نیکوکاری شهدای گمنام* 🌱🌹🌱🌹 تلفن هماهنگی: ۰۹۰۲۴۱۶۸۹۸۸ ⬇️⬇️⬇️⬇️ شیراز http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🕊️شَہید، دسݓ نِوشتہ خـُداست... درهمان لَحظہ ڪہ، مآ غافِل عݜقِ یاڔ بۅدیم؛ . ✨ݜہدا عـٰاشق شدند، وخدا پاے عشقِشاݧ ایستاد❤️ 🕊️ 🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷@golzarshohadashiraz
گفت:"خانم همین روزها برات یڪ سورپرایز معنوے خیلے بزرگ دارم"😳 . هرچه اصرار ڪردم نگفت. وقت خداحافظے به من گفت:" دعا ڪنید ان‌شاءالله بروم و دست پربرگردم"😇 من همانجا دعا ڪردم و امام حسین(ع) را قسم دادم ڪه ان شاءالله دست پربرگردد. دست پر برگشت و روسفید شد.🥀 ✍ *عمر زندگی مشترک من با همسفر بهشتی ام فقط ۵۵ روز بود* 😔 * ﻳﺎﺩﺵ ﺑﺎ ﺻﻠﻮاﺕ 🦋--🍃─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─🍃-🦋 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * . خاطرات مکتوب شهید الان ساعت ۵ بعد از ظهر است،آسمان از ابر پوشیده شده است و باران نم نم نمک شروع شده است ‌. ده روز پاییزی را از آبان سال ۶۱ پشت سر گذاشته‌ایم. آسمان نگاه دوستان هم کم از هوای جبهه ندارد،چون لحظه خداحافظی است. در واقع لحظه وداع و آماده شدن برای عملیات، فردا تقدیر چه کسی سرخ خواهد شد؟! میبوسمش آن دست به پشت شان می زنم حلالیت می طلبم. قدرت‌الله جوکار، محسن خسروی ،جعفر آذین.. هنوز آفتاب نیمه رمقی داشت که بچه‌های تیپ امام حسین و تیم‌های دیگر سوار شدند، سیل کمپرسی ها در جاده سرازیر شد،باران گرده تپه ماهورها را شلاق می کشید. سبک فراگیر شد باران جای خود را به باد داد،باد شدیدی که رفته رفته به طوفان بدل شد و چادرنشینی ما را مشکل کرد. هر طور بود در خیمه طرح و عملیات تیپ امام سجاد جمع شدیم و نماز مغرب و عشا را به جماعت خواندیم. بعد هم مراسم دعا و توسل،شاید باران هم می‌آمد،بالهای در خیمه به هم بسته شده بود و روشنایی چندانی نبود . شام هم آخرین مقوله بود. صبح تیغ آفتاب راهی دهلران شدیم،مقر تیپ فاطمه الزهرا و قرار بر این شد که فرمانده گردان ها بروند منطقه و شب را هم همانجا بیتوته کنند،شناسایی هم انجام شود . اسلحه و کیسه خوابم را برداشتم .به همراه پنج نفر از فرمانده گردان گردانها عازم چلات شدیم. یعنی جایی که مقر اطلاعات عملیات تیپ بود. چون با موتورسیکلت بودیم دیر رسیدیم و برای شناسایی و نزدیک شدن به دشمن وقت مناسبی نبود. هرطور بود شب را در جوار سید موسی حمیدی به سر آوردیم. البته دو نفر از بچه ها یعنی قوسی و زمانی برگشتند. همان شب برنامه ریختیم که دمدمای ظهر برویم جلو . چون قرار بود بنه ی اطلاعات و عملیات عوض شود و صبح که نمی رفت جلو. سه نفر بودیم که آمدیم دهلران یعنی من و کویی و سیدی، حمام کردیم و موتور را هم دادم به برادر رسایی و با جیپ برگشتیم منطقه،آماده حرکت. نماز ما در لایو نیزارها خواندیم و ناهار هم خوردیم و از منطقه ۳ گلال زدیم به راه. ساعت چهار و نیم اسب بود که رسیدیم نزدیکی‌های دشمن، پیاده شدیم ماشین برگشت. راهمان را ادامه دادیم نزدیک به یک کیلومتر با دشمن فاصله داشتیم. رفتیم و رفتیم تا جایی که دشمن را ۳ کیلومتر پشت سر گذاشتیم. حتی روی جاده آسفالت عراق هم رفتیم. بعد از چند ساعت شناسایی برگشتیم. در بین راه نماز خواندیم پشت تپه های کوچک با به کار های چریکی بود. مقداری غذا با خودمان داشتیم خوردیم و خواب و خستگی در پلکهامان گره خورد. ادامه دارد .... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ماجرای مادر شهید معماریان که چطور شفای پایش رو پسر شهیدش از علیه السلام میگیره 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔴 آنکس که تخصص ندارد و کاری را میپذیرد بی تقواست 🔹شهید چمران : میگویند تقوا از تخصص لازم تر است. آن را میپذیریم اما میگویم آنکس که تخصص ندارد و کاری را میپذیرد بی تقواست. 🔹اگر مسئولین و مدیران کشور تقوا به خرج بدهند و آن کاری که در آن تخصص ندارند را به اهلش بسپارند میتوانیم در جنگ اقتصادی پیروز بشویم. 🔹امثال شهید چمران الگوهای فوق العاده ای در این جنگ تمام عیار اقتصادی برای مسئولین ما محسوب میشوند. 🔹اگر به همین جمله ی شهید چمران عمل کنیم و شایسته سالاری و تخصص گرایی پیشه کنیم مسلما میتوانیم اقتصاد کشورمان را درون زا کنیم. 🔹از متخصصین با تقوای کشورمان برای پیشرفت اقتصادی استفاده کنیم. http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
شیراز مرداد ماه سال ۱۳۶۷ بود. آیت الله خامنه اي، رئیس جمهور وقت، براي بازدید به مقر لشکر ۱۹ فجر، در کوت عبدالله اهواز آمدند و دلایل پذیرش قطعنامه را برای فرماندهان لشکر شرح دادند. طبق برنامه، فیلم مصاحبه شهید اسلام نسب را برای حضرت آقا پخش کردیم. محمد در صحبت هایش از عملیات هاي مختلف یاد کرده و گفت: پاره تن رسول الله(ص)، همیشه ما را در مصائب یاری کرده است! پس از مکثی کوتاه ادامه داد: من هر گاه نام بی بی فاطمه زهرا(س) را بر زبان می آورم، ناخودآگاه از خود بی خود می شوم... سکوت کرد، عینک را از چشمانش برداشت و با دست نم اشک را از زیر چشمانش گرفت.😔 با دیدن این حالات محمد، حضرت آقا هم منقلب شده، عینک را از چشمانش بر داشته و اشک چشمان خود را گرفتند و فرمودند: بگو... بگو...چرا سکوت کردی؟ داشتی از ملاقات با آن بزرگوار می گفتی، جان مادرم بگو که با ایشان رابطه داشتی... محمد گفت: من وقتی نام ایشان را می برم، از خود بی خود می شوم... آقا فرمودند: نگفتم ایشان با مادرم ارتباط داشته است.😭 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💢دلم میخواهد از جنس اسکنـــدرےکه از اربابش علے ابن ابے طالب حضرت ابوتراب یاد گرفت خاکے باشد، دنیــاو مسؤول بنیاد شهید را رهـــا کرد و خودش شد یکِے از همــان شهدا... ♻️دلم رفیــق می‌خواهد از جنس محــمد ابراهیــمے ڪه در موقع آموزش میگفــت : بچه ها ارتبــاط فقط با خدا خوبه .. بقیه ارتباط ها بے فایده است✔️ 💢دلم رفیقے می‌خواهد از جنس شهداے زهرایے🌷 حاج ﻣﺤﻤﺪ نسب و حاج عبدالله رودکے ڪه ﺗﺎ ﻧﺎﻡ حــضرت زهرا س مي امد🥀 حالشــان منقلب مےشد... می گفتند هر چی داریم از عنایــت بےبے هست.. ♻️دلم رفیقے می‌خواهد از جنس شهید حضرت زهرایے ڪه عاشق حضرت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود و آخــر هم روز شهادت بی بی به شهادت رسید🕊 دلم رفیقی مثل شهید حبیب روزیطلب میخواهد ، مثل حسن حق نگهدار ، مثل خادم صادق و... دلم یک رفیق میخواهد مثل بے ریا ، خالص براے خدا بلـــه !!!!! آی شهدا🌷ما مے خواهیم رفیقمون بشوید ڪارے ڪنید براے ما ما در این دنیاے و شلوغ گم شدیم 😔😔 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
🌱تو عاشِقِ خدا شُو خُـ♥️ـدا شَهیدَت🕊 می کُند این وعده الهی است✨ مَن احَبّنی عَشَقَنی 🌸 مَن عَشَقَنی‏ عَشَقْتُهُ 🍃 مَن عَشَقْتُهُ قَتَلْتُهُه 🌸 🕊️ 🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷@golzarshohadashiraz
🔴 پوستر| هفته دفاع مقدس گرامی باد رهبر معظم انقلاب : 🔹هشت سال دفاع مقدس ما صرفاً یک امتداد زمانی و فقط یک برهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زمانی نیست؛ گنجینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی عظیمی است که تا مدتهای طولانی ملت ما میتواند از آن استفاده کند، آن را استخراج کند و مصرف کند و سرمایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاری کند 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
: 🔰ڪسى ڪه عاشق است و در آرزوى ديدار دوست، ڪدامين راه از اين راه يعنى شهادت بهتر و نزديك‌تر مى‌داند⁉️ آرى شهادت چه ڪلمه زيبا و دلنشينے ڪه قلب ميليونها انسان جوان و پير از شنيدن آن مى‌تپد و ميلياردها انسان مسلمان آرزوى آن را مى‌نمايد ❤️ و بايد هم آرزوى شهادت داشته باشند زيرا زندگى با همه خوبى‌هايش، با همه لذت‌هايش و ارزش مادى آن و طبيعت با آن همه وصف و جمالش با ڪوه، خشكى و دريا و جنگل و اقيانوس و تابستان و زمستان و بهار و پاييزش، با همه جاهاى ديدنى و لذت‌بخش آن براى آن انسان هيچ ارزشى ندارد . مگر اينكه بُعد معنوى داشته به انسان معنويت ببخشد. انسان را با ايمان ڪند. دل انسان را به نور و قلبها را به ولايت قائم و اصول دين هدايت ڪند. اما همه اينها در پايان دارای بعد معنوى هستند و معنويت ڪه يڪى از آنها شهادت است. 🌹 قرآن مجيد مى‌فرمايد: *ڪسانى ڪه در راه خدا كشته مى‌شوند مرده نگوييد، زيرا آنها زنده هستند و در نزد خدا روزى مى‌خورند .. پس زندگى با شهادت چه لذت‌بخش است.* 🌹🌷🌹🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * . خاطرات مکتوب شهید ساعت نه و نیم شب بود زمین تیره و تاریک و آسمان نقره کوب. ساعت ۵ صبح بیدار شدیم و بعد از نماز راهمان را ادامه دادیم تا ساعت ۸ صبح که به شیار ۳ گلال رسیدیم و راب ساعتی را نیز در شیار آمده بودیم که دیپ به سراغمان آمد و ساعت یک بعد از ظهر به مقر اطلاعات عملیات رسیدیم. سلام استراحت مختصری کردیم تا این که فرمانده تیپ فاطمه الزهرا یعنی برادر محسن به اتفاق برادر اعتمادی و استوار سر رسیدند و گفتند که امشب جلسه است و برادر رسایی مامور اطلاع دادن به فرمانده گردان ها شد. چیزی از روز باقی نمانده بود که رفتیم دهلران، من بودم و هاشم اعتمادی. رفتیم طرح و برنامه لشکر،بچه ها آمده بودند فرمانده گردان ها و معاون هایشان خلاصه همه. بعد از نماز و دعا جلسه شروع شد. اولین نفر برادر کریمی بود که طرح مانور گر دانش را تشریح کرد. هاشم هم صحبت کرد،سیدی هم صحبت کرد و من هم همینطور تا اینکه تصمیم به شناسایی مجدد گرفته شد. فردا شب باز هم ما بودیم و شیار سه گلال و آسمان نقره کوب ای که زیبا و نزدیک بود. 🌹🌹🌹 لباس های تنگ و سیاه پوشیده بودند با کفش هایش مثل پاور و پنجه های اردک. رگه های قرمز در حاشیه زیپ لباس ها بود که کمی روشن تر می زد. اگر کلاهشان را هم به لباسشان زیر می کردند آن وقت بود که حتی شناخته هم نمی شدند. اینها بچه‌های گردان شهید مدنی بودند و به فرماندهی برادرم موسی سلیمانی که در حاشیه بهمنشیر اردو زده بودند و خودشان را آماده می‌کردند برای مانور‌. آب رو در حالت مرد بود حسابی بالا آمده و هوا سرد درست قلب زمستان.بعضی از بچه ها جوراب مخصوص نداشتن سنگینی اسلحه و تجهیزات هم یک طرف، تعدادی آرپی‌جی دستشان بود و بقیه کلاش. یک ساعت از زمان تعیین شده میگذشت هنوز غواصها شام نخورده بودند. بعضی ها هم کامل تجهیز نبودند،  تا اینکه بالاخره سوار قایق‌ها شدند و آن طرف آب در نقطه شروع مستقر شدند. کادر گردان ما با من بودند و کادر دیگر گردانها هم کمابیش آمده بودند.فرمانده و جانشین لشکر هم بودند و همگی از بیرون آب تمرین بچه‌ها را نگاه می کردند. مانور مهمی بود چون عملیاتی که در پیش داشتیم آبی-خاکی بود و باید کار بریدن موانع در آب را تمرین می کردیم تا در شب حمله دچار مشکل نشویم. بچه‌ها اصل غافلگیری و باید آن موانع را به خوبی انجام دادند به طوری که وقتی به او را بریدند اما اصلاً متوجه نشدیم. حالا ساعت ۲ نیمه شب است و آب رودخانه به شدت پایین آمده است. هنوز ماموریت های فرعی به پایان رسید و بچه ها به زمین چسبیده اند.سر و صورتشان پر از گلای است باید بروند اردوگاه برای حمام. به طرف اردوگاه حرکت می‌کنیم. قندیل ماه از آسمان آویخته لباس های سیاه ، چهره های گلی و دل های زلال‌. ادامه دارد .... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
🔰 | ✍🏻 شهید سلیمانی: 🔻من معتقـدم هر ایرانی باید در خانه خود یک عکس شهید داشته باشد و حس تعلق به شهـید نبـاید در یک محـدوده مشخص به نام خانـواده‌ ی شهید باقی بمانـد... اگر در ادارات دولتی یا خصوصی و هرمکان دیگر عکس شهـید نبـاشد ، یک بی‌ معرفتی نسبت به شهـداست. شمال و جنوب تـهران و ایران و همه کشور مدیون شهدا هستند و شهیدان خودرا برای تمامی ایرانیها فدا کردند. 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
✍قسمتی از وصیت نامه شهید اسلامی نسب: - شهادت آنچنان شيرين و لذت بخش است كه با هيچ كدام،از وعده هاي دينوي او را مقياسي نيست. شهادتي كه دشمن با هيچ سلاحي عليه او نمي تواند به مبارزه در آيد و همه تيغ هاي دشمن در مقابلش كند و بي اثر است 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گنجینه‌ای تمام نشدنی! حجت الاسلام ماندگاری (ع) ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb ┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
🔻خودت بخور تا در آن دنیا جوابگو باشی! 🔸خاطره‌ای از سردار شهید "مهدی باکری" 🔹یک روز گرم تابستان، شهید باکری (فرمانده دلاور لشکر ۳۱ عاشورا) از محور به قرارگاه بازگشت. یکی از بچه ها که تشنگی مفرط او را دید، یک کمپوت گیلاس خنک برای ایشان باز کرد، مهدی قدری آن را در دست گرفت و به نزدیک دهان برد، که ناگهان چهره اش تغییر کرد و پرسید: امروز به بچه های بسیجی هم کمپوت داده اید؟ 🔹جواب دادند: نه، جزء جیره امروز نبوده. مهدی با ناراحتی پرسید: پس چرا این کمپوت را برای من باز کردید؟ گفتند: دیدیم شما خیلی خسته و تشنه اید و گفتیم کی بخورد بهتر از شما! 🔹مهدی این حرف ها را شنید، با خشم پاسخ داد: از من بهتر، بچه های بسیجی اند که بی هیچ چشمداشتی می جنگند و جان می دهند. به او گفتند: حالا باز کرده ایم، بخورید و به خودتان این قدر سخت نگیرید. مهدی با صدای گرفته ای به آن برادر پاسخ داد: خودت بخور تا در آن دنیا جوابگو باشی! •♡ټاشَہـادَټ♡• http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌹 *میهمانی لاله های زهرایی* 🌹 🏴 و *اختتامیه طرح و مسابقه سردار زهرایی شهید محمد اسلامی نسب* 🏴🏴 🔹همراه با قرائت زیارت عاشورا 🔹 💢 *حاج سید عباس انجوی* 💢 : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام : ◀️ *پنجشنبه ۱ مهرماه ۱۴۰۰ /از ساعت ۱۶/۳۰* ⬇️⬇️⬇️⬇️ *مراسم در و با رعایت فاصله گذاری اجتماعی و پروتکل های بهداشتی برگزار می‌شود* 🔺🔹🔺🔹🔺 🔹🔹🔹🔹 پخش زنده با اینترنت رایگان از لینک: http://heyatonline.ir/heyat/120 🔺🔺🔺🔺🔺 لطفا مبلغ مجلس شهدا باشید
✨زهرایے ها شهید مے شوند! این را من نمیگویم نگاه کن نگاهشان، حتے لبخندشان هم ، عطر یاس دارد...🌼 ✨رمز پرواز یا زهراست... 🕊️ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
*🔻خودت بخور تا در آن دنیا جوابگو باشی!* 🔸خاطره‌ای از سردار شهید "مهدی باکری" 🔹یک روز گرم تابستان، شهید باکری (فرمانده دلاور لشکر ۳۱ عاشورا) از محور به قرارگاه بازگشت. یکی از بچه ها که تشنگی مفرط او را دید، یک کمپوت گیلاس خنک برای ایشان باز کرد، مهدی قدری آن را در دست گرفت و به نزدیک دهان برد، که ناگهان چهره اش تغییر کرد و پرسید: امروز به بچه های بسیجی هم کمپوت داده اید؟ 🔹جواب دادند: نه، جزء جیره امروز نبوده. مهدی با ناراحتی پرسید: پس چرا این کمپوت را برای من باز کردید؟ گفتند: دیدیم شما خیلی خسته و تشنه اید و گفتیم کی بخورد بهتر از شما! 🔹مهدی این حرف ها را شنید، با خشم پاسخ داد: از من بهتر، بچه های بسیجی اند که بی هیچ چشمداشتی می جنگند و جان می دهند. به او گفتند: حالا باز کرده ایم، بخورید و به خودتان این قدر سخت نگیرید. مهدی با صدای گرفته ای به آن برادر پاسخ داد: خودت بخور تا در آن دنیا جوابگو باشی *🦋--🍃─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─🍃-🦋* http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * . خاطرات مکتوب شهید موهایم را اصلاح کردم دوش هم گرفتم .با حاج مهدی زارع آمدم مقر تاکتیکی ساعت هفت و نیم شب حمام داغ زمستان هم می چسبد علی الخصوص که بعد از یک جلسه چند ساعته باشد .کلاس هم برای بررسی وضعیت گردان ها و گروه آنها و همینطور زمان عملیات بود فرمانده لشکر و فرمانده گروهانها هم حضور داشتند جلسه خیلی مهمی بود .خلاصه آمدیم مقر رفتم داخل سنگر. هنوز جلسه غواصها تمام نشده بود من هم باید بر میگشتم مقر گردان خودمان تا آماده شوم برای فردا .در واقع برای فردا شب که شب موعود بود دو گروهان غواص داشتیم به فرماندهی موسی و روستا که در جلسه بودن و سخت مشغول بررسی نقشه عملیات فرمانده لشکر هم بود فرمانده محورهم بود تخریب و اطلاعات عملیات هم نشسته بودند سرشان پایین بود سینه ام را صاف کردم به قصد متوجه شدن آنها گفتم یا الله خسته نباشید صورتشان تاخته بود و نوری هر یک سلام و تعارفی کردند لحظاتی بعد موسی برادرم از میان جمع بلند شد و طرف من آمد دکمه جیبش را باز کرد کارت شناسایی و مقداری پول داشت که به من، داد نگاهمان به هم گره خورد و برای لحظاتی تصویر موسی در نگاهم مات شد که به هم خورد خودم را در آغوش موسی به جلسه برگشت اما طاقت نیاوردم. باردیگر صدایش کردم این بار من بودم که او را در آغوش گرفتم به هرحال عملیات بود و احتمال داشت.. از بالای شانه های موسی چشمم به فرمانده لشکر افتاد که با سینه دستش قطرات اشک را از روی کالک کنار میزند یکی از بچه‌ها صدایش را بلند کرد. _سلامتی رزمندگان اسلام صلوات . من هم اگر چه در دلم بود بچه ها را یکی یکی در بغل بگیرم و وداع کنم اما به خاطر حاج نبی خداحافظی کردم و شهر قصر را به مقصد مقر گردان پشت سر گذاشتم برمیگردم . سیاهی شب متراکم است فکر می کنم به گریه های موسی و اشک های حاجی نبی عجب آسمان پر ستاره ای است 🌹🌹🌹🌹 یواش یواش آماده می شدیم برای عملیات و وسایل و لوازم هم یکی پس از دیگری آماده می شد . نیروها آموزش لازم را دیده بودند تدارکات کارهای خود را انجام داده بود ادوات پیش بینی لازم کرده بود تخریب و وسایل و مواد منفجره تهیه دیده بود شناسایی کار خود را کرده بود و بالاخره همه واحدها و وظیفه خود را انجام داده بودند حالا نوبت فرمانده گردان ها بود که بروند و معبر های خود را ببینند گروه پیام زدند که مقرر شهید کرامت یعنی منطقه خیبر باشید .ما حالا اهوازی نماز مغرب و عشا را در پایگاه شهید دستغیب اهواز خواندیم شام هم مهمان برادر مهدی زارع بودیم فرمانده گردان امام حسین که شیرینی ماشین پیکانی باشد که برنده شده اند. ادامه دارد .... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
⚘﷽⚘ پنجشنبه است... وباردیگر مزار شهدا دل ها را به سوی خود می کشاند... دل هایی که این مکان راخلوتگاه خویش قرارداده اند و یکدل سیر دلتنگی را بر مزارشان می بارند... 💔 🍃🌹🍃🌹 👇👇 اﮔﺮ ﺩﻟﺖ ﺗﻨﮓ ﺷﻬﺪا و ﻣﺰاﺭ ﺷﻬﺪاﺳﺖ .... آماده زیارت بشو.... دلت را روانه گلزار بکن... 🚨 تا دقایقی دیگر آنلاین بشوید.... پخش مستقیم از گلزار شهدای شیراز ⬇️⬇️ http://heyatonline.ir/heyat/120
💫یادی از طلبه شهید حبیب روزی طلب 💫 🌷مادر می‌گفت وقتی سر به دنیا آمدن حبیب درد می کشیدم، به حضرت فاطمه(س) متوسل شدم که من کسی را ندارم، تو به فریادم برس و درد را بر من کم کن. ناگهان نور سبزی وارد اتاق شد و سه طاق‌نمای وسط اتاق را روشن کرد. وقتی حبیب به دنیا آمد، ماما گفت خانم پسرت نقاب داره! گفتم نقاب چیه؟ گفت: نقاب پوستی هست که امام و پیغمبرها وقت به‌دنیا آمدن روی صورت داشتند، اجازه می‌دهید این را برای خودم ببرم! گفتم: اشکال نداره! پوست را از روی صورت نوزاد برداشت. نقاب سالم درآمد. تا نقاب را برداشت، نوزاد شروع به گریه کرد.‌گفت: حواست به این پسر باشد، پسر مؤمنی می‌شود! راوی خواهر شهید 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🚨نتایج مسابقه سردار زهرایی🚨 🔹'زندگینامه شهید محمد اسلامی نسب🔹 🔻🔻🔻🔻🔻🔻 🔰 ⬇️ ۱.نادعلی همتی دالینی از شیراز ۲.مهدی شوقیان از اباده ۳‌ . مهدی خادمی پوراز اصفهان ۴. مریم گودرزی از تهران ۵. لیلی امانی نژاد از بهشهر ۶. قربان میرزائی از اسلامشهر ۷. علی غلامی از ملایر ۸. انسیه جعفری از خراسان رضوی ۹. راضیه آقایی از شیراز ۱۰ . الهام فداکار از شیراز ۱۱.صدیقه کوچکی از فسا ۱۲.یاسین عبداللهی از ایلام 🔹🔹🔹🔹 🔰 حدیث شبان از شیراز 🔰 حسین مقتدری از شیراز 💢💢💢💢 🔅برندگان مسابقه جهت اهدای جوایز به ادمین کانال پیام دهند🔅 🔹🔸🔹🔸🔹 انشاالله به لطف شهدا بخصوص شهید حضرت زهرایی شهید اسلامی نسب، خداوند نظر رحمت خودش را شامل همه ما بنماید و عاقبت ما را مثل شهدا نماید 🔹🔹🔹🔹🔹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75