🔰 #پیام_فرمانده | #خرمشهر_را_خدا_آزادکرد
🔻امامخامنهای:
امام (رضوان الله علیه) فرمود خرّمشهر را خدا آزاد کرد؛ این همه جوانها آنجا مجاهدت کردند، شهید شدند، کار کردند،
[امام فرمود] خدا آزاد کرد؛ این درست است؛ خدا آزاد کرد. میتوانستند همین قدر شهید بدهند و هیچ اتّفاقی هم نیفتد.
در عملیّات رمضان، -در جنگی که همان وقتها انجام گرفت- خدا نخواست ما فتح کنیم امّا در خرّمشهر اتّفاق افتاد؛ این ارادهی الهی بود.
۹۷/۱۲/۲۳
🍃🌷🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_عبدالمجید_سپاسی*
* #نویسنده_غلامرضا_کافی*
* #قسمت_پانزدهم*
نامه سمیه هم به یادش می آید که به طور اتفاقی به دست مجید در جبهه رسیده است دست نوشته مجید را هم به خاطر دارد که« عالم» خواهر کوچکتر خواب قاب کرده است و با خود به آمریکا برده است.
بالاخره پایان زیبا و سرخ برادر را به یاد میآورد در اندوه گران مادر که لاینقطع تمام اعضای پنجشنبه را در گلزار شهدای دارالرحمه بست نشسته است و نام مجید را با اشک و عطش تلاوت کرده است.
🌹🌹🌹🌹
بچه های ایرانی در مدرسه ایرانی شهرت تامپا ،عکسی را که سارا و سوزان آورده بودند دستبهدست گرداندند و همچنان چشمشان به دنبالش بود که ها خواهرزاده ها آن را در کیفشان جا دادند و شاید اگر می دانستند که یک تیم فوتبال به نام همین سرباز کلاهی ایران این روزها برای خودش برو بیایی دارد یک بار دیگر از دوقلوهای موطلایی می خواستند تا عکس را نشانشان دهد.
عاطفه از سال ۶۴ تا حالا آمریکا برنامه ریخته تا در سال ۷۷ یک سری به ایران و شیراز بزند .مخصوصاً دلش برای مجید تنگ شده است که هر وقت زنگ زده است گفتند نیست. مسئول شب است و گهگاه خشمش در آمده است که با وجود گذشت ۱۰ سال از جنگ ،هنوز این پسر دست از پادگان و ماموریت برنداشته است.
سیروس بیژن مردی که ۳۰سال آمریکاست و هنوز شیرازی غلیظ صحبت می کند بلیط و گذرنامه های بچه ها را نشان می دهد تا سر و صدای شان از درز دیوار های نازک آپارتمان بیرون بزند. او نگران عاطفه است که نمیداند مجید برادری که به خاطر او می خواهد به ایران برود ده سال پیش در چشم آسمان زل زده است و سوار بر اسب سفید با نعلهایی از طلا به دورهای خیال سارا و سوزان سفر کرده است.
و عالم می دانسته که دست نوشته اش را قاب کرد با خودش آورده به خواهرش هم گفته است ولی برای آقا میزند چرا.
مادر و دوقلوهای کوچک مو طلایی در میان است که و لبخند دایی ها و دایی زاده ها استقبال می شوند چقدر حرف برای گفتن دارند.
#ادامه دارد....
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ | #روایتگری
🔻همه بریده بودند تا اینکه حسن بلند شد ...
روایت شهید حاج قاسم سلیمانی از نقش موثر شهیدحسن_باقری در فتح خرمشهر
🗓 به مناسب سوم خرداد، سالروز فتح خرمشهر
🍃🌷🌱🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از سردار شهید عبدالقادر سلیمانی 💫
🌷گفتند: عبدالقادر شهید شده و پیکرش در منطقه زیر آتش جا مانده!
باز یتیمی سراغ خانواده ما آمده بود. شهادت عبدالقادر برای من، خواهرم، مادرم و زن و بچه هایمان خیلی سنگین بود، به خصوص اینکه هنوز جسدش برنگشته بود بعد از آزادسازي خطی که عبدالقادر در آن شهید شده بود، جستجوي ما براي پیدا کردن پیکر عبدالقادر در معراج شهدا هم شروع شد. اما هر چه بیشتر می گشتیم، کمتر چیزي دستمان را می¬گرفت. علت هم این بود که عبدالقادر ساعتی قبل از عملیات کربلاي 5، براي گرفتن غسل شهادت به حمام رفته و پلاکش را از گردن باز کرده و فراموش کرده بود دوباره آن را به گردن بی اندازد، به همین علت پیدا کردن پیکرش، در میان خیل شهدایی که از منطقه عملیات به معراج شهدا می آمدند مشکل بود.
هفتاد روز از مفقود شدن عبدالقادر می گذشت که در معراج شهدا اهواز، پیکر شهیدي چشمم را گرفت. صورتش بر اثر ماندن زیاد بر روي خاك صاف شده و قابل شناسایی نبود. اما موهاي کوتاه سرش، بادگیر تنش، ساعت دستش همه نشانه هاي عبدالقادر بودند که مرا در پیدا کردن عبدالقادر امیدوار کرد!
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
📍تواضع فرمانده...
🌟دامادم میگوید شبهایی که در خرمشهر مستقر بودیم، یک شب نوبت سیدمحمد بود که دو ساعتی پاس دهد، علیرغم وضع جسمی نامناسب عازم محل نگهبانی شد، در همان حال فردی از بچه های بسیجی با او همکلام میشود از او میپرسد جهان آرا کیست؟ تو او را میشناسی و سیدمحمد جواب میدهد پاسداری است مثل تو، او میگوید نه جهان آرا 45 روز است که با تعداد کمی نیرو جلوی دشمن را گرفته است و سیدمحمد جواب میدهد گفتم که او هم یک پاسدار معمولی است، فردای آن روز آن فرد برای گرفتن امضا برگه مرخصی اش راهی اتاق فرماندهی میشود میبیند که او همان پاسدار در حال پاس شب گذشته است.
🔰همکارانش معتقدند او فرمانده سپاه خرمشهر بود، اما مثل یک سپاهی عادی رفتار میکرد، آنها میگویند وقتی اسلحه به خرمشهر میبردیم و آنجا خالی میکردیم جهان آرا اصلاً خسته نمیشد. به او میگفتند تو چرا خسته نمیشوی و او پاسخ میداد، وقتی که در رژیم سابق زندگی مخفی داشتم برای کسب درآمد در کوره های تهران آجر بار میکردم در حالیکه روزه هم بودم، اگر بدنم مقاومت دارد از بابت آن روزها است.
💬به روایت پدر شهید
🌷شهید محمد جهان آرا🌷
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬جوونا پاشید بیایید... خرمشهرها در پیش داریم...
#خرمشهر
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🍃نمےشناسمِتـان
امّـا
در این قاب تصــویر،
نگاهتـان خیلـے آشناست
اینقدر ڪہ دلتنـگتان مےشوم💔
ڪاش شرمنـده نگاه آشنایتـان نباشم🥀
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊️
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
#آزادسازی_خرمشهر...
🔰حاج موسی می گفت: ساعتی از آزادسازی خرمشهر می گذشت که وارد خرمشهر شدم. روی سکویی نشستم تاخستگی در کنم. لحظه ای بعد ۴ نفر دیگر هم کنار من نشستند. اسلحه یکی از آنها روی پایم بود و ناراحتم می کرد. گفتم:« برادر اسلحه رو بردار.»
تا گفتم برادر، هر ۴ نفر که بر خلاف من مسلح بودند، اسلحه ها را جلو من انداختند و بلند گفتند: «دخیل یا خمینی!»
شانه ای بالا انداختم, اسلحه ها را برداشتم و ان چهار عراقی را به سمت جایگاه اسرا راهنمایی کردم.
🔰خرمشهر آزاد شده بود. قرار شد پرچم ایران را به نشانه پیروزی روی گنبد مسجد خرمشهر نصب کنیم. هنوز تک و توک عراقی ها در شهر بودند و هنوز روی شهر آتش بود. یک روحانی بلند گفت کی حاضره این پرچم را ببره بالای گنبد!
قبل از همه، الله کرم، که موهایش سفید شده بودو راننده تدارکات بود پیش از همه پیش قدم شد و برای نصب پرچم پیروزی رفت روی گنبد مسجد خرمشهر!
🍃🌷🍃
هدیه به شهیدان,حاج موسی رضا زاده و حاج کرم الله بوستانی #صلوات
#شهداےفارس
🍃🌷🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
کانال گلزار شهدا:
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_عبدالمجید_سپاسی*
* #نویسنده_غلامرضا_کافی*
* #قسمت_شانزدهم*
از حرف و حدیث بچه ها و نو رسیده ها گرفته تا مرگ مادر که دو سال پیش اتفاق افتاد و عروس و دامادهای فامیل بالاخره صحبت به مجید رسید اینجاست که سر دواندن ها و عذر آوردن ها دوباره شروع می شود و عاطفه همچنان صبر می کند و انتظار می کشد.
گشت و گذار در شیراز و آخرسر اتراق در حاشیه دلنواز بلوار چمران در عصر دیرپای تابستان ،برنامه امروز مهمانان عزیز شاپور است.پای تابلوی بزرگی که به تازگی نصب شده است مینشینند.
چای و تخمه و قلیان است و تفرج عاطفه که عکسهای روی کاشی نظرش را جلب میکند. یکی یکی اسم ها را می خواند: شهید محمد اسلامی نسب ،شهید هاشم اعتمادی ،شهید شیرعلی سلطانی،شهید مجید ...
دستهایش را به پای تابلو گره میزند. آرام آرام تا روی زمین سُر می خورد. بی تابی مادر اشک بر گونه سارا و سوزان دوانده است .ده سال انتظار عاطفه به پایان میرسد.
🌹🌹🌹🌹
یک جفت چشم سیاه ریز میشد برای دقت و دوخته میشد به منبر.
دو زانو می نشست. دست ها زیر بغل همه هوش و حواسش را می داد به آقا .
آقا حرف میزد .موعظه می کرد ،خبرهایی از مملکت میداد و روضه می خواند. نگاه آقا روی همه میچرخید مکث که می کرد میشد فهمید حالا نگاهش کجاست همان جفت چشم سیاه که ریز شده بود برای دقت. کم سن و سال بود. اما طوری می نشست .طوری گوش میداد که آدم حظ می کرد. آقا هم خوشش آمده بود از او .حالا دیگر من هم متوجه اش بودم.
شبهای جمعه میرفتم مسجد جامع. از دالان بزرگ بازار وکیل .بوی مرطوب خاک بوی هل ,بوی دارچین, بوی تلاش و زندگی تا ته ضمیرم نفوذ میکرد.
بازار نیمه تعطیل با هیجانی که فریاد زده میشد یا پهن می شد روی سکوهای آجر خام، احساس آدم را گره میزد به سنت، به تاریخ و معجونی از باور و غرور مثل قند در دل آدم آب میشد.
#ادامه دارد....
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ | #روایتگری
🔻روایت شهید صادق مکتبی به روایت آقای ترابی نسب
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از سردار شهید عبدالقادر سلیمانی 💫
🌷یک روز از پائیز 1365 بود که زنگ خانه زده شد. عبدالقادر رفت براي باز کردن در. چند دقیقه بعد برگشت داخل، بدون اینکه چیزی بگوید، رفت سراغ چمدان لباس هایش. یک ژاکت و یک شلوار گرم بیرون کشید و دوباره رفت پشت در...
سه ماه از شهادت عبدالقادر می¬گذشت. از خیابان عبور می¬کردم که چشمم افتاد به یک پیرمرد فقیر، که عقل و هوش درستی هم نداشت و از کنار پیاده رو عبور می¬کرد. دیدم همان ژاکت و شلوار گرم عبدالقادر را به تن دارد...
اشک توي چشم هایم حلقه زد، آن روز پشت در به عبدالقادر گفته بود سردم است و عبدالقادر از لباس گرم خودش گذشته بود!
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
😅به یاد ﺑﻤﺐ لبخند ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎ😅
🌷توبسیج شیراز نشسته بودیم که حسن آمد و گفت: که یه پسر گیرش اومده!
بعد از تبریک پرسیدیم اسمشو چی گذاشتی؟
گفت: محمد رسول!
گفتیم چرا؟
با خنده گفت: شاید بزرگ شد بخواد ادعای پیغمبری کنه اسمش بهش بیاد!
🌷در سنگر تاکتیکی جلسه بود و به خاطر طرح موضوعات مختلف جلسه به درازا کشید وقت نماز مغرب شد و ادامه جلسه به بعد از نماز موکول گردید .....
بعد از تجدید وضو ،همگی حضار و رفقای دیگر محیای نماز جماعت شدند .
- کی امام جماعت بشه ؟
حاج نبی گفتند: امروز می خوایم پشت سر حسن آقا نماز بخونیم و حسن آقا رو فرستادند جلو.
حسن خنده ای کرد و جلو ایستاد. اذان ، اقامه و تکبیره: الاحرام بعدشم حمد و سوره الله اکبر همه رفتند رکوع. حسن دو تاپاهاشو باز کرد و از بین پاهاش پشت سرش را نگاه کرد و یک مرتبه با صدای بلند گفت :هوووووو عامو خیلی هم اومدنااااا
همه زدند زیر خنده و نماز بهم خورد. حاج نبی هاج و واج گفت: چرا نماز مردم را خراب میکنی؟
حسن با خنده گفت :خب شما آدم از من درست تر پیدا نکردید پشت سرش نماز بخونید!
#شهید حسن حق نگهدار
#شهدای_فارس
#ایامﺷﻬﺎﺩﺕ
🌷🍃🌷🌱🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪا
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🚨 *مراسم میهمانی لاله های زهرایی*
🏴عزاداری شهادت امام صادق(ع)🏴
🎙راوی و سخنران: *حجت الاسلام کیخا*
#بامداحی برادر *حاج علیرضا شهبازی* 💢
#مکان : *◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام*
#زمان : ◀️ *پنجشنبه ۵ خرداد/ از ساعت ۱۸*
⬇️⬇️⬇️⬇️
🚨👈 *مراسم در #فضای_باز و با رعایت فاصله گذاری اجتماعی و پروتکل های بهداشتی برگزار میشود*
🔺🔺🔺🔺🔺
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🔺🔺🔺🔺🔺
پخش مستقیم از لینک هییت آنلاین:
https://heyatonline.ir/shohada.gomnam
⬇️⬇️⬇️
لطفا *مبلغ مجلس شهدا باشید*
🥀از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز
آنان همه از تبار باران بودند
رفتند ولی ادامه دارند هنوز💔🥀
#شهید_محمد_علیپور🕊️
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ببینید...
📹یادی از شهید حجت الاسلام منصور بامداد
✍قسمتی از ماجرای شهیدی که خوشی های دنیا را با سعادت آخرت عوض کرد ...
#شهید منصور بامداد
#شهدای_فارس
#ایامﺷﻬﺎﺩﺕ
🍃🌷🍃🌷
کانال گلزار شهدا:
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_عبدالمجید_سپاسی*
* #نویسنده_غلامرضا_کافی*
* #قسمت_هفدهم*
وقتی به مسجد می رسیدم صدای اذان پروازم می داد تا بام ملکوت. نگاهم بین دو گل دسته تاب میخورد. قطره های آب روی دستم ستاره می شد و می ریخت پایین.آن شب کمیل بود و چند برگ از مفاتیح را خیس گلاب کرده است.
_میدانستم که شب جمعه حتماً می آید اما کمی متفاوت.خسته و برافروخته، با رگه هایی از عرق که نزدیک شقیقه و زیر گلویش شوره شتک شده.
بفهمی نفهمی خاک و خیلی میزد ساک سیاه و نیم داری هم از شانه اش آویزان بود با نشان پلنگی که جست زده باشد .راستش را بخواهید همین رفتارها ،همین مسجد رفتن ها ،دعای کمیل خواندن ها و موعظه شنیدن ها جوهر مذهب را ریخت توی رگش. عاشق شد عاشق واقعی .
نه مثل ملول و منگ هایی که لحظات رخوت گرفته شان را پر میکنند از دود، از وهم و هرزه و خیال. نه! مرد شد و جوهر به هم زد.
آن دو چشم سیاه که زل میزد به منبر و به آقا ، از مریدان پروپاقرص پیرمراد شهر یعنی آقای دستغیب شد.
پیر اهل سماع و خرقه نبود .اهل مبارزه بود. اهل تهجد و تقوایی بود که به کار خلق بیاید نه به کار گلیم خود. مرید هم خرقه نپوشید ، زره پوشید تا جهاد کند. روزگار سرد و سیاهی بود خون در رگها منجمد شده بود و تازیانه ها بر میدان افراشته بود. سایه ها شبح آژانی بود که آدم را می پایید ،تعقیب میکرد تا امل ها شناخته شوند و در وقت مناسب سرشان بکنند زیر آب.
اما سیاهکاری طایفه قلدر خان طوری نبود که مردم تحمل کنند. طاقتها طاق طاق بود و بالاخره آنچه که باید میشد شد.
حالا آن جوان مودب و خوش چهره ای که من اسمش را هم یاد گرفته بودم شده بود مبارزه یک شهر. بعدها فهمیدم که دو شب، سه شب منزل نمی رفت .شب و روز مسجد بود یا بالای پشت بام ها، در تظاهرات ،درگیریها راهپیماییها ،چندین بار دیدمش عکسش هم توی روزنامه بود که صف اول تظاهرات بود. با همه این که گفتم کم سن و سال بود تا اینکه عمر زمستان تمام شد و بهار اینبار کمی زودتر از همیشه از راه رسید.
#ادامه دارد....
https://chat.whatsapp.com/CzPsk4NOD9M9jH4vFR23gP
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
❁﷽❁
پنجشنبه ڪه مے آید
باز دلتنگ #شهیدان مےشوم
بی قرارِ یـاد #یاران مےشوم
یاد #جانبازان میدان جنون
آشنایان غبارو خاڪ و #خون
یادآنانےڪه #مجنون کرده اند
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
اگر دلت برای شهدا تنگ شده و هوای بهشت گلزار شهدا داری ....
همینک آنلاین شو ...⬇️
💢پخش مستقیم و قرائت زیارت عاشورا از گلزار شهدای گمنام شیراز :
https://heyatonline.ir/shohada.gomnam
#یا_امام_صادق_ع🌷
🕯ﺣﺪﯾﺚِ ﻓﻀﻞِ ﺗﻮ اذڪﺎر ﻫﺮ روز شیعہ
🍁ﻫﻤﯿشہ ﻧﺎم ﻗﺸﻨﮓ ﺗﻮ ﺑﺮ ﻟﺐ شیعہ
🕯ﺗﻮیے رﺋﯿﺲِ ﺑﻼﻋﺰل ﻣﺬﻫﺐ شیعہ
🍁اﻻ اﻣﯿﺮ و ﻋﻠﻤﺪارِ ﻣڪتبِ شیعہ
#السلامعلیڪیاشیخالائمه ✋
#شهادت_امام_جعفر_صادق(ع)🏴
#بر_شیعیان_جهان_تسلیت_باد
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🏴🏴🏴🏴🏴
#سلامصاحبعزا ...
#آجرکاللهیاصاحبالزمان
بیا که بر سر
آن قبرهای خاکی هم
ضریح وگنبدو...
سنگ مزار برگردد..
#الهمعجللولیکالفرج
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊️
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
راز عدد 6⃣ و شهیدمدافع حرم فاطمیون از شیراز 😳😳
🌷🌹🌷🌹
#شهیدصادق_محمدزاده
1⃣تولد: میلاد امام صــادق ع (ششمین امام شیعیان)
2⃣ ششمیـن فرزند خانواده
3⃣ شـهادت :ایام شهادت امام صادق ع (امام ششم شیعیان)
4⃣قبر شهید : ششمین قبر در ردیف شهدای مدافع حرم فــاطمیون شیراز
5⃣اسمش همنام: امام ششم شیعیان
◾️🌷◾️
#شهدای_ﻓﺎﺭﺱ
#شهداےغیورفاطمیون
#سالگردقمرےشهادت
🌹🌷🌹
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
📍امام صادق(علیهالسلام)، امام مبارزه
◾ حضرت آیتالله خامنهای: امام صادق(ع) مرد مبارزه، علم و دانش و تشکیلات بود. مرد علم و دانش بودنش را همه شنیدهاید... اما مرد مبارزه بودنش را کمتر شنیدهاید. امام صادق(ع) مشغول یک مبارزهی دامنهدار و پیگیر بود. مبارزه برای قبضه کردن حکومت و قدرت و به وجود آوردن حکومت اسلامی و علوی. ۱۳۵۹/۶/۱۴
🔹🏴🔹🏴
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #براساس_زندگینامه_شهید_عبدالمجید_سپاسی*
* #نویسنده_غلامرضا_کافی*
* #قسمت_هجدهم*
زمستان که مثل برف آب می شود ،آفتاب نفس تازه میکند و بهار در رگ خاک می دود .وقتی بهار از راه برسد درختی که در خاک ریشه دوانده باشد درختی که اصیل باشد، جان تازه می گیرد. بغل باز میکند و سبز میشود .درخت ناگزیر است از سبز بودن!
مجید هم سبز شده بود. سبز پاسداری ! لباسی که بوی عشق میداد ،بوی مردی.
لباسی که مترادف بود با شهادت، با کربلا .لباسی که شده بود شاخصه ابرار، لباسی که افتخار و غرور عطری بود که پاشیده شده بود روی برگه سینه اش.
و این لباس برازنده مردان بود .برازنده مجید. مرد باید اهل جهاد و تیغ باشد ،تا بشود گفت مرد، که اهل شب و بهار و ایوان همه اند. برای همین رفت سراغ فن جهاد. رفت آموزش دید. آماده شد و کامل.
شیپور جنگ که زده شد از اولین کسانی بود که رفت جبهه ایستگاه ۷ آبادان اولین پایگاه مجید بود. خمپاره انداز بود .کار را از اینجا شروع کرد. روز به روز لیاقتش را نشان داد شجاعت و جنگندگی اش را و شد مسئول ادوات تیپ امام سجاد.
هنوزلشکر فجر تشکیل نشده بود و تیپ امام سجاد بود. بعد هم آموزش توپ دید. شد مسئول توپخانه و در عملیات ثامن الائمه و رمضان با این عنوان شرکت کرد. یک سال و نیم از جنگ گذشته بود که آمد سراغ نیروهای پیاده و به خاطر همه لیاقت هایی که داشت،یا مسئول محور بود یا مسئول طرح و عملیات.
عملیاتی نبود که مجید یک پایه آن نباشد. هم شناسایی میرفت هم مسئول محور بود و هم مسئولیت توجیه نیروها به عهده اش بود. نظرات فنی قشنگیه می داد که حساب شده بود و رد خور نداشت.
عملیات خیبر شروع شده بود .زمین هور بود.
باتلاقی که حرکت در آن به کندی انجام میشد. منطقه جفیر و طلاییه تا جزایر مجنون.
شدت آتش باعث شد تا تصمیم گرفته شود جبهه دیگری علیه دشمن باز کنیم چون جهنمی از آتش و گلوله بر سرمان فرو می ریخت.
جبهه دیگری از طلاییه به سمت نشوه و بصره لشکر فجر باید از طلاییه تک پشتیبانی انجام می داد، بنابراین آتش سنگین متوجه جبهه جدید شد و به نظر نمی رسید که کمتر شده باشد. مجید باید اولین نفر می بود این بار همراه با محمد علی شیخی.
گردان پیاده به طرف خط دشمن حرکت کرد و خط شکسته شد. پاسگاه جدید طلاییه زیر آتش شدید دشمن قرار گرفت. حتی تیر مستقیم تانک!
#ادامه دارد....
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ | #روایتگری
🔻شهید عباسعلی قادری: هنوز یک دست و یک چشم دیگر دارم که بمانم و بجنگم ...
ماند و جنگید سال ۹۳ پیکر مطهرش برگشت.
آری! هرکس دل به دریا زد؛ رهایی یافت...!
🍃🌷🍃🌷
کانال گلزار شهدا:
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔰 #کلام_شهید
🔻زمانه عجیبی است!!!
برخی مردمان امام گذشته را عاشقند ، نه امام حاضر را...
میدانی چرا؟!
امام گذشته را هرگونه بخواهند تفسیر میکنند!
اما امام حاضر را باید فرمان برند!!!
و کوفیان عاشورا را اینگونه رقم زدند...
🌷شهید سید مرتضی آوینی🌷
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
#امام_عصر عج
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فرمانده لشگری که با موتورگازی این طرف و آن طرف می رفت
🔹 مجموعه شهیدانه زیستن
قطعهای کوتاه از زیست سرلشکر شهید مهدی زین الدین
#شهیدانه_زیستن
💠 شهدا را یاد کنید با ذکر یک صلوات
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75