eitaa logo
گلزار شهدا
5.8هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
طلاییه-حواس جمعی.mp3
966.6K
♦️ 🎤حاج حسین یکتا 🕊 بچه ها شهادت رو به آدماے حواس جمع میدن وچه عاقلانه زندگی کردند وعاشقانه رفتند .. 🌷🍃🌷🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 حرف دل❤️ فرقی نداره ایرانی باشی یا لبنانی .. جهاد باشی یا آرمان .. مهم اینه برای آرمان هات جهاد کنی . . . و سرانجام قصه دنیات بشه شهادت:🌷 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
📸از راست سردارن شهیدان رضا بدیهی، مرتضی جاویدی، جلیل اسلامی و علی صیاد شیرازی.... 🔰 رضا, علاقه عجیبی به مرتضی جاویدی داشت. همیشه با هم بودند و معاونش. می گفت اگر قرار است شهید شوم دوست دارم با مرتضی باشم.😔 وقتی کربلای ۴ مجروح شد و به عقب می رفت گفت:می ترسم با مرتضی نباشم!😔 وقتی با همان جراحات برگشت گفتم چرا با این وضعیتت برگشتی؟ گفت امدم با مرتضی باشم, اخه وقت تنگه! حق با او بود. مرتضی ۹:۳۰ صبح شهید شد. دیدم رضا به شدت اشک می ریزد و می گوید:خدایا ما را از هم جدا نکن! ۵:۳۰ دقیقه روز بعد رضا هم شهید شد. هر دو را با هم به شیراز منتقل و با هم در فسا تشییع کردند. محمد رضا بدیهی 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
1_2614366341.mp3
9.73M
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 کتاب صوتی " " اثر رحیم مخدومی ( مجموعه ۵ داستان از زندگی سردار ) با صدای ‌قسمت2⃣ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 وقتی مادر شهید تصویر فرزند شهیدش رو در بیلبورد کنار خیابان می‌بیند... 🔸قربون اون مهربانیت مادرجان! خدا از اونایی که خون عزیز شهیدت را با حرکاتشان و رفتارشان پایمال می کنند نگذرد 🌱🌷🌱🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از سردار شهید محمد دریساوی ⭐️ 🇮🇷محمد به مرخصی آمده بود، وقت برگشت همیشه در این مسیر من را نصیحت می‌کرد. نماز اول وقت یادت نره، قرآن بخوان و حفظ کن، درس‌هات را ادامه بده تا دکتر بشی، مملکت بعد از جنگ به دکتر و مهندس احتیاج داره و ...اما آن روز ساکت بود. نیم ساعتی تا حرکت اتوبوس مانده بود. - امین مو دیگه بر‌نمی‌گردم! منظورش را نفهمیدم. گفتم: یعنی دیگه فقط میری قم، دیگه شیراز نمیای! بی‌آنکه به من نگاه کند گفت: نه، یعنی این خداحافظی آخره، دیگه برنمی‌گردم، تو باید مواظب آقا و مامان باشی. لحظه آخر هم رو به من چرخید و گفت: امین مواظب مامان باش...آقا قویه، مامان یادت نره! حتما زمان و مکان شهادتش را می دامست. یک روز قبل از شهادتش نوشته بود: پدر و مادرم هرکجا که راحت بودید من را به خاک بسپارید، البته اگر جسدم بدست شما رسید! 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌹👆نحیف بود و لاغر مادرش میگفت اخه پسرم تو چکاری از دستت برمیاد و میتونی تو جبهه انجام بدی ❤️نمیدانست فرزندش مغز متفکر برنامه ریزی و عملیات های مهم و استراتژیک و معاون فرمانده نیروی زمینی ست. او کسی نیست جز غلامحسن افشردی معروف به حسن باقری فرمانده شجاع و کارآمد دوران جنگ از مادرش پرسیدند: چی شد که پسری مثل آقا حسن تربیت کردی؟! جمله خیلی قشنگی گفتند: نگذاشتم امام زمان (عج)در زندگیمان گم شود. 🕊۹بهمن سالروز شهادت/شادی روحش 🌷🍃🌷🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 شهادت🌷 نام گرفت وقتی خدا کسی را کشت از شدت عشق... 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷جمع زیادی از بسیجی ها نشسته بودند. چند نفر از فرماندهان آمدند و پس از مقدمه چینی گفتند ما در یکی از محور ها به مشکل برخوردیم و میدان مین پاکسازی نشده ای جلو ما هست که ممکن است نتوانیم آن را باز کنیم. چند شهادت طلب می خواهیم که در صورت نیاز بتوانند میدان مین را باز کنند. چشمم در میان نیروهایی که نشسته بودند می چرخید، ببینم چه کسی داوطلب می شود. دیدم نوجوانی خوش قامت ایستاد و گفت: من! شناختمش. "نقی اکبری" بود، همسایه دیوار به دیوار مان در "روستای طسوج". چند تا از بچه های کوار هم او را شناختند. نقی که ایستاد، به هوای نقی، حدود پانزده نفر از بچه های کوار هم ایستادند. با سلام و صلوات بیرون آمدیم. گفتیم ما که می خواهیم برای شهادت برویم، بهتر است غسل کنیم. به اتفاق هم رفتیم سمت رودی که پائین دانیال رد می شد. شروع کردیم به کندن لباس ها تا قبل از رفتن غسل شهادت کنیم. همان زمان، ماشین فرمانده از راه رسید. فرمانده با اشک ما را در آغوش کشید و گفت: دیگر نیاز نیست، فقط می خواستیم از بین شما، نیروهای شجاع را انتخاب کنیم. از اینکه با این کار باعث روحیه به رزمندگان شدید از شما تشکر می کنم. شهید نقی اکبری- شهادت :عملیات کربلای 5 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
1_2614396975.mp3
9.75M
🌹🌹🌹🌹🌹: 🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 کتاب صوتی " " اثر رحیم مخدومی ( مجموعه ۵ داستان از زندگی سردار ) با صدای ‌قسمت3⃣ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 روايت رهبر معظم انقلاب از پيمودن یک مسیر بیست‌ساله در ظرف ٢سال توسط شهيد حسن باقری، معجزه‌ی انقلاب 🔻 ایام گرامی باد 🌷🍃🌱🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از سردار شهید محمد دریساوی⭐️ 🇮🇷قبل از کربلای 4 بود، قرار شد به عنوان مسئول واحد اطلاعات معبر را چک کنم. بخش عمده مسیر در آب بود. عراق محوطه وسیعی را باسیم خاردارهای توپی مسدود کرده بود. چند حلقه را رد کردیم. محمد گفت جعفر این جور که صبح می رسیم. گفتم چی کار کنم؟ - بزار مو بغلت کنم! دست انداخت دو سمت کمرم و مثل پر کاهی از زمین بلندم کرد و بالای سیم‌خاردار حلقوی برد و گفت: جعفر بپر! من را به جلو پرت کرد و من با دو پا جلو سیم‌خاردار پائین آمدم. خودش هم با یک جهش به این سمت پرید‌. به همین روش سیم‌های حلقوی را رد کردیم. رسیدیم، به سنگر تیربار که آخر معبر بود. محمد گفت: ولک شُکر نداره؟ نگاهی به چشمان پرمحبتش کردم. گفتم: چرا، شُکر داره! - پس بریم سجده شکر. همان‌جا، زیر سنگر کمین عراقی‌ها، در آبُ گِل باهم به سجده شُکر رفتیم! یکی دو شب بعد، از همان معبر، به آسمان رسید. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌹شهید سعید است و شهادت سعادت 🌹 🌹 محمود هوشمندی در حادثه گروگانگیری شب گذشته بر اثر اصابت گلوله شرور مسلح به درجه رفیع شهادت رسید . در این گروگانگیری یک زن ۳۲ ساله که توسط افراد مسلح به قصد اخاذی و آدم ربایی ربوده شده بود توسط پلیس آزاد شد ... ✍کجایند آنهایی که چندمین ماه همین افسران شجاع پلیس را مورد هجمه گسترده قرار دادند .. اگر الان این شیربچه های نیروی انتظامی نبودند ناموس آنها به تاراج می رفت ... 🌹مراسم تشییع و تدفین این شهید بزرگوار متعاقبا اعلام خواهد شد.. 🌷🍃🌷🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 *میهمانی لاله های زهرایی* 🌹 🎊 وجشن میلاد حضرت امام جواد ع و حضرت باب الحوائج علی اصغر( س)🎊 🇮🇷همراه غبار روبی قبور شهدا و گرامیداشت دهه فجر انقلاب اسلامی🇮🇷 با حضور و خاطره گویی پدر شهید سردار علیرضا هاشمی نژاد🌹 💢 برادر کربلایی ماجد قیم : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام : ◀️ پنجشنبه ۱۳ بهمن ماه/ از ساعت ۱۶ 🔺🔺🔺🔺🔺 🔺🔺🔺🔺🔺 لطفا مبلغ مجلس شهدا باشید
🌷🕊🍃 🔰سخن شهید؛ ✨همیشه برای خدا بنده باشید که اگر این چنین شد. بدانید عاقبت ، همه ی شما ختم به خیر می شود....! 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔹در منطقه عین خوش مستقر بودیم. غروب بود. آماده شدم به نمازخانه بروم. هنوز به نماز خانه نرسیده شنیدم صدای دلنشینی با لهجه اس روستایی می گوید: شربت صلواتی... بیا بابا... کسی شربت شهادت نخورده نره ها... ما رو هم دعا کنید. مرد جا افتاده ای کنار سینی شربت به لیمو ایستاده و برای رزمنده ها شربت خنک می ریخت. لهجه محلی اش، برایم آشنا بود. همین باعث کنجکاویم شد. نزدیک شدم و پرسیدم: برادر اهل کجایی؟ گفت: خودت بچه کجایی؟ گفتم:کوار! بی مقدمه از پشت ظرف شربت به سمت من آمد. مرا در آغوش کشید و گفت: همشهری، بیا امتحان کن تا نمک گیر بشی! گفتم: مگه شربت هم نمک داره؟ خندید و گفت: منظورم نمک گیر بیت الماله، این جور توی عملیات به پشت سرت نگاه نمی کنی! شربت شیرینش را به کام من هم ریخت و گفت: شربت بهت می دم ولی اگر شهید شدی، شفاعت فراموش نشه! نامش را پرسیدم. گفت: حاج اسکندر! حاج اسکندر اسکندری 🌿🌷🌿🌷🌿 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
1_2614400029.mp3
9.55M
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 کتاب صوتی " " اثر رحیم مخدومی ( مجموعه ۵ داستان از زندگی سردار ) با صدای ‌قسمت4⃣ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
🌹یا شهید🌹 😭 مادر سردار شهید محمد دریساوی به فرزند شهیدش پیوست. 🌹چشم مادر درد می کرد. آقا گفت: دکتر گفته برای افزایش سوی چشمش، باید آب هویج بخوره. محمـد رفت. ساعتی بعد با یک گونی پنجاه کیلویی پر برگشت. آقا گفت: این چیه! محمـد با خنده گفت: هویج! - این همه! - خو خودت گفتی دکتر گفته مامان باید آب هویج بخوره! - گفته روزی یه لیوان، نه پنجاه کیلو! محمـد خندید و گفت: اشکال نداره، همش را می‌خوریم. از آن روز تا یک ماه که آن پنجاه کیلو هویج تمام شود، هرروز برای مادر آب هویج می‌گرفت،بنده خدا مادر، صدایش در آمده بود. می‌گفت: ممد مو دیگه آب هویج نمی‌خواهم! محمـد کوتاه نمی‌آمد. می‌گفت: دکتر گفته باید برای سوی چشمت هویج بخوری، پس باید بخوری. 🌹جنازه محمد بعد از 12 سال برگشته بود. مادر روی خاک های قبر محمد افتاد. بعد از چند دقیقه بلند شد. گفت محمدم اینجا بود. گفت مادر دیگه نگران نباش من آمدم. گفتم مادر چشم هام درد می کنه! گفت بذار دست بکشم روی چشمت تا خوب بشه. دست روی چشم هام کشید و گفت چشمت را باز کن. وقتی باز کردم، محمد رفته بود. از آن روز چشمان مادر کامل خوب شد و دیگر درد نداشت! هدیه به سردار شهید محمد دریساوی و مرحومه مادرشان فاتحه مع صلوات. شهدای فارس 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
✋ ای انس و جان گدای تو یا حضرت جواد شرمندۀ عطای تو یا حضرت جواد دائم ز کار خلق گره باز می‌کند دست گره‌گشای تو یا حضرت جواد (ع)✨🌺 (ع)🌺 ✨🌺 🌷🍃🌷🍃