بسم الله الرحمن الرحیم
💥ورود کاروان به شهر کوفه 💥
✍️✍️مجلس ابن زیاد ▪️گفتگوی امام سجاد (ع) با ابن زیاد در دارالاماره کوفه👇
🔴 ابن زیاد رو به امام سجاد (ع) کرد و پرسید:
_تو کیستى؟
🔵 حضرت پاسخ داد:
_من على بن الحسین هستم.
🔴ابن زیاد گفت:
_مگر على بن الحسین را خداوند (در کربلا) نکشت؟
🔵 امام(علیه السلام) فرمود:
_من برادرى به نام على بن الحسین (حضرت علی اکبر) داشتم که مردم (ستمگر) او را به قتل رساندند.
🔴 ابن زیاد گفت:
_نه، او را خداکشت!
🔵 امام (ع) با استفاده از آیه ۴۲ سوره زمر فرمود:
_«اللهُ یَتَوَفَّى الاَْنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا» (خداوند، جانها را به هنگام مرگشان مى گیرد).
(یعنى هر چند خداوند، جان هر کس را هنگام مرگ مى ستاند ولى برادرم را عده اى ستمکار به شهادت رساندند).
🔴 ابن زیاد که از این جواب دندان شکن خشمگین شده بود، گفت:
_تو با جرأت و جسارت پاسخ مرا مى دهى؟! هنوز در تو، توانایى پاسخگویى به من وجود دارد؟ او را ببرید و گردن بزنید!!
🔵 حضرت_زینب (س) وقتی این وضع را دید، #امام_زین_العابدین (ع) را در آغوش گرفت و خطاب به ابن زیاد فرمود:
_بس است! هر چه خواستى از خون ما بر زمین ریختى. سپس افزود: به خدا سوگند! از او جدا نخواهم شد، اگر مى خواهى او را بکشى، مرا نیز همراه او به قتل برسان!
🔴ابن زیاد به حضرت زینب و امام_سجاد (ع) نگاهى انداخت و گفت:
_شگفتا از مِهرِ خویشاوندى! به خدا سوگند! گمان مى کنم این زن دوست دارد با برادرزاده اش کشته شود. از او (علی_بن_الحسین) درگُذرید که گمان مى کنم همین بیمارى براى درد و رنجش کافى است!
🔵امام سجاد (ع) رو به عمه اش کرد و فرمود:
_عمه جان! تو آرام باش تا من با وى سخن بگویم. آنگاه رو به ابن زیاد کرد و فرمود:
_آیا ما را به قتل تهدید مى کنى؟ مگر نمى دانى که کشته شدن [در راه خدا]، عادت [دیرین] ما و شهادت، مایه کرامت و افتخار ماست؟!
🔴پس از این گفتگوها ابن زیاد که کاملا شکست خورده بود، دستور داد على بن الحسین (ع) و همراهانش را درخانه اى کنار مسجد اسکان دهند.
(که به خرابه شام معروف است)
📚لهوف، ص ۲۰۲
التماس دعا
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
.
......... در مسلخ عشق..............
من در افق نیزه سرت را دیدم
در مسلخ عشق، پیکرت را دیدم
ای کعبه ی عشق ، در منای عرفان
من ذبح عظیم؛ اکبرت را دیدم
در ساحل وصل بر لب شط فرات
بی دست امیر لشکرت را دیدم
تو سرو زپا فتاده ات را دیدی
من زخم عمیق جگرت را دیدم
ای خون خدا و ای شُکوه ایثار
من زخم گلوی اصغرت را دیدم
آن لحظه که آمدی ز میدان گلگون
ایثار و شکوه باورت را دیدم
من در افق بلند آوازه ی عشق
هفتاد و دو یار و یاورت را دیدم
من در سفر اسارت کوفه و شام
بر نیزه تلاوت سرت را دیدم
آن شب که رُخت خرابه را روشن کرد
من ناله و اشک دخترت را دیدم
جان داد رقیه آن شب از شوق وصال
جان دادن یاس پرپرت را دیدم
با عمه ی سادات " شقایق" می گفت
من در حرمت ؛ چشم ترت را دیدم
حمید رضازاده " شقایق"
کرمان
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
دل آزاده از طول امل بسیار می پیچد
که مُصحف بَرخود از شیرازه زنار می پیچد
کدامین بی ادب زد حلقه بَردر، این گلستان را
که هر شاخ گُلی بر خویشتن چون مار می پیچد
حجاب آب و گل گردیده سنگ راه یکتایی
وگرنه رشته ی تسبیح بر زنّار می پیچد
به این بی ناخنی چون می خراشم سینه ی خود را
صدای تیشه فرهاد در کُهسار می پیچد
نمی دانم چه می ریزد ز کلک نامه پردازم
که هر سطری به خود از درد چون طومار می پیچد
ازین بستانسرا با دست خالی می رود بیرون
سبک دستی که بر هر دامنی چون خار می پیچد
به دور چشم او انگشت زنهاری است هر مژگان
که از بیمار بدخو روز و شب غمخوار می پیچد
(مخور صائب فریب فضل از عمامه ی زاهد
که در گُنبد ز بی مغزی صدا بسیار می پیچد)
صائب تبریزی
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلست
هر که ما را این نصیحت میکند بیحاصلست
یار زیبا گر هزارت وحشت از وی در دلست
بامدادان روی او دیدن صباح مقبلست
آن که در چاه زنخدانش دل بیچارگان
چون ملک محبوس در زندان چاه بابلست
پیش از این من دعوی پرهیزگاری کردمی
باز میگویم که هر دعوی که کردم باطلست
زهر نزدیک خردمندان اگر چه قاتلست
چون ز دست دوست میگیری شفای عاجلست
من قدم بیرون نمییارم نهاد از کوی دوست
دوستان معذور داریدم که پایم در گلست
باش تا دیوانه گویندم همه فرزانگان
ترک جان نتوان گرفتن تا تو گویی عاقلست
آن که میگوید نظر در صورت خوبان خطاست
او همین صورت همیبیند ز معنی غافلست
ساربان آهسته ران کآرام جان در محملست
چارپایان بار بر پشتند و ما را بر دلست
گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست
همچنانش در میان جان شیرین منزلست
سعدی آسانست با هر کس گرفتن دوستی
لیک چون پیوند شد خو باز کردن مشکلست
«سعدی»
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
کس به چشمم در نمیآید که گویم مثل اوست
خود به چشم عاشقان صورت نبندد مثل دوست
هر که با مستان نشیند ترک مستوری کند
آبروی نیکنامان در خرابات آب جوست
جز خداوندان معنی را نغلطاند سماع
اولت مغزی بباید تا برون آیی ز پوست
بندهام گو تاج خواهی بر سرم نه یا تبر
هر چه پیش عاشقان آید ز معشوقان نکوست
عقل باری خسروی میکرد بر ملک وجود
باز چون فرهاد عاشق بر لب شیرین اوست
عنبرین چوگان زلفش را گر استقصا کنی
زیر هر مویی دلی بینی که سرگردان چو گوست
سعدیا چندان که خواهی گفت وصف روی یار
حسن گل بیش از قیاس بلبل بسیارگوست
«سعدی»
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث