eitaa logo
رهروان شهدا زمینه سازان ظهور
130 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
49 فایل
🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 🌹کانال شهدا و علما شروع به کار کرد برای اینکه با محتوا قابل عمل کردن سخنان و شیوه زندگانی معصومین علیهم السلام ، علما و شهدا بتوانیم زمینه ساز ظهور باشیم و بتوانیم دیگران را هم مشتاق به ظهور بابا جانمان بکنیم @asemon_1311
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از آقا تنها نیست
✨امام خامنه ای✨ 🔴در فضای مجازی اگر آدم درست وارد بشود،خوب است. اما اگر برود غرق بشود. نه، خوب نیست. جای خطرناکی است؛ خیلی باید آدم مراقب باشد. instagram.com/_u/agha_tanha_nist 🆔👇👇👇 @agha_tanha_nist
هدایت شده از آقا تنها نیست
✅ "دو بیتی" جا ندارد تا بگویم .... چقدر " سید علی " را دوست دارم! 😊 ✨اللهم احفظ قائدنا الامام خامنه ای✨ instagram.com/_u/agha_tanha_nist 🆔👇👇👇 @agha_tanha_nist
هدایت شده از آقا تنها نیست
✅دوست دارم یکبار هم که شده، نوبت به من برسد و من هم از نزدیک ببینمت. 🔸وقتی می بینم که کسی چفیه ات را می گیرد یا انگشترت را به کسی می دهی، دلم هوایت را می کند. 🔹راستش کمی حسودی ام هم می شود. خب چکار کنم؟ مگر من دل ندارم؟ 🔸خب من هم دوست دارم. چفیه ات را داشته باشم. یا لااقل از نزدیک ببینمت. 🔹ولی خداروشکر که می توانم برایت بنویسم. 🔸می توانم عکس هایت را زینت بخشش مطالبم کنم. 🔹و می توانم از امام زمانی بگویم که تو سرباز او هستی. الحمد لله... ✨اللهم احفظ قاعدنا الامام خامنه‌ای✨ instagram.com/_u/agha_tanha_nist 🆔👇👇👇 @agha_tanha_nist
هدایت شده از آقا تنها نیست
3.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨آیت‌الله بهجت(ره)✨ 🎥🔴اگر مردم میدانستند که استقبال این سید(امام خامنه ای) چقدر ثواب دارد هیچ کس در خانه نمی نشست. instagram.com/_u/agha_tanha_nist 🆔👇👇👇 @agha_tanha_nist
هدایت شده از آقا تنها نیست
1.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨امام خامنه‌ای✨ ✅ بنده درمواجهه ی با ضدانقلاب تا جان در بدن دارم ایستاده ام،به مردم هم اعتماد دارم. ✍فدات بشم آقا جون،ما هم همه امیدمون شمایی😔 instagram.com/_u/agha_tanha_nist 🆔👇👇👇 @agha_tanha_nist
هدایت شده از ریحانه
🌸 شهربانوی ایران ❇️ خانم شهربانو ثمنی، مادر چهار شهید و همسر شهید نوروزعلی یزدانخواه، چهارم مرداد همین امسال و پس از ۱۵ ماه بیماری سخت، رخت از دنیا بست. رهبر انقلاب، سه سال پیش در دیدار جمعی از خانواده‌های شهدا، چفیه‌ای را به یادگار به او می‌دهند؛ این چفیه، می‌شود همسفر آخرت خانم ثمنی که با او در قبر قرار می‌گیرد... 👇 در ادامه مختصری درباره ایشان و خانواده‌ی شهیدپرور ایشان میخوانیم:
هدایت شده از ریحانه
🌸 شهربانوی ایران 📝 مختصری درباره خانم شهربانو ثمنی که دو شهید دختر تقدیم کرد 👧 خانم ثمنی، تنها فرزند خانواده بود. دو سه ماه بعد از تولد در سال ۱۳۱۹، مادرش به رحمت خدا می‌رود و پدرش رحیم آقا، به رحمت خدا امید می‌بندد؛ کفش می‌دوزد و دختر یکی‌یک‌دانه را تنهایی بزرگ می‌کند. و چه دختری! که می‌شود مادر شهید و همسر شهید... 🌺 دو شهید اول را قبل از پیروزی انقلاب، تقدیم می‌کند و سه شهید بعدی را در بحبوحه‌ی دفاع مقدس؛ اما چنان بلندطبع و بی‌چشمداشت، که در پاسخ به تمام رسانه‌ها و کسانی که می‌پرسیدند «حاج خانم! از مسئولان نظام چه انتظاری دارید؟»، می‌گفت «هیچ! فقط برای جوانان کار کنند!» 👭 دخترانی که زود بال درآوردند سال ۱۳۵۷ که رژیم پهلوی نفس‌های آخرش را می‌کشید، خدیجه هنوز سه سالش نشده بود؛ طوبی هم تقریباً یازده ساله بود. طوبی، بی‌خبر از مادر، خدیجه را به دوش می‌گیرد و راهی تظاهرات می‌شود. وقتی تانک‌ها به خیابان‌های فریدون‌کنار می‌آیند و درگیری آغاز می‌شود، مردم سراسیمه به خانه‌های اطراف پناه می‌برند و طوبی که بار سنگینی بر دوش دارد، از جمعیت عقب می‌ماند. آخرین نفری که وارد خانه‌ی آقای ساداتی می‌شود، طوبی است آقای پرتقالی، فرمانده وقت پاسگاه، به آقای عنایتی دستور شلیک می‌دهد. عنایتی، از سلاح ژسه به سمت درِ خانه‌ی ساداتی شلیک می‌کند که گلوله‌ی آن، قسمت دو خواهر کوچک است. گلوله سینه طوبی را می‌درد، به سینه خدیجه می‌خزد و همان‌جا آرام می‌گیرد. خدیجه در جا آسمانی می‌شود؛ طوبی هم نزدیکی‌های بیمارستان به خواهر می‌پیوندد. پیکر دو دختر را به خانه می‌آورند و مادر غرق در بی‌تابی مادرانه، دل‌نگران پاسخی است که باید به پدر بدهد... پدر، خبر شهادت دخترها را باور نمی‌کند. اما وقتی به خانه می‌رسد، با دیدن پیکر دخترها، جایی برای شبهه باقی نمی‌ماند. اگرچه پدر هرگز، کلامی به شهربانو خانم گلایه نکرد و می‌گفت دخترانش را فدای انقلاب کرده است. عصر همان روز، دخترها را با این شرط که «شعاری علیه رژیم شاهنشاهی داده نمی‌شود!» تشییع می‌کنند. ظهر فردا، پرتقالی اعلام می‌کند خواهرها گلوله نخورده‌اند و از ترس صدای گلوله، ایست قلبی کرده‌اند! با همین ادعا، طوبی را نبش قبر می‌کنند و با سینه شکافته‌اش روبرو می‌شوند، در حالی که گلوله‌ای در کار نیست. گلوله ژسه را در سینه خدیجه پیدا کردند... وقاحت مأموران به اینجا ختم نمی‌شود؛ از پدر و مادر دخترها هزار تومان، پول تیر طلب می‌کنند! 👨👦👦 همسر و پسرانی که پای ماندن نداشتند همسر و دو پسر بزرگ شهربانو خانم همیشه در جبهه بودند. قربان‌علی، سه روز بعد از شهادت شهید رجایی، در سفری که با حاج حسین بصیر به فریدونکنار می‌آید تا نیرو ببرد، بین فریدونکنار و بابلسر تصادف می‌کند و به سوی معبود پر می‌کشد؛ اگرچه زمینی‌ها، «شهید» تلقی‌شان نکردند، اما مگر معیار شهادت، اعلام سازمانی و ابلاغ اداری است؟! پسر بزرگ که هم‌نام پدر خانم ثمنی بود، به همراه پدر، در عملیات کربلای ۴، در منطقه ام‌الرصاص، به شهادت می‌رسد. وقتی مشهد به فریدونکنار می‌آید اما مسئولی در فریدونکنار نبود که به شهربانو خانم سری نزند و احوال‌پرسش نباشد. مراسم تشییع پیکرش، آن‌چنان شلوغ می‌شود که انگار همه ایران هم‌درد این خانواده‌اند در از دست دادن مادری که همه «ننه» صدایش می‌زنند. بسیار بی‌توقع و به‌شدت صبور بود. بیش از یک سال، زمین‌گیر بود و زخم بستر شدید داشت، اما یک بار هم «آه» نکشید. پسر بزرگش آقا کریم، می‌خواست او را به پابوس امام رضا (ع) ببرد، اما زخم و درد، مجال سفر به خانم ثمنی نمی‌داد. کاروان «زیر سایه خورشید» که به فریدونکنار رسید، سراغ خانه خانم ثمنی را گرفت و به عیادتش شتافت. پرچم گنبد طلایی خورشید هشتم را که باز کردند و بر سر شهربانو خانم کشیدند، پسر، امید از مادر کشید و فهمید مادر دیگر نه قصد ماندن دارد، نه توان ماندن... یکی دو روز بعد، مادر که بعد از زیارت پرچم گنبد آقا امام رضا (ع) سبک شده، انتظارش به سر می‌رسد و به همسر و فرزندان شهیدش محلق می‌شود. 📝 ❣️ @Khamenei_Reyhaneh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
•°|دستـ نوشتہ جالب #شهیدمدافع‌حرم |محسن حججے| بـرای یڪے از دوستانش ... ♥️ #زندگےبافتن‌یڪ‌قالےاست... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
دو روز بعد از مراسم #عروسی مون که هنوز گاز خونه مون وصل نشده بود، #صبح بلند شدم دیدم آقا مصطفی خونه نیست. #زنگ زدم بهشون. گفتند بچه ها رو بردم #اردو!!! گفتم آخه مرد مومن #گاز_خونه مون هنوز وصل نشده، اونوقت بچه ها رو بردی اردو؟ گفتن آخه اگه الان نمی بردم دیگه میخورد به #ماه_رمضون و دیگه نمیشد اردو ببریم.. 👌زندگی شون وقف #بسیج بود. #شهید_مصطفی_صدرزاده🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ←نخستین شهید مدافع حرم اراک ✫⇠قسمت: 1 ✍ به روایت همسر شهید ( فاطمه دربندی متولد 1373) 🕊در محله داوران اراک خانه‌ای است که این همان خانه سبزی است که محمد در دامان مادر راه و رسم عاشقی را آموخت و با پا گذاردن به دوران جوانی به خیل دوستان شهید خود پیوست. 🕊اهالی محل او را جوانی پاک می دانستند و به خوبی از او یاد می کنند و امروز که محمد دیگر در کوچه های این شهر قدم برنمی‌دارد، آوازه مهربانی هایش در شهر می پیچد. 🕊شهادت آروزی قلبی و دیرینه اش بود و به گفته بسیاری از نزدیکانش بیشتر اوقات و مراسم های ویژه را در کنار قبور مطهر شهداء می‌گذارند. 🕊صبح‌ها زودتر از سایرین به مسجد محل می‌رفت و در آنجا با حالتی خاشعانه و خاضعانه مشغول به خواندن نماز شب می شد و در اکثر اوقات سعی می‌کرد که باوضو باشد. 🕊زمانی که محمد برای خواستگاری به منزل ما آمد مهمترین موضوعی که روی آن تاکید ویژه ای داشت رعایت حجاب و عفاف فاطمی بود و به من گفتند که اصلی ترین معیار ازدواج برایشان زندگی در کنار زنی است که به حجاب پایبند بوده و الویت نخست آن باشد. 🕊من به واسطه یکی از دوستانی که پدرشان پاسدار بودند به محمد و خانواده او معرفی شدم که در مدت برگزاری چندین جلسه آشنایی و صحبت با او به نتیجه قطعی برای ازدواج رسیدیم. ادامه دارد منبع: https://www.tasnimnews.com/fa/news/1395/01/19/1041791 ----------------------- http://markazi.navideshahed.com/fa/news/419982 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت: 2 ✍ به روایت همسر شهید 🕊نخستین جلسه خواستگاری در رمضان سال 90 برگزار شد. آشنایی ما ۱۰ روز به طول کشید، در این مدت کمتر از نیم ساعت با هم صحبت کردیم؛ آقا «محمد» از ملاک‌ها و سختی‌های شغلش برایم گفت. در دو جلسه خواستگاری فقط از حجاب، احترام، صبوری و رازداری صحبت کرد، البته همه این موارد را مرتب روی کاغذ نوشته بود. من مبهوت شیرینی و شیوایی حرف‌هایش شده بودم انگار که از زبان من صحبت می‌کرد آخر من هم به غیر از این‌ها از زندگی چیز دیگری نمی‌خواستم. 🕊خانواده ها برای آشنایی هرچه بیشتر با هم به گفت‌وگو نشستند که در نتیجه شهریور همان سال به عقد او در آمدم و پس از گذراندن دوماه از عقد در 23 آبان ماه با برگزاری مراسمی ساده و همراه با مولودی خوانی راهی خانه او زندگی مشترک شدم. 🕊 دوران دو ماهه شیرین عقد به سرعت گذشت و شب عید غدیر سال ۹۰ با برگزاری یک جشن ساده عروسی، من و محمد زندگی مشترک و پُر از خاطره‌ خود را شروع کردیم. محمدجان زندگی را خیلی خوب مدیریت می‌کرد و خدا را شاکرم از این که در مدت ۴ سال زندگی مشترک به کوچکترین مشکلی برخورد نکردیم. 🕊پس از ازدواجمان نیز گاهی اوقات در قالب شوخی و خنده اگر متوجه موردی در بحث حجاب می‌شد آنرا به من یادآوری می کرد و این امربه معروف کردن او‌برایم لذت بخش بود. 🕊نزدیک به 4سال با محمد زیر یک سقف زندگی کردم و اخلاق و رفتار حسنه او برایم بزرگ ترین تکیه گاه زندگی بود. 🕊خاطرات شیرینی را درکنارش تجربه کردم و بهترین لحظه ها در زندگی ام با محمد و بودن در کنار او خلاصه می شود. 🕊من در مدت 4سال زندگی با او در سخت ترین شرایط زندگی روحیه اش را نمی‌باخت و همیشه توکل خود را بر اراده پروردگار می بست و و توکل را به معنای حقیقی در زندگی مان جاری کرده بود. ادامه دارد منبع: https://www.tasnimnews.com/fa/news/1395/01/19/1041791 ----------------------- http://markazi.navideshahed.com/fa/news/419982 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada