هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
💠روایتی از یک تفحص
🌷عشقعلی🌷
🌷در آخرین روز سال 79 که این سال مزین به نام امام علی علیه السلام بود؛ قرار داشتیم
به دوستان گفتم: امروز آقا به ما عیدی خواهد داد. در زیارت عاشورای آن روز هم متوسل شدیم به امیرالمومنین، حضرت علی (صلوات الله علیه).
🌷همه بچه ها با اشک و گریه، آقا را قسم دادند که این شهیدان به عشق او به شهادت رسیده اند، از امیرالمومنین (صلوات الله علیه) خواستیم تا شهیدی بیابیم،رفتیم پای کار. همه از نشاط خاصی برخوردار بودیم و مشغول جستجو شدیم.
🌷آن روز اولین شهیدی را که یافتیم، با مشخصات و هویت کامل پیدا شد. نام کوچک او «عشقعلی» بود.
🌷شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
رهروان شهدا زمینه سازان ظهور
🔴خداوند به گناهکار هفت ساعت مهلت می دهد! 🌻پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: مؤمن تصمیم می
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
💠شهیدی که شب بیست و یکم ماه رمضان شهید شد ...
#شهید_مهدی_یاغی🌹
🔹دو شب قبل شهادتش
یعنی شب نوزدهم به رفیقش میگه
میای امشب با هم شهید بشیم؟
🔸رفیقش میگه نه
بهتره شب بیست و یکم شهید بشیم
قشنگتره ...
🔹شب شهادت امیرالمؤمنین
مهدی یاغی لحظه ی افطار
قبل از اینکه روزه اش رو باز کنه
به دیدار معبودش شتاقت ...
#شهید_مدافع_حرم
#حزب_الله_لبنان
#لیله_القدر
#نام_جهادی_اش_کرار
📎هدیه به روح شهید بزرگوار صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻مادر شهید مهدی یاغی:
یک بار درخواب دیدم
که داشت کار میکرد
متوجه نشدم درخواب که شهید شده
بهش گفتم
مامان داری چه کار میکنی؟
گفت: مامان داریم خودمان را آماده میکنیم که قدس را آزاد کنیم.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
رهروان شهدا زمینه سازان ظهور
●∞💌∞● رآز تـحمل آن همہ سـختے هٵئ جـنگ همین عِبآرتـ ســآده بود: |کآر براے خُدآ دلسردے ندارد خودما
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
برگی از خاطرات شهید🌹
🔹مهدی در سن 20سالگی ازدواج کرد.او آرزوش بود کرار قبل از شهادتش به دنیا بیاد و شبیه او باشه(و فکر میکنم میدونست که شهيد خواهد شد و به خاطر تسلای دل ما چنین چیزی رو از خدا میخواست)
🔸که خدا رو شکر این اتفاق افتاد و کرار و آدم به دنیا آمدند.
بچه هاش دنیاش بودن... وقتی از منطقه برمیگشت کرار رو بغل میکرد و میبویید و میبوسید...همه ما گریه میکردیم..
🔹هرجا میرفت کرار رو با خودش میبرد...علاقش وصف ناپذیر بود.
نمیتوانید لحظه وداعشون رو تصورکنید..😔😔
🔸حتی اولین بار که میخواست بره، بهش گفتم چه جور میخوای کرار رو رها کنی و بری؟...گفت؛مادر، آیا میخوای حضرت زینب س دوباره اسیر بشه؟؟؟...گفتم برو خدا به همراهت...😔
.
#باید_برید_و_پر_زد_و_به_آسمون_رسید 🕊
🌹شهید مهدی یاغی🌹
#شهید_لیله_القدر
#شهید_مهدی_یاغی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
❌❌هرگز به پسرم نگویید که پدرت به سفر رفته و باز می گردد
✅بلکه یاد دهید که باید خود او به پدرش بپیوندد
✨ #وصيت شهيد مهدي یاغي✨
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از سرداران شهید باکری
ﺑﺎﻭﺟﻮﺩ ﻫﻤﻪ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎ، ﺑﯽ ﺧﻮﺍﺑﯽ ﻫﺎ ﻭ
ﺩﻭﯾﺪﻥ ﻫﺎ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﺷﺎﺩ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﺑﺮﺍﺯ
ﺧﺴﺘﮕﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﻘﺪﻭﺭ
ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﮏ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ؛
ﻟﺒﺎﺱ ﻣﯽ ﺷﺴﺖ، ﻇﺮﻑ ﻣﯽ ﺷﺴﺖ ﻭ ﺧﻮﺩﺵﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ.ﺍﮔﺮ ﺍﺯﻣﺴﺌﻠﻪ ﺍﯼ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺑﻮﺩﻡ، ﺑﺎ #ﺻﺒﺮ ﻭ
ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﺑﺎ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﻭ ﺑﺎ ﺩﻻﯾﻞ ﻣﮑﺘﺒﯽ ﻣﺮﺍ ﻗﺎﻧﻊ ﮐﻨﺪ.
#شهیدمهدیباکری
راوی: #همسرشهید
@bakeri_channel
هدایت شده از برای کوثر
💠نحوه شهادت پاسدار رشید اسلام مدافع حرم حضرت زینب(س) آقامحمودرضا بیضائی
▪️ احمدرضابیضائی:
🌷شهادت محمودرضا به نقل از برادر
"م .ج " که خود در منطقه حضور داشته و در منزل شخصی و بر روی نقشه برای بنده توضیح دادند بدین گونه است :
محمودرضا فرمانده یکی از سه محوری بود که عملیات در آن محورها با هدف آزاد سازی منطقه قاسمیه در جنوب شرق دمشق انجام میگرفت. مسئولیت کار در دو محور دیگه با رزمندگان حزب الله لبنان و مجاهدین عراقی بوده که کار، نسبتا در آن مناطق سبکتر بوده و سخت ترین محور همین محوری بود که محمودرضا تحویل گرفته بود. محمودرضا کار را با درگیری و پاکسازی در این محور به پایان رسانده و در انتهای این محور دو کارخانه، یکی کارخانه تولید آلومینیوم و یکی کارخانه تولید روغن موتور قرار دارشت که درگیری سختی در محوطه کارخانه آلومینیوم با مسلحین اتفاق میافتد و نهایتا با موفقیت پاکسازی منطقه صورت میپذیرد. محمودرضا برای تثبیت منطقه پیشنهاد میکند که خاکریزی در پشت آن کارخانه ایجاد شود. برای آوردن تجهیزات ایجاد خاکریز و نفربرهای مستقر در پشت خط، که در یک سه راهی بنام غریفة مستقر بودند، محمودرضا همراه با چندتن از نیروهایش به سمت عقبه حرکت میکند که در همان حین متوجه تیرهای مستقیمی میگردد که از سمت چندین خانه که با فاصله از جاده قرار داشتند بسمت آنها شلیک میشود. مسیری که در آن در حال حرکت بودند زمین های زراعی و کشاورزی بود محمودرضا به نیروهای تحت امر خود خطاب میکند که وارد کانال متروکه ای که سابقا برای هدایت آب به زمین های کشاورزی مورد استفاده قرار میگرفت بشوند. بعد از ورود به کانال ، محمودرضا احتمال آلوده بودن کانال به تله های انفجاری رو تذکر داده و به همراهانش که دو سه رزمنده عراقی و یکی دو رزمنده افغانی بودند میگوید که با نفر پشت سری و جلوی خود چند متر فاصله ایجاد کنند که در صورت وقوع انفجار، همه آسیب نبینند محمودرضا خود جلوتر از همه و در رآس ستون حرکت کرده و بعد از طی مسافتی در داخل کانال، پایش به مدار استتار شده یک تله انفجاری خورده و بمبی که در دیواره کانال جاسازی شده بود منفجر میشود و در اثر اصابت ترکشها که سمت چپ بدن رو بطور کامل از سر تا پا گرفته بود به شهادت میرسد
🌷روحش شاد و یادش گرامیباد
هدایت شده از سرداران شهید باکری
#ای_شـهیـد
باید خودت تمـام دلـم را عـوض کنی
با این دلـم، به دردِ #شهادت نمی خورم
#خادمالشهدا
#شهیدحجتالهرحیمی
@bakeri_channel
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
revayat_tafahos_1395-2-3-0-17.mp3
3.24M
🎧صوت:
🔻روایت تفحص شهدا
🔴سردار باقرزاده
🔹احترام تراکتور به استخوان های شهید...
🔹سلام ما بر شاه #کربلا...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🍃°•🌸|رَهْـرُوٰآݩِ شُـهَـدٰآ|🌸•°🍃
🌺 امام صادق (ع) میفرمایند:
انسان مۇمن اسراف و زیاده روی نمی کند، بلکه میانه روی را پیشه می سازد.
●به کوچکترین چیزهایی که ما توجه نداشتیم دقت می کرد. اسراف در زندگیش راه نداشت. تا می توانست، در هر شرایطی به مخلوقات خدا کمک می کرد. از هر لحظه ی عمر خودش بهترین استفاده را می کرد.
○یادم هست پشت باشگاه صدری، دور هم نشسته بودیم. کنار ابراهیم، یک تکه نان خشک شده افتاده بود. نان را برداشت و گفت: ببین نعمت خدا رو چطور بی احترامی کردند؟! نان خیلی سفت بود. بعد یک تکه سنگ برداشت.
●و همینطور که دور هم نشسته بودیم، شروع به خُرد کردن نان نمود. حسابی که ریز شد، در محوطه باز انتهای کوچه پخش کرد! چند دقیقه بعد کبوتر ها آنجا جمع شدند. پرنده ها مشغول خوردن غذایی شدند که ابراهیم برایشان مهیا نموده بود.
📚 سلام بر ابراهیم۲/ص۱۴۷
🇮🇷 https://eitaa.com/rah_shohadaaa
هدایت شده از شهید مسعود عسگری
4⃣6⃣
یکی از دوستاش بود که برای خداحافظی زنگ زده بود ؛ به او گفتم دوستت میخواست بره ماموریت لبخندی زد ،گفت آره و بعدبه ما نگاهی کرد وگفت : ماموریت..!! آخه کردستان وکرمانشاه و....این جور جاها هم شدن ماموریت ! گفتم بنظر تو ماموریت کجاست؟ سوریه ؟ با همون لبخند نگام کرد وبا صلابت گفت...وسط تلاویو...
https://sapp.ir/shahidsalkhordeh
کانال #شهید_مسعود_عسگری در همه پیام رسان ها
@shahid_masoud_asgari
هدایت شده از شهید مسعود عسگری
4⃣5⃣
اگه تو جمعی نشسته بودیم و حس میکرد داره غیبت از کسی میشه، سعی می کرد با لحن شوخی بحث رو عوض کنه.
معمولا جمله ای که استفاده میکرد این بود:«طارم دونه کیلویی چنده؟»کم کم همه متوجه منظور آقا رضا میشدمد و بحث کاملا عوض میشد .
#شهیدسیدرضاطاهر
@Shahid_taher
کانال #شهید_مسعود_عسگری در همه پیام رسان ها
@shahid_masoud_asgari