eitaa logo
🇵🇸☫𝓰𝓸𝓶𝓷𝓪𝓶☫🇵🇸
397 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
3.5هزار ویدیو
31 فایل
¦ـبسم‌ࢪب‌حـسن‹؏›💚..! . پیامبر اڪرم ‹ص›: عشق بہ وطـن نشانہ گر ایمان است🇮🇷❤.» . ¦ایران من🇮🇷🌱..! ¦فور ڪنید❌👀..! ✧شروطمون: @gomnam_3 رادیومون: @radio_gomnam
مشاهده در ایتا
دانلود
- الهی هب لی کمال الانقطاع الیک + خدایا امیدم فقط تویی..!!
جمهوری اسلامی بد 🤬 خندش نگرفته اینو نوشته؟😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بعضی از روزهای تلفن همراهش خاموش بود.. وقتی دلیل‌ش رو می‌پرسیدم می‌گفت: ارتباطم را با دنیا کمتر می‌کنم تا کمی زمانم را برای امام زمانم اختصاص بدم.. اینکه چطوری می‌تونم برای ایشون مفید باشم..! ‌‌
کاش شیخ عباس جایی در مفاتیح‌الجنان ذکر ِتسکین ِ فراق ِ کربلا را می‌نوشت...💔
- بعد ِ‌شهادت‌ اومد توۍ خوابم‌ گفت‌: اگ‍‌ه می‌خوایید ‌بچه‌هاتون ‌مثل من ‌‌بشن‌ ؛ ب‍‌هشون‌ تاکید‌ کنید ! نماز ِاول‌‌ِ وقت‌ ، و زیارت‌ِ عاشوراۍ هر شب‌ شون ‌ترک ‌نشه ..
حـاجۍ تک تکِ قدم های زائرای مسیر اربعین رو مدیون شما هستیم.✨🙂 ‌‌
هرکسی‌این‌آیہ‌را‌شبۍ ‌‌۱۰۰‌مرتبہ‌‌بہ‌مدت‌‌٤۰‌شب‌بخواند‌؛ امام‌زمان‌را‌‌می‌بیند‌مگر‌که‌نشناسد!((: "رَب‌ِّاَدخِلنی‌مُدخَلَ‌صِدق‌و‌اَخرِجنی‌مُخرَج‌َصدق" [ - رجبعلی‌خیاط🎙]
_ ! بهترین عذرخواهی از خدا بابت گناهات، ترک کردن همون گناهاست؟
نزار قبانی میگه: من هیچوقت احساس ناتوانی نمی‌کنم مگر وقتی که دلتنگ تو میشم:)❤️‍🩹!
🌱حکایت عجیب مادران شهدا مادری که هویتش را عوض کرد تا فرزندانش به سوریه بروند. ✍🏻مادر مصطفی و مجتبی بختی مصطفی و مجتبی که مدت ها تلاش کردند تا خود را برای دفاع از حرم حضرت زینب س به سوریه برسانند هر بار به دلیلی دچار مشکل می شدند عاقبت تصمیم می گیرند هویت ایرانی خود را تغییر دهند و از طریق تیپ فاطمیون به آرزوی سخت خود دست پیدا کنند اما حکایت که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها برای این دو برادر رقم خورد. . . . مادر شهیدان می گوید : آنها برای اینکه بتوانند خود را افغانستانی معرفی کنند از مهاجرین پرسیده بودند چه اسم هایی بگذارند که طبیعی تر باشد. خودشان را پسرخاله معرفی کرده بودند یعنی من با نام سکینه نوری خاله مصطفی بشیرزمانی و مادر مجتبی جوادرضایی بودم. اسم پدرشان را هم گذاشته بودند خان. بچه ها چون منو افغانستانی معرفی کرده بودند اگر تماس می گرفتند باید با لهجه افغانستانی حرف می زدم با من تمرین کرده بودند. یک روز زنگ زدند و گفتند : خانم شما جواد رضایی می شناسید. گفتم :بله مادرش هستم. با کمک الهی تونستم با لهجه افغانستانی صحبت کنم. آنقدر نقشم را خوب بازی کردم که متوجه نشدند. من آگاهانه راضی به رفتنشان شدم. می دانستم ممکن است شهید شوند، سرشان را ببرند و بدنشان را تکه تکه کنند. اینها همه را می دانستم بعد گفتم راضی به رضای خدا پسرانم فدای بی بی زینب س و هردو با هم فدای حضرت زینب شدند.